روح‌ســوار - صِداسَوار


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


وبلاگ روح‌الله شهسوار و دوستان
اینجا پادکست «صدای بهمن» را هم می‌شنویم.

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


بسیار مفتخرم که به پیشنهاد بنده، نیلوفر حامدی دیروز جزو برگزیدگان نهاییِ جایزهٔ «زنِ پرنفوذِ سال» اعلام شد.
شش ماه پیش خانوم پاتریسیا شاپلوت مدیر جایزهٔ «زنِ پرنفوذِ سال» از من دعوت کرد که به هیأت داوران این جایزه بپیوندم.
این جایزه با حمایت روزنامهٔ فیگارو و چند موسسه فرهنگی و کارآفرینی مطرحِ اروپایی بصورت سالانه در پاريس برگزار می‌شود.
وزیران اقتصاد و آموزش‌وپرورش فرانسه و وزیر اسبق فرهنگ، برخی روزنامه‌نگاران سرشناس، کارآفرینان و فعالان سیاسی و اقتصادی از جمله اعضای هیات مدیره هستند. از من خواسته شد تا افراد مورد نظرم را به هیات داوران معرفی کنم. زنانی که در این سال با فعالیتِ حرفه‌ای شان جامعهٔ اطراف خود و چه بسا جهان را تحت تاثیر قرار دادند.
من #نیلوفرحامدی را به همراه دو زن دیگر (یک کارآفرین در بخش اقتصادی و یک روزنامه‌نگار دیگر در بخش فرهنگی هردو فرانسوی اما فرزند مهاجر) به هیات داوران معرفی کردم و شخصا از نامگذاری نیلوفر حامدی در بخش عمومی دفاع کردم.

دیروز لیست نهایی این جایزه در بخش عمومی اعلام شد و ایشان جزو فینالیست‌ها بود. برندهٔ نهایی در دی‌ماه جاری طی مراسمی اعلام خواهند شد.




‏دیروز خبر در رسانه‌ها منتشر شد. ✔️✨
پس از چندماه مذاکره، «بنوآ آمون» کاندیدای سابق انتخابات ریاست جمهوری فرانسه را برای مدیرعاملی «سینگا» استخدام کردم. او سابقهٔ وزارت آموزش‌وپرورش و اقتصادِ اجتماعی را در کارنامه‌اش دارد. ایدهٔ «درآمدِ همگانی» از نوآوری‌های سیاسی-اقتصادی وی است.
‏هرچند این ایدهٔ نوآورانهٔ در انتخابات ٢٠١٧ به ضررش تمام شد، اما او زمینهٔ بحثِ عمومی و جدی دربارهٔ Universal income را در اروپا و آمریکا فراهم کرد و از برنی ساندرز تا بیل گیتس از این ایده دفاع کردند.
هدف من از استخدام بنوآ این بود که او بتواند همین تاثیر را دربارهٔ نقش مثبت مهاجران در رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در اروپا و آمریکای شمالی بگذارد. در دو دههٔ اخیر جایگاه مهاجران در این کشورها به یکی از مهمترین چالش‌های سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است. «سینگا» یک ان جی اوی بین‌المللی است که برای ارتقای «نوآوری از طریق مهاجران» تلاش می‌کند من این افتخار را دارم که از ٢٠١٨ رئیس هیات مدیرهٔ سینگا باشم.
حضور بنوآ در سینگا یک اتفاق مهم سیاسی-اجتماعی در فرانسه (و سپس اروپا) بحساب می‌آید. بنوآ در مصاحبه با لوموند اعلام کرد که حزب‌های سیاسی دیگر عاملِ تغییرهای اساسی نیستد و جنبش‌های اجتماعی جای آنها را گرفته‌اند. ‏استعفای بنوآ آمون از صحنهٔ سیاستِ حرفه‌ای و حضورش در یک جنبش اجتماعی اتفاقی مهم برای سینگا و صحنهٔ سیاسیِ فرانسه بحساب می‌آید. به احتمال زیاد تعداد دیگری از رهبرانِ سیاسی فرانسه و اروپا از او الهام خواهند گرفت و یک موجِ مهاجرت از سیاستِ حرفه‌ای به فعالیتِ اجتماعی رخ خواهدداد.
‏تلاش من در چهار ماه گذشته این بود که طرفین را قانع کنم که این تحولِ تاریخی در ابتدا به نفع سینگا، سپس به نفع مهاجران و در نهایت به نفعِ همهٔ شهروندانِ اروپایی و آمریکایی خواهد بود. از اینکه این ماموریت را با موفقیت به انجام رسانیدم بی‌نهایت خوشحالم.
https://www.instagram.com/p/CTpKj0AqtuR/


برای ساختن و بناکردن، باید به «حرکت» تمایل داشت و از «انفعال» پرهیز کرد. در سیاست، این واقعیت دوچندان جِلوه می‌کند. بویژه وقتیکه رقیب دلیر و فرصت‌طلب است. همچون ورزشکار یا موسیقی‌گری که نمی‌تواند برای پیروزی یا پیشرفت از مسابقه و تمرین کناره بگیرد، در سیاست ما همواره در عرصهٔ رقابت هستیم و نمی‌توانیم عناصر بیرون از خودمان را نادیده بگیریم. بخصوص اینکه می‌دانیم عمر مفید هر ورزشکار، موسیقی‌گر یا کنشگر سیاسی محدود است. روی فرم ماندن بسیار دشوار است و توانِ روحی و روانی بالایی را می‌طلبد. ذخیره‌های فرهنگی و اعتقادی اینجا به کمک فرد/گروه می‌آید.

‏بنظرم تجددگرایان بصورت عام و اصلاح‌طلبان بصورت خاص به یک خانه‌تکانی عمیق فرهنگی، عقیدتی و حتی روانی نیاز دارند. اگر سالخوردگان به بازنشستگی رفته‌اند/می‌روند، بهتر است جوانانی که می‌خواهند سکانِ این کشتیِ پرامید را بدست بگیرند، رفتار و عملکرد پیشینیان خود را از این زاویه واکاوی کنند.

در پایان مکالمه‌ای با خواجهٔ شیراز را شاهدِ سخن می‌آورم :


زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمعِ چوگل
شاه ترکان فارغ است از حالِ ما، کو رستمی؟

در طریقِ عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با دردِ تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید، جهان سوزی، نه خامی بی‌غمی!


روح‌الله شهسوار
@roohsavar


فرهادِ مغلوب، گهن‌الگوی قهرمانِ قربانیِ در ایران مدرن

در این نوشته می‌خواهم نشان بدهم چطور برخی از کهن‌‌الگوها در اسطوره‌های ایرانی-اسلامی مانعِ عاملیتِ سیاسیِ می‌شوند. چطور تجددخواهان قربانیِ این کهن‌‌الگوها شده‌اند، و کدام کهن‌‌الگوهای ایرانی-اسلامی عاملیت و کنش‌گری را در ما تقویت می‌کنند.


تمدن‌ها و کهن‌‌الگوها
نخست یک امر بدیهی را یادآوری می‌کنم. هیچ تمدنی بدون کهن‌‌الگوها و اسطوره‌های قوی شکل و قوام نمی‌کیرد. برای مثال، اروپایی‌ها که خودشان اسطوره‌های سترگ و جهان‌شمول نداشتند، ابتدا در قرون وسطی مسیحیتِ شرقی را پذیرفتند و سپس در رنسانس نیز اسطوره‌های مسیحی را با کهن‌‌الگوهای یونانی-رومی درآمیختند.
در نمونهٔ وطنی، تمدن صفوی و احیای ایران با درآمیختنِ اسطوره‌های ایرانی-شیعی و تلفیق آن با اندیشه‌های صوفیانه و عرفانی شکل گرفت و بنظر می‌رسد ما هنوز در همان چهارچوبِ تمدنی سیر می‌کنیم.

قهرمانِ قربانی، یکی از آن کهن‌‌الگوهای تاریخی ایرانی است که در ادبیات شیعی هم قرینه‌اش کم‌شمار نیست و مکرر بازتولید شده است. از سیاوشِ فردوسی تا داش‌آکلِ هدایت، این تیپ قهرمان اگرنه پُربسامدترین، که از پُربسامدترین کهن‌‌الگوها و شخصیت‌های ادبیات فارسی است.

خسرو یا فرهاد؟
در اسطورهٔ مثلثِ عشقیِ خسرو و شیرین و فرهاد کهن‌الگوی «قهرمان قربانی» به عالی‌ترین و کامل‌ترین صورتِ ممکن به تصویر کشیده شده است.
خسرو عاشق شیرین می‌شود. از ترس بدخواهان او را در قلعه‌ای پنهان می‌کند. فرهاد یکی از مهندسان و جنگ‌آورانِ قلعه عاشق شاهدخت می‌شود. شیرین که تابحال دلباختهٔ خسرو بوده، عاشقِ فرهاد می‌شود. خسرو که این عشق را قوی‌تر از جلالِ خود می‌بیند، حیله می‌کند و فرهاد را به اصطلاح امروزی‌ها دنبال نخودسیاه می‌فرستند. فرهاد هم برای اینکه ثابت کند که قهرمان است، تن به حیلهٔ خسرو می‌دهد. در نهایت خسرو به‌دروغ خبرِ مرگ شیرین را به فرهاد می‌دهد. و اینگونه است که فرهادِ قهرمان از غصه جان می‌دهد و مهمترین مانع از سر راهِ خسرو برداشته می‌شود.

نمادشناسی
شیرین همزمان نماد شوکت و سعادت است. خسرو نماد فرادستانِ باجلال اما بی‌مروت و فرهاد نماد فرودستانِ بااصالت. هردو اما دلباختهٔ شوکتِ شیرین و بی‌دریغ از انجامِ هر کاری برای رسیدن به او. از کوشش‌های فرهاد زیاد شنیده‌ایم. اما خسرو هم از ابتدای داستان مجاهدت‌های فراوان می‌کند و حتی در برابر پدرش می‌ایستد و تقریبا به تمامی شرطهای شیرین تن در می‌دهد.

کهن‌‌الگوی انفعال
منفعل بودن یا کارِ بیهوده کردن، ساده‌دلانه فریب خوردن، غم خوردن و از غصهٔ معشوق یا مَکرِ رقیب جان باختن الگوی سیروسلوکِ این کهن‌الگوی قهرمانِ قربانی است. همین الگو را در سیاوشِ باستانی و هم در داش‌آکلِ مدرن می‌بینیم (قهرمانِ داستانِ صادق هدایت عاشق و دلسوختهٔ دخترِ دوست مرحومش است. اما تا لحظهٔ مرگش کسی از این عشق باخبر نمی‌شود). حتی روایت‌های شیعی از سرگذشت امام علی پس از پیامبر یا واقعهٔ کربلا، برخلاف شواهد تاریخی، علی و فرزندش حسین را در همین چهارچوب قرار می‌دهد تا بر قهرمانی‌شان صحه بگذارد.


کهن‌‌الگوهای کنشگر
اما در اسطوره‌های ایرانی-اسلامی کهن‌الگوهای پرشمار دیگری هستند که منفعل نیستند. همچون رستم که تاجبخش است و ناجی کشور و حامی مردم. یا کیخسرو که احیاگر تاج‌وتخت و بازگشت فره ایزدی به کشور است. یا فریدون و کاوه که نابودگرِ ضحاک‌اند.

پیامبر اسلام یکی از کنشگرترین الگوها و اسطوره‌های اسلام است. بیخود نیست که بر خلاف جریان غالب در روحانیت شیعه، در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، رسول‌الله جای پرنگ‌تری از امام علی و امام حسین دارد. آيت‌الله خمینی بسیار هوشمندانه عناصر گفتمانی خود را انتخاب و اِعمال می‌کرد. او به واقعهٔ عاشورا بیشتر تاکید داشت و به نقش و شخصیتِ حسینِ اسطوره‌ای کمتر می‌پرداخت. همچنین از دوران سکوت امام علی و مظلومیتش بسیار کم سخن می‌راند.

کهن‌‌الگوهای اصلاح‌طلبی
استعفای بازرگان و دردِدل‌های خاتمی از آنها قهرمان ساخت. اما جناح مطبوعِ هردو رهبرِ سیاسیِ یادشده از صحنهٔ اصلیِ سیاست حذف شدند و هرگز برنگشتند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی برخلافِ دو شخصیت پیشین مشی منفعلانه نداشتند. اما گویی حصر و حذفشان مهر تاییدی بر قهرمانی‌شان بود

در آستانهٔ انتخابات ریاست جمهوری ١۴٠٠، بنظر می‌رسد جریانِ رهبریِ اصلاح‌طلبان تصمیم گرفته از الگوی فرهاد کوه‌کن پیروی کند. کناره‌بکشد و دوران بازنشستگی‌اش را در غصه خوردن یا کارهای بیهوده‌ای سپری کند که کمکی به رسیدن به مقصود نمی‌کند. این جریان نه انسجامی برای عقب‌نشینی تاکتیکی دارد و نه توانی برای تهاجم.


02_election_boycotts_frankel.pdf
274.1Кб
تهدید کن، اما مشارکت کن

‏مقاله «تهدید کن اما مشارکت کن؛ چرا تحریم انتخابات فکر بدی است» تحلیل علمی ۱۷۱ مورد تحریم انتخابات در سال‌های معاصر توسط موسسه بروکینگز است.
به شهادت داده‌ها، تحریم در کشورهای با دموکراسی ضعیف به رسیدن به خواسته‌‌های دموکراتیک منجر نشده.
در عوض، رقیب‌شان قدرتمندتر شده، تحریمی‌‌ها با پای خودشان حذف شده‌اند و برگشتن‌شان سخت‌تر شده.

موسسهٔ بروکینگز از معتبرترین اندیشکده‌های جهان است.

@roohsavar


معرفی رمان 📚
ایرانشهر - نوشتهٔ محمدحسن شهسواری

یک نفس جلد اول و دوم را خواندم.
«ایرانشهر» در این دو جلد تا صد سال از پیشینهٔ هریک از قهرمانانِ داستانش را شخم می‌زند و بیرون می‌کشد تا ما سوار بر فرشِ جادوییِ سرنوشت با آنها تا روزِ واقعه، حملهٔ صدام به خرمشهر، همسفر شویم، در مصیبت‌هایشان اشک بریزیم و در عشق‌هایشان شوق و شعف کنیم و حتی آنها را بهتر از خودشان بشناسیم.

نویسنده درجایی از کتاب می‌نویسد :
«قصه قهرمان می‌خواهد، اما چرا از خاطرمان می‌رود که قهرمان‌ها هم قصه می‌خواهند؟ پیش از آنکه قهرمان‌ها قصه‌ساز شوند، قصه‌ها هستند که قهرمان می‌سازند.»
«انسان‌های بزرگ از سرزمین‌هایی می‌آیند که توانِ سرودنِ حماسه‌های سترگ داشته باشند. چه سوخته‌ذهنی است و چه سوخته‌فردی است و چه سوخته‌خاکی است آن خاک و فرد و ذهنی که نتواند برای قهرمانش قصه‌ای بسازد!


سلام!
‏مدتیست که من در کنار ١٧ نمایندهٔ پارلمان فرانسه و ١٣ چهرهٔ دیگر از جامعهٔ مدنی، جنبشی سیاسی تاسیس کردیم.
پس از تظاهرات متعدد ازجمله جلیقه زردها، جوانانِ نگرانِ محیط زیست، معترضان به تبعیض‌های نژادی، زنانِ معترض به بی‌عدالتی و... هدف ما ترمیمِ دموکراسیِ معیوبِ فرانسه(و اروپا) است.
‏به عنوان عضو هیات موسس ‎#NousDemain (مافردا)، وظیفهٔ من طراحیِ ساختاری افقی برای جنبش است. ساختاری که هم عملیاتی باشد و هم با روحِ سلسله‌مراتبی و نخبه‌گرای حزبهای اروپایی متفاوت باشد. نوعی از سازماندهی که در آن آزادی عملِ فردی سرکوب نشود، بلکه در خدمتِ هدفهای جمعی نوآوری کند.
‏آموختن از تجربه‌های جنبش‌های دودههٔ اخیر در سرتاسر جهان در دستور کارِ ماست. اروپا از این لحاظ از دیگر منطقه‌های جهان عقب است. بطوریکه این عقب‌ماندگیِ نهادهای سیاسی از «اینترنتی شدنِ سیاست»، به تهدیدی جدی برای دموکراسی تبدیل شده و پوپولیسمِ اقتدارگرا درحالِ برخاستن از خاکستر است.
‏این تجربه برای من فصلی جدید در زندگیِ سیاسی‌ام بحساب می‌آید. پس از تجربهٔ عمیق جنبش سبز در سال ۸۸ (و نه پس از آن)، این اولین بار است که در جمعی قرار می‌گیرم که درکِ مشترکِ بسیار بسیار بسیاری از سیاست و عمل سیاسی وهمچنین چشم‌اندازِ عملیاتی داریم.
لذت و غنای چنین تجربه‌ای ما را بس.
https://twitter.com/roohsavar/status/1288885392213790721?s=19


#پادکست تاکسی ایرانشهر

🎧📻 مسافر اول، حمزه غالبی : مسئله‌های (واقعیِ) ما کدامند
http://www.roohsavar.me/fa/seda/

مهمان‌ها و مسافرهای تاکسیِ من افرادی هستند که در پایان دوران جوانی‌شان بسر می‌برند اما تجربه‌های خیلی زیادی را از سر گذرانده‌اند. به قول معروف آدمهای دنیا دیده‌ای هستند و دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم را بخوبی تجربه و زندگی کرده‌اند و حتی گهگاه نقشی در تغییر و تحول‌های این دنیا داشته‌اند. از آنها خواسته‌ام که بر مبنای این تجربه‌ها بنشینیم و باهم دربارهٔ ایران صحبت کنیم.

همچنین از مهمان‌هایم خواستم که دربارهٔ مسائل روز صحبت نکنند و بحث را در چهارچوب مسائل کلان نگه دارند. اینطوری شاید گفت‌وگوی ما ماندگارتر شود. برای امتحان، دو گفت‌وگوی اول را یک سال پیش در بهار ۱۳۹۸ ضبط کردم و پس از یک سال داریم آنها را در بهار ۱۳۹۹می‌شنویم.


اولین مهمان من حمزه غالبی است. حمزه ٣٨ سال پیش در یزد بدنیا آمده است.


پادکست را از اینجاها گوش بدید :
Apple Podcast

Google podcast

Spotify

Castbox

Pocket Cast

DEEZER

RSS
یا اینکه مستقیم از روی وبلاگ گوش بدید
http://www.roohsavar.me/fa/seda/


#پادکست تاکسی ایرانشهر

🎧📻 مسافر اول، حمزه غالبی : مسئله‌های (واقعیِ) ما کدامند
https://apple.co/3a4WJIM

مهمون‌ها و مسافرهای تاکسی من افرادی هستند که در پایان دوران جوانی‌شون بسر می‌برند اما تجربه‌های خیلی زیادی را از سر گذروندن. به قول معروف آدمهای دنیا دیده‌ای هستند و دنیایی که ما در اون زندگی می‌کنیم را بخوبی تجربه و زندگی کردن و حتی گه‌گاه نقشی در تقییر و تحول‌های این دنیا داشتن.ازشون خواستم که بر مبنای این تجربه‌ها بشینیم و باهم دربارهٔ ایران صحبت کنیم.

از مهمان‌هام خواستم که دربارهٔ مسائل روز صحبت نکنند و بحث را در چهارچوب مسائل کلان نگه دارند. اینطوری شاید گفت‌وگوی ما ماندگارتر شود. برای امتحان، دو گف‌وگوی اول را یک سال پیش در بهار ۱۳۹۸ ضبط کردم و پس از یک سال داریم آنها را در بهار ۱۳۹۹می‌شنویم.


اولین مهمان من حمزه غالبی است. حمزه ۳۷ سال پیش در یزد بدنیا آمده.

نظردادن و کامنت گذاشتن را فراموش نکنید. هر شماره سعی می‌کنم چند تا از کامنت‌های شما را برای خوانندگان بخوانم.

بهترین راه برای گوش کردن صدای بهمن دنبال کردنِ آن از طریق گوشی‌های همراه است.

پادکست را از اینجاها گوش بدید :
Apple Podcast

Google Podcast

Spostify

CostBox

RSS


اگر همهٔ راه‌ها برای شما بسته است، مستقیم از روی وبلاگ گوش بدید :



https://apple.co/2ULq3eQ


تا حالا دو اپیزود از این پادکست را تدوین کردم که بزودی منتشر می‌شه. هدفم این بوده که از از تجربه‌های زیستهٔ جوانهای باتجربه، خلاق و دنیادیده بهره ببرم و اونها را با شما به اشتراک بذارم.
اول با حمزه غالبی دربارهٔ «مسئله‌های ما» و شیوه‌های حلِ آنها صحبت کردم و بعدش هم با حسین درخشان دربارهٔ «رسانه» گفت‌وگو کردم.
بزودی در اینستاگرام @sedasavar_podcast و وبلاگ روح‌سوار.
www.roohsavar.me/fa/seda


Репост из: javad kashi
فرودستان و صدای شریف
------------
صدای شریف در عرصه سیاسی صدایی است که حتی الامکان از حلقوم همگان برآمده باشد. اصلاح طلبان دمکراسی خواه از همان نخست صدای برآمده از حلقوم طبقات متوسط شهری به بالا بودند. فرودستان به حاشیه رانده شده بودند. قرار بود سکوت اختیار کنند و منتظر بمانند تا از نعمت سفره دمکراسی سهمی ببرند. صدایی که شریف نیست، سرانجام خوشی ندارد. آرام آرام به منافع یک باند تقلیل پیدا می‌کند و به صورتک فریبکارانه استیلای ظالمانه تبدیل می‌شود. امروز همه صداها، بر اساس شاخص میزان نمایندگی از کل، باید خود را دوباره بسنجند.
فرودستان ایرانی داستانی شنیدنی در نیم قرن اخیر دارند. روزی روزگاری در پرتو گفتار چپ، نماد حقانیت بودند. با همان لباس ژنده و جیب‌های خالی، زیبا بودند. نور از سر و پای آنها می‌تابید. معیار حقانیت و راهنمای زندگی سیاسی بودند. نفس نگاه کردن به آنها و نقاشی و تصویر برداری از زندگی‌شان، مبارزه سیاسی بود. برانگیزاننده خشم انقلابی بودند علیه هرچه صاحب سرمایه است و پول و قدرت. آنها خود چندان در انقلاب نقشی نداشتند، بیشتر تماشاگر بودند، اما انقلاب بیش از همه از آنها نیرو گرفت.
نظامی که به قدرت رسید، از همان روز نخست حق انحصاری دفاع از آنان را به نام خود ثبت کرد و دیگران را به نام دفاع از آنان کتک زد و از دایره به بیرون پرت کرد. تهی دستان در ساختار قدرت نقشی نیافتند اما تماشاگر ماندند ببینند چه چیز قرار است از ناحیه این همه دفاع جانانه از آنان تغییر کند. جمهوری اسلامی برای تهی دستان در عمل چه کرد موضوع جداگانه‌ای است. مهم‌تر این بود که زندگی را با الگویی از رفتار و گفتار آغاز کرد که به زعم آنان به فرودستان تعلق داشت. اگر می‌پرسیدی این چه سبک رفتار با مخالفین است؟ این چه سبک سخن گفتن با مردم است؟ این چه سبک توزیع منابع مادی است؟ چرا اینهمه با نهادهای مدنی ستیز می‌کند؟ این چه سبک دینداری است؟ پاسخ می‌شنیدی فرودستان که نماد حقانیت‌اند چنین‌اند. با رفتار و گفتار اتوکشیده شما صاحبان ثروت و مکنت نسبتی ندارند. گم شوید. هر چه طبقه صاحب ثروت رانت خوار در ساختار سیاسی بیشتر و بیشتر رشد ‌کرد، دفاع از فرودستان پر حرارت‌تر شد و مشی و رفتار منتسب به فرودستان نیز در آنان بیشتر و بیشتر قوت گرفت.
اصلاح طلبان که مدعی اصلاح در ساختار بودند، از همان نخست رفتار و گفتاری را اختیار کردند که منتسب به طبقات متوسط شهری بود. آنان به عمد از گفتار و رفتاری که منتسب به طبقات فرودست دانسته شده بود، پرهیز کردند. به فرودستان بی اعتنا نبودند اما به آنها گفتند منتظر بمانید تا کار دمکراتیک سازی نظام سیاسی به جایی برسد. سهم شما محفوظ است.
احمدی نژاد خواست کارستانی کند و کرد و با خود سنتی به جا گذاشت. خواست فرودستان را منتظر نگذارد. هر چه می‌تواند به آنان نیز سهمی از رانت‌های حکومتی بدهد و از سفره فرادستان و طبقات متوسط نیز تا جایی که میسر است بکند و بین آنها توزیع کند. او هم صدای شریف نبود چرا که نمی‌توانست صدای همگان باشد. آنچه کرد در کوتاه مدت منافعی برای طبقات فرودست داشت، اما در دراز مدت تنها به شمار و حجم فرودستان افزود. فرودسنان با دولت احمدی نژاد به امکانی برای اجرای نمایش جذاب یک رابین هود سیاسی تبدیل شدند. احمدی نژاد از صحنه خارج شد، اما تا جایی که پیداست اوضاع آبستن زایش رابین هودهای تازه است.
فرودستان در دوران روحانی به یک منزل تازه رسیده‌اند: در ذهن طبقه متوسط و صاحب رانت و ثروت شهری، به منبع تولید ترس تبدیل شدند. آنها که روزی یادآور پیامبر و ابوذر بودند، اینک در مخیله طبقات رانت خوار و صاحب ثروت، لشگر خطرناک گرسنگان تصویر شدند. آنگاه که صدای اعتراضشان برانگیخته می‌شود، استدلال‌های متفاوت عقلانی روی میز چیده می‌شود مبنی برآنکه فعلا کار موثری برای آنان نمی‌توان کرد. از آنان خواهش کنید بازهم صبر کنند اگر نمی‌کنند چاره‌ای نیست همه به نیروهای امنیتی التجا می‌بریم. چماق و گلوله یکباره راهگشای دمکراسی و اصلاحات می‌شود.
پیامدهای اقتصادی کرونا، از همین امروز بسترهای جنبش فرودستان را فراهم کرده است. همزمان با آماده باش نیروهای امنیتی، رابینودهای تازه از راه رسیده نیز، در خیال تکرار بازی‌های کهنه در عرصه سیاسی‌اند. باید به سرعت از این بازی ناشریف بیرون آمد و فکری کرد برای تولید یک صدای شریف. به صرف سخن گفتن از فرودستان و اضافه کردن شعار عدالت کنار دمکراسی مساله امروز جامعه ایرانی حل نمی‌شود. باید برخاست. جای دیگری نشست. جایی که سخن دایره شمول خود را گسترش داده باشد. صداهایی که با وابستگی به باندهای ذی نفع، ناشریف شده‌اند امروز برای احراز شرافت نیازمند فرودستانند.
@javadkashi


#پادکست
🎧📻 مرده‌های متحرک به وقتِ کرونا – صداسوار – ۲
The Walking Dead
https://apple.co/2ULq3eQ

اگر چند روزی هست که در خانه نشستید تا ویروس کرونا شرش را از سر شما و خانواده‌تون کم بکنه، اگر از جهش عظیم این ویروس در چهار گوشهٔ جهان بهت زده شدید، و اگر مثل خیلی‌های دیگه نگران هستید که بعدش قراره چی بشه، به این داستان گوش کنید.

در سال ۲۰۱۰، میلیونها آمریکایی از صفحه‌های تلویزیون‌شون با صحنه‌های وحشتناک و غیرقابل تصوری روبرو شدند.

یک ویروس ناشناخته که در کل کشور پخش شده، آدمها را به مرده‌های آدم‌خوار تبدیل می‌کنه. هیچ کس هنوز نمیدونه این ویروس چطور متولد و منتشر شده. اما آرام آرام همه می‌فهمند که چطور عمل میکنه. تقریبا همه بهش آلوده شدن. ویروس اما در آدمهای زنده تاثیرش را نشون نمیده. مشکل از اونجایی شروع می‌شه که فردِ آلوده می‌میره. چند ثانیه پس از مرگ، انسانِ مرده شروع به حرکت می‌کنه و به زنده‌ها حمله‌ور می‌شه. اگر مرده‌ٔ متحرک کسی را گاز بگیره، مردن و آلوده شدنِ اون فرد حتمی‌یه. و بعد از مرگ …
(ادامه در پادکست)

صداسوار بخشی از وبلاگ روح‌سوار است. در توییتر و اینستاگرام، دنبال کنید.

نظردادن و کامنت گذاشتن را فراموش نکنید. هر شماره سعی می‌کنم چند تا از کامنت‌های شما را برای خوانندگان بخوانم.

بهترین راه برای گوش کردن صدای بهمن دنبال کردنِ آن از طریق گوشی‌های همراه است.

پادکست را از اینجاها گوش بدید :
Apple Podcast

Google Podcast

Spotify

CostBox

RSS


اگر همهٔ راه‌ها برای شما بسته است، مستقیم از روی وبلاگ گوش بدید :
http://bit.ly/2WlRvUI



https://apple.co/2ULq3eQ


Репост из: javad kashi
در پرتو تعویق احساس حقانیت، کمی دچار تردید می‌شویم، اما کم کم خودشیفتگی از میان ما برمی‌خیزد، کم کم احساسات تازه‌ای در ما ظهور می‌کند. به تدریج در می‌یابیم قدرت دوست داشتن دیگران را پیدا کرده‌ایم. کم کم از مردن هیچ کس خوشحال نخواهیم شد. به تدریج از تلاش هر روزه‌مان برای تمیز دادن فهرست شهدا از فهرست هلاک شدگان و به درک واصل شدگان دست می‌کشیم. می‌توانیم حتی در کنار جنازه‌های دشمن‌مان نیز بنشینیم و گریه کنیم. او را که شکنجه‌مان می‌کند یک قربانی بیانگاریم و روی اش را ببوسیم. .
1. این یادداشت در پاسخ به نقد جناب آقای محمد علی بیگی نوشته شد که در صفحه اندیشه روزنامه فرهیختگان منتشر شده بود.
2. 2. در باره نظر کرستوفر لاش، به مقاله دکتر عبدلکریم رشیدیان رجوع کنید: عبدلکریم رشیدیان، فرهنگ خودشیفتگی بررسی دو دیدگاه، پژوهشنامه علوم انسانی، شماره 49، بهار 1385، 215-234.
@javadkashi


Репост из: javad kashi
همه اقلیت شده‌ایم
---------
هر عصری به یک بیماری دچار است و عصر ما به بیماری خودشیفتگی (کرسیتوفر لاش). ما خودشیفته‌ایم و نشانگان آن را هم در سطح فردی و هم در سطح سیاسی می‌توان پیدا کرد. من روانشناس نیستم، به سیاست علاقه‌مندم و ریشه بسیاری از مشکلات امروز حیات سیاسی مان را در خودشیفتگی‌های فردی، جمعی و سیاسی‌مان پیدا می‌کنم.
در جوانی‌ام انقلاب را تجربه‌ کرده‌ام، در شمار اسلام گرایان بودم. هنوز هم هستم. به عنوان کسانی که پیروز میدان رقابت سیاسی بودیم، به بیماری خودشیفتگی عصر جدید مبتلا شدیم. با این بیماری هم اعتبار اسلام را تضعیف کردیم، هم بنیاد جامعه سیاسی را. هم ریشه‌های همدلی اجتماعی را سست کردیم، هم به حیات اخلاقی جامعه صدمه رساندیم.
همه چیز شاید از یک فهم نادرست ریشه می‌گرفت. ما اکثریت بودیم، ولی معلوم نبود چرا احساس حقانیت هم می‌کردیم. در اتخاذ تصمیم‌های سیاسی ناگفته پیداست که رای اکثریت مبنای عمل است. اقلیت باید تمکین کند. اما این نکته واضح به هیچ رو به این معنا نیست که اکثریت صاحب حق هم هست و اقلیت منحرف و از راه مانده و نیازمند به تربیت و هدایت. رای اکثریت باید مبنای تصمیم گیری قرار گیرد. این یک اصل سیاسی است و از ضرورت زندگی سیاسی نشات می‌گیرد، اما اینکه اکثریت صاحب حق هم هست، چیزی نبود که ما اسلام گراها از ضرورت زندگی سیاسی نتیجه بگیریم. ما از این حیث که انقلابی بودیم صدای اکثریت را صدای خدا می‌پنداشتیم و صدای اقلیت را صدای شیطان. البته اسلام گرا هم بودیم، مردمی را که به مدل مد نظر ما رای داده بودند، گرویده به مکتب حق می‌دیدیم و دیگران را منحرف شده از حقیقت.
معیار حقانیت در عرصه سیاست، نه اقلیت است نه اکثریت. معیار حقانیت، قاعده‌ای است که بتواند برای همه انسان‌های صاحب وجدان و خرد متعارف با هر عقیده و جنیست و دین و منش زندگی قابل پذیرش باشد. شمولیت قاعده تعیین کننده حقانیت در عرصه حیات سیاسی است. آنچه قابلیت دارد همه مردم ایران را شامل شود، قطع نظر از اکثریت و اقلیت و قطع نظر از باور به این یا آن دین، معیار حقانیت در عرصه ملی شمولیت است. اما حتی این هم کافی نیست، آنچه در سطح ملی واجد شاخص شمولیت است، باید در همان حال بتواند قابل پذیرش هر وجدان بی غرض در سراسر عالم نیز باشد.
ما اسلام گرایان اکثریت داشتیم، اما برای آنکه حقانیت هم داشته باشیم، باید باورها و کردارهای خود را مورد آزمون قرار می‌دادیم و مطمئن می‌شدیم آنچه می‌گوییم و عمل می‌کنیم، با قاعده شمولیت هم انطباق دارد. اما همین که از اکثریت بودگی‌مان مطمئن شدیم، هر باور و عملی را که کم و بیش در آن اجماع داشتیم، جاری می‌کردیم. اقلیت‌ها را اساساً به شمار نمی‌آوردیم. موجودیت برخی از آنها را که از اساس انکار کردیم.
اکثریت داشتن، و در همان حال احساس حقانیت کردن همان چیزی است که از آن تحت عنوان خودشیفتگی یاد می‌کنم.
مشکل اما گریبان خودمان را هم گرفت. همان خودشیفتگی که مانع دیدن اغیار می‌شد، مانع پذیرش کثرت درونی خود ما هم شد. ما اسلام گراها هم یک صدا و یک رنگ نبودیم. بنابراین ویروس خودشیفتگی به درون هویت بسته ما نفوذ کرد. پرسیدیم کدام صدای اسلام گرا، اکثریت است و با حقانیت اسلامی نیز سازگارتر. این آغاز تسویه حساب با یکدیگر شد. کم کم یکدیگر را از دایره بیرون راندیم. آنها که در درون ماندند هم از تاثیر این ویروس خودشیفتگی در امان نماندند.
همینطور ماجرا تداوم یافت تا جایی که آن اسلام گرایانی که در کانون مانده بودند، مطابق رای خودشان صاحب حقانیت بودند اما اکثریت نداشتند. اقلیتی شدند بدون آنکه هیچ گاه این نکته را بپذیرند. چون اگر می‌پذیرفتند آنگاه باید تسلیم آن قاعده دیگر می‌شدند که اکثریت حق تصمیم‌گیری در امور اجرایی کشور دارد. چنین بود که به تدریج خوی استبداد رای در ما قوت گرفت.
این عارضه تنها به یک جناح در درون نظام سیاسی اختصاص ندارد، در میان اپوزیسیون هم عارضه خودشیفتگی جریان دارد. هنوز آتشی گرم نشده، مدعی اکثریت‌اند و همراه با آن مدعی حقانیت. واقع این است که در ایران امروز هیچ کس واجد اکثریت نیست. همه اقلیت شده‌ایم و در همان حال همه احساس حقانیت هم می‌کنیم. وای به حال جامعه‌ای که چنین شود.
باید ویروس خودشیفتگی را از جان و زندگی و هویت‌ها و مواریث فرهنگی و تاریخی‌مان بیرون ببریم. شرط آن گشودگی به غیر است. باید همه خود را آزمون کنیم که چقدر حاضر به گوش سپردن به دیگری و رعایت دیگری هستیم. چقدر حاضر به پذیرش مسئولیت آن دیگری هستیم که با ما یکسان نیست، هویتی متفاوت دارد و متفاوت می‌اندیشد.
اکثریت را می‌توان شمرد و از اقلیت تمیز داد. اما تکلیف حقانیت در عرصه سیاست همیشه نامعلوم است. همیشه باید مطمئن شویم آیا قاعده یا تصمیم ما، شمولیت کامل دارد یا نه. هیچ گاه به این پرسش پاسخ سرراستی نمی‌توان داد. بنابراین احساس حقانیت را همیشه باید به تعویق انداخت.👇👇👇👇👇👇


Репост из: javad kashi
تن بی پوست
---------
انگار کسی به دیوارهای شیشه‌ای می‌کوبد. کلام خشم‌آلود حسن روحانی چنین احساسی تولید می‌کند. مردم با چیزی که نامش زندگی است دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان گاهی توجهشان به دیوار شیشه‌ای مقابل جلب می‌شود. کسی فریادی می‌زند و چیزهایی به زبان می‌آورد که چندان روشن نیست. گاهی این صدا از سوی حسن روحانی است گاهی از سوی مسئول دیگری.
پیشترها ماجرا خیلی بیشتر از دیوار شیشه‌ای مقابل بود. مساله در عرصه سیاسی ایران، مدیریت صداها در وسط میدان بود. اکثر مردم در حلقه‌های متعدد حاضر بودند. از هر کدام صدایی بر می‌آمد مساله این بود که در میان این همه گفتگو و همهمه چه باید کرد. ماه‌ها گذشت تا سرانجام قدرت تمام کننده‌ای به میان آمد و حلقات بسیاری را در صحنه جارو کرد. کمی اوضاع خلوت‌تر شد. دهه شصت را اینطور می‌توان توضیح داد.
چندی که گذشت دوباره صحنه به هم ریخت. این بار مساله منازعه اکثریت و اقلیت بود. صدای شورمند اکثریت و صدای شورمند اقلیت چندان بود که همه چیز را تحت تاثیر خود قرار می‌داد. اکثریت به هزار ترفند به تداوم خود می‌اندیشید و اقلیت نیز به هزار ترفند در صدد اکثریت شدن بود. دهه هفتاد و هشتاد را اینطور می‌توان توضیح داد.
دهه نود اما از سنخ دیگری است. دهه منازعه میان اقلیت‌هاست. صداها با نام‌های مختلف اقلیت‌هایی را نمایندگی می‌کنند. چه روی خواهد داد اگر ببینیم رانندگان تاکسی با هم درگیر شده‌اند. مردم بیشتر تماشاگر خواهند بود. بی آنکه دقیقاً درک عمیقی از موضوع منازعه داشته باشند. مردم بیش از آنکه بخواهند از یک طرف طرفداری کنند، فرم منازعه و دست به یقه شدن‌ها برایشان جاذبه پیدا می‌کند. همه دوربین‌های خود را روشن می‌کنند و تصویر و فیلم می‌گیرند. حتی انگیزه ندارند طرف‌های منازعه را از هم جدا کنند.
مردم مشکلات زیادی دارند. سیاست دقیقاً در همین مقاطع است که موضوعیت پیدا می‌کند. اما سیاست رسمی به پشت یک اتاق شیشه‌ای کوچ کرده است. گاهی سرگرم کننده است. اما دردی را درمان نمی‌کند.
سیاستی دیگر باید ظهور کند. سیاست پوست در بر گیرنده جامعه است. از جامعه مثل بدن بی پوست خون چکه می‌کند و هر دم درد و زخمی تازه ظاهر می‌شود. اوضاع به این نحو تداوم نخواهد یافت. مردم مثل روزگار پیشین، مرجع و پناهگاهی نمی‌یابند تا به آن پناه ببرند. مردم برای نخستین بار به خود وانهاده شده‌اند. می‌دانند هیچ صدایی بیانگر دردهای آنان نیست. هیچ نقطه اعتمادی وجود ندارد. پس برای درمان دردهاشان خود باید آستین‌ها را بالا بزنند. به خود سپرده شدگی، وضعیت تازه‌ای است. دوران چشم دوختن به رهبران سیاسی و دولت و دست مهربان حاکمان، به پایان رسیده است. به همین جهت به هیچ صدای مخالف و براندازی نیز روی نمی‌آورند.
وضعیت ظاهرا هول انگیز است و گاهی مثل کابوسی رنج آور. اما در عین حال می‌تواند بستر ساز تولد فرهنگ و ارزش‌های تازه‌ای باشد. تجربه دیگری بدون وساطت حکومت. تجربه زندگی بدون وساطت ایدئولوژی‌های یکسان ساز. تجربه دیگری با وساطت نیازهای متقابل. زندگی کردن بدون کادر و قاب‌های فاصله انداز. زندگی بدون غایت‌مندی‌های تاریخی.
ترس در روایت هابزی آبستن دولت لویاتانی است. ممکن است چنین سرنوشتی در انتظارمان باشد. اما گاهی ترس زایشگر عشق و دوستی نیز هست. وقتی باور می‌کنی در بستر فنا، با فناشوندگان دیگر هم سرنوشت شده‌ای. آنگاه دوستی و عشق می‌تواند فرصتی برای جلوه گری پیدا کند.
دو چشم انداز در انتظار ایران است. نخست ظهور یک دولت لویاتانی که بخواهد با خشونت لباسی بر تن بی پوست مانده جامعه ایرانی برکشد. و یا ظهور یک فرصت تازه برای زندگی از درون فعل و انفعالات خودجوش و خرد جامعه ایرانی. اینجا در ایران دو صدا قابل شنیدن است. یا صدای آپولونی قدرت و خشونت، و یا صدای دیونیزوسی دوستی و یاری و همدلی. بقیه غیر قابل شنیدن است. بخصوص صداهایی که به پشت آن دیوار شیشه‌ای مربوط می‌شوند. صداهایی که مفهوم مشخصی ندارد. به کوبیدن دستان مضطرب به شیشه شباهت دارتد.
@javadkashi








با سِدریک وزیر تکنولوژی فرانسه.
چهار سال پیش که باهم آشنا شدیم، خودش هم انتظار نداشت که بزودی وزیر و مشاور ارشدِ رئیس‌جمهوری باشد. آن زمان فقط دوستِ نزدیکِ ماکرون بود و روی حسابِ دوستیْ کارش را رها کرد و با ماکرون همراه شد.
امروز بعنوان وزیر تکنولوژی آمده بود بازدید از دفترِ ما.

Показано 20 последних публикаций.

130

подписчиков
Статистика канала