کافه هدایت


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Книги


● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Книги
Статистика
Фильтр публикаций


⏹چیزی که پدر و مادرم اصلاٌ تحملش را نداشتند، این بود که من از امیدواری و روحیه ی عالی چیزی کم بیاورم... من یکی حق شکوه و ناله نداشتم، هرگز!...زار زدن و الم شنگه به پا کردن حق انحصاری پدر و مادرم بود... بچه ها چیزی نبودند جز یک دسته لات وحشی نمک نشناس ولنگار!..

#مرگ_قسطی
#لویی_فردینان_سلین 

@Sadegh_Hedayat


با داش آکل، صادق هدایت از آداب و رسوم لوطیگری و جوانمردی ایرانی کیف میکند؛ لوطیها که حامی ضعفا و مظلومین هستند،با اقويا و زورگویان در میافتند،از ریاکاری و سالوس بدورند،آسمان کلاهشان است،و هر کس سه شاهی طلب دارد بیاید یک عباسی بگیرد.
و بعد در طلب آمرزش وحشت میکند از این سقوط انسانی ،از این روحهای سیاه ،از این خرافات کشنده،که زنی بچه های شیرخواره ای را که شوهرش از زن دیگری دارد یکی پس از دیگری میکشد،و زن دیگری ناخواهری خود را برای تصاحب سهم الارثش بقتل میرساند،و مرد دیگری مسافری را برای سرقت پولش میکشد.و همه اینها عقیده دارند که با زیارت و طلب آمرزش از مقدسین،خدا از سر تقصیراتشان میگذرد و صاف میفرستدشان به بهشت!
وحماقت و خودپسندی این دیگری ، که خیال میکند دارد نفسش را میکشد، در حالیکه بعکس دنبال نفس است،و مرشد او نیز در این «نفس کشی»،آدم حريص عياش بيشرفی بیش نیست .
و بعد صادق هدایت خسته میشود از این همه کثافت،عاجز میشود از اینهمه سیاهی،و شروع میکند به قصه گفتن.قصه آب زندگی را میگوید در یک کشور افسانه ای،و "احمد" که انسان واقعی است،که میخواهد انسانها پاک باشند،صاف باشند،آزاد باشند،جوانمرد باشند،خوشبخت باشند و با یک سلسله کارهای قهرمانی و افسانه ای،این هدفها را به مرحله عمل در می آورد .
اما تا وقتی "احمد" موفق نشده و دنیا اینست که هست،کسانی که شباهتی به "احمدک" دارند، کسانی که تصویر "احمد"در ذهنشان نقش بسته است،مثل سگ ولگردی هستند که از دنیای دیگری،از دنیای بهتری،از دنیای انسانی تری آمده اند،و حالا گیر کرده اند در میدان ورامین.
نگاه های دردناک پر التماس آنها را کسی نمی بیند و نمیفهمد.کسی حدس نمیزند که در خاطرات آنها،در رویاهای آنها،دنیایی هست پر از عطوفت،پر از لطافت،پر از نوازش،پر از احترام.

#بحثی_کوتاه_درباره_صادق_هدایت
#رحمت_مصطفوی

@Sadegh_Hedayat©


وقتی تو در قلب منی من همه چیز را می‌توانم تحمل کنم.

#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©


ما از تهِ قلب به مذهبِ لینگُم گرویده ایم و دیگر حَناِی هیچ مذهبی پیشمان رنگی ندارد.جانم برایتان بگوید،اگر خدا وجود داشت دیگر احتیاجی به کشیش و آخوند و خاخام و مسجد و کلیسا و کنیسه نبود.مظهرِ پرستشِ ما محسوس و در دسترس همگی است و میانجی لازم ندارد، حتی از تبلیغ هم بی نیاز است.مُشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.چون آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©


ژانویه‌ی ۱۹۳۹ ویتگنشتاین نوشت: «بر زندگی نشسته‌ام مثل سوارکار ناشی بر اسب، این را که همین حالا پایین نمی‌افتم فقط به نجابت اسب مدیونم»
 
@Sadegh_Hedayat


پدر خيال می‌كرد آدم وقتی در حجره ی خودش تنها باشد، تنهاست. نمی دانست كه تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس كرد!

#عباس_معروفی
#سمفونی_مردگان

@Sadegh_Hedayat©


من از بيم شماتت، گريه پنهان در گلو كردم

| شهریار |

@Sadegh_Hedayat©


‏«فحش یکی از اصول تعادل آدمیزاد است. اگر فحش نباشد، بله، آدم دق می‌کند. هر زبانی که فحش‌مند است، دق دل مردمش بیشتر است. زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد، فحش آبدار زیاد دارد. ما که سر این ثروت عظیم نشسته‌ایم چرا ولخرجی نکنیم؟»

#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


نکبت و خستگی و بیزاری سرتاپایم را گرفته ، دیگر بیش از این ممکن نیست . به همین مناسبت نه حوصلهٔ شکایت و چس ناله دارم و نه می توانم خود را گول بزنم و نه غیرت خودکشی دارم ، فقط یک جور محکومیتِ قِی آلودی است که در محیط گند بی شرمِ مادرقحبه ای باید طی کنم ، همه چیز بن بست است و راه گریزی هم نیست .
زیاد پرت و پلا نوشتم ، سرتان را درد آوردم .
خیلی متأسفم که باعث زحمت شدم .
امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید و ما هم این گوشه و کنارها برای خودمان می پلکیم .

#نامه_به_جمال‌زاده
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©


فلیسه
اشتیاق من برای تو همچون اشکی که فرو نمی‌ریزد به سینه‌ام فشار می‌آورد.

#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©


ما تمنای ورود به مُلکِ
بهشت را نداریم :
ما انسان شده ایم از این رو زمین را
می خواهیم .....

#نیچه
#چنین_گفت_زرتشت

@Sadegh_Hedayat


ما فرزندان انقلاب نبودیم، ما نان بودیم. نان داغی که لقمه‌ی چپ سران حکومت شدیم. تکه‌پاره‌مان کردند و خوردند و پاشیدند.نه، چه می‌گویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم.ما را مصرف جامعه‌مان نکردند،ما را اسراف کردند،پخش‌مان کردند که بر سفره‌ی خودمان ننشسته باشیم، که هیچ‌کدام‌مان در ساختن آن مملکت نقش نداشته باشیم. شخصیت و هویت‌مان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیه‌ی مردم زندگی کنیم. دلم می‌خواست موهام سیاه نبود، سبیلم سیاه نبود، آرواره‌های بزرگ می‌داشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من اس چرا همیشه یک جای زندگی گندیده است، و کاری هم نمی‌شود کرد ؟

#عباس_معروفی

@Sadegh_Hedayat


#محمدرضا_شجریان
#آلبوم_سازخاموش
#اشعار_عطار
#دشتی


چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش

می‌تپد دل در برم می‌سوزدم جان چون کنم



@Sadegh_Hedayat©


حیوان در موسم معینی برای حفظ نسل خود مطابق قانون طبیعت نه از برای لذت و شهوت‌رانی جفت‌گیری می‌کند ولیکن انسان ...؟

#انسان_و_حیوان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©️


فردا صبح که روز قتل بود من و رضوی و بارنی درشکه گرفتیم و برای دیدن منار جنبان رهسپار شدیم.از درشکه چی که آدم خوشرویی بود پرسیدیم چرا نمی رود عزاداری بکند ، این حکایت را برایمان گفت:
من عزاداری نمی کنم، اماوقتی که می کنم درستش را می کنم . بعضی ها می روند پای روضه همه اش برای پسر یا دخترشان که مرده گریه می کنند.  یا برای اینکه کار و کاسبی شان خوب نمی گردد و یا به نیت اینکه کارشان خوب بشود گریه می کنند!



#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©


تنها خواهشی که دارم

ننگ بر من باد!
نفرین بر من باد!
اگر از شما چیزی بخواهم
تنها خواهشی که دارم این است که به روسپیان سیاسی نیز
قرص ضد حاملگی بدهید
تا نسل بی‌شرفان افزونی نیابد

#واصف_باختری
شاعر معاصر افغانستان
@Sadegh_Hedayat


با اینکه ننجون می دانست دود غلیان برایم بد است باز هم در اطاقم غلیان می کشید. اصلن تا غلیان نمی کشید سر دماغ نمی آمد.  از بس که دایه ام از خانه اش از عروس و پسرش برایم حرف زده بود ، مرا هم با کیف های شهوتی خودش شریک کرده بود. چقدر احمقانه است! گاهی بی جهت به فکر زندگی اشخاص خانه ی دایه ام می افتادم. ولی نمی دانم چرا هر جور زندگی و خوشی دیگران دلم را به هم می زد.  به من چه ربطی داشت که فکرم را متوجه زندگی احمق ها و رجاله ها بکنم که سالم بودند، خوب می خوردند، خوب می خوابیدند و خوب جماع می کردند و هرگز ذره ای از دردهای مرا حس نکرده بودند و بال های مرگ هر دقیقه به سر و صورتشان سابیده نشده بود؟

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©️


میان چهاردیواری که اتاق مرا تشکیل می دهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می شود.
نه اشتباه می کنم مثل یک کنده ی هیزم تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم های دیگر برشته و ذغال شده ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده.
فقط از دود و دم دیگران خفه شده.

#صادق_هدایت
#بوف_کور
@Sadegh_Hedayat


«سپیده‌دم است
و پلکْ در ادایِ مرثیه می‌بندم.
و به وقت
که دعا از بازو می‌اُفتد
مرگ می‌زند
یکریز
طالعِ نحسی را.»*

مناجاتِ 130 [ـــِ] لیلی بولانگرِ جوان‌مرگـــــتمام‌شده به 1917؛ چندماه قبل از مرگ‌ِ اندام، در 22سالگی‌.
اجرا:
Conductor: Yan Pascal Tortelier
BBC Philharmonic Orchestra,
CBSO Chorus (City of Birmingham Symphony Chorus)

Mezzo-Soprano: Ann Murray
Tenor: Neil MacKenzie

*شعرِ "سپیده‌دم"[ـــِ] یارمحمد اسدپور - از شماره‌ی سی‌صدوهفتادوششِ مجله‌ی تماشا ( 21 مردادِ 1357)

@Sadegh_Hedayat©


با آدمها که هستم، چه خوب باشند و چه بد. تمام احساساتم تعطیل و خسته می شوند، تسلیم می شوم. مودبم. سر تکان می دهم. تظاهر می کنم که می فهمم، چون دوست ندارم کسی را برنجانم. این یکی از ضعف هایم است که بیشترین مشکل را برایم درست کرده. معمولا وقتی سعی می کنم با کسی مهربان باشم روحم چنان پاره پاره می شود که به شکل ماکارونی روحانی در می آید. مهم نیست. کرکره ی مغزم پایین می آید. گوش می کنم. جواب می دهم. و آنها احمق تر از آن اند که بفهمند من آنجا نیستم.

#هالیوود
#چارلز_بوکوفسکی

@Sadegh_Hedayat

Показано 20 последних публикаций.