#ضربهی_عشق
#پارت۷۵۶
پرش به قسمت اول👇
https://t.me/c/1157334770/55933با عصبانیت ساختگی سیاوش رو به کنار هل میده که باعث میشه
سها جیغ بزنه و پا به
فرار بذاره
میخواد دنبالش بره که با صدای سیاوش سرجاش وایمیسته-
این فوضولیا به تو نیومده بچه
سیاوش: ولش کن... از ترنم بگو.. تونستی راضیش کنی؟
نفسش رو با حرص بیرون میده و میگه: دلت خوشه ها... اصال به
حرفام گوش نمیده..
یعنی گوش میده ها ولی انگار هیچی نمیشنوه
سیاوش: ایکاش این پیشنهاد رو به طاهر نمیدادی
سیاوش: حس میکنم اذیت شد-
باالخره که چی؟... باالخره که باید با فامیل رو در رو میشد
برخورد کنند-
دیگه نمیدونم چیکار کنم... اصا فکر نمیکردم خونوادش این جور
سیاوش: همه مون شوکه شدیم.. بابا خیلی ناراحت بود
سیاوش: نه بابا.. خیلیا دور و بر ما چرخیدن تا چیزی از زیر-
کسی چیزی فهمید
زبونمون بکشن
-آخه به بقیه چه ربطی داره
سیاوش: شاید بهتر بود ترنم بعضی از مسائل رو تو جمع بازگو
نمیکرد
مگه براش اعصاب گذاشتن.. تو اون لحظه که نبودی چنان به
بازی میکردن که من خشکم زده بود
سیاوش: میتونست با سیاست تر رفتار کنه
داری-
من خودم کنترلم رو از دست داده بودم بعد تو از ترنم انتظار
سیاوش: شاید بهتره یه مدت آزادش بذاریم تا بتونه فکر کنه... از
همه طرف ریختین سرش
دارین براش تصمیم میگیرین... اصال نمیذارین یه خورده آرامش
داشته باشه
----------
-نمیتونم ولش کنم
سیاوش: نمیگم ولش کن.. میگم زور نگو... سروش با این همه
دور ترنم چرخیدن به جایی
نمیرسی.. همه مون میدونیم ترنم تو رو دوست داره پس چرا مثل
پسرای 78ساله رفتار
میکنی؟
سیاوش: اینجوری هم داری از دستش میدی.. اون االن باید دور از-
میترسم دست رو دست بذارم و دوباره از دستش بدم
همه چیز و همه کس یه
خورده فکر کنه.. به خودش به آیندش به زندگیش... از بس آزارش
میدین اصال نمیدونه
داره چیکار میکنه... بین یه ایل آدم گیر کرده همه از همه طرف
میریم بهش میگیم ما رو
ببخش ما رو حالل کن
پدر: سیاوش درست میگه
با ناراحتیبه طرف پدرش میچرخه و میگه: بابا شما کی اومدین؟
پدر: همین االن رسیدیم
پدر: االن میاد.. رفت لباسش رو عوض کنه-
مامان کجاست؟
سری تکون میده و با کالفگی میگه: این پسره مهران بدجور رو
اعصابمه... اگه ترنم یه جای
دیگه زندگی میکرد این همه بهش گیر نمیدادم و یه مدت از دور
مراقبش میبودم ولی االن
همه برنامه هام بهم ریخته.. ترنم دوستی نداره که بخواد اونجا
بمونه.. کمکهای ما رو هم
قبول نمیکنه.. تو این سالها هم همه از دورش پراکنده شدن و
تنهاش گذاشتن من میدونم
از روی اجبار اونجا موندگار شده ولی از رفتارای مهران میترسم
پدر: مهران پسر بدی به نظر نمیرسه تو این شرایط با این
زورگویی بیشتر ترنم رو از خودت دور میکنی...
⭕️ رمان جدید و جذاب #ضربهی_عشق رو هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
@pofiuzkade