Фильтр публикаций


آه، سرّی هست اینجا بس نهان
که سوی خضری شود موسی روان

همچو مُستسقی کز آبش سیر نیست
بر هر آنچه یافتی، بِالله مایست

بی‌نهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار، صدرِ توست راه!

(مثنوی مولانا: ۳/ ۶۳_ ۱۹۶۱ چاپ استاد موحد)

چه سعادتِ بی‌کرانی است آغوش گشودن به رویِ تجاربِ تازه! نه فقط تجربه‌های معنوی و ایمانیِ خاصی که مولانا از آن سخن می‌گوید، از آن سان تجربه‌هایی که موسایی را در پیِ خضری روان ساخت، بلکه هر نوع تجربه‌ای پاک و بَرکَشنده از عوالم و احوالاتِ گونه‌گونِ انسانی، بی‌‌هیچ تقیّدی به مرزهای جغرافیا و ملیّت و فکر و فرهنگ! چه خوش است گشت و گذاری اُدیسه‌وار، در افق‌هایی نامأنوس و غریب و ناهمگون! چه موهبتی است بیزاری از سیرابی و گرفتاری در تشنگی و عطشی مدام! چه نغز است مست از خانه برون تافتن و در یافته‌ها نایستادن و از جست‌وجوها نیاسودن! چه شادی‌ها و گشایش‌هاست بارگاه حقیقت را بی‌نهایت دانستن و صدر را رها کردن و در راه بودن را عین صدر دانستن!

@poemlife


تو خوب مطلقی،
من خوب‌ها را با تو می‌سنجم..

#حسین_منزوی
@poemlife


گرمای تنت، پخته کند خامیِ من را

بی‌تجربه‌ام، میوه‌ی کالم، بغلم کن...

#یدالله_شهریاری

@poemlife


ای کودک لشکری که لشکر شکنی
تا کی دل ما چو قلب کافر شکنی؟

آن را که تو تازیانه بر سر شکنی
به زانکه ببینی و عنان برشکنی


#رباعی143

#سعدی
@poemlife


رمضان آمده ای شیخ
سوالی دارم
روزه با خون دل و خوردن غم
باطل نیست؟

*#علی_قایدی*

@poemlife


رفتم که به مِی روزه گشایم، رمضان شد...

#حزین_لاهیجی
@poemlife


خدا قلم زد و شب را ادامه‌دار کشید
مرا مسافرِ شب‌های انتظار کشید

تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بی‌تاب و بی‌قرار کشید

تو را کنارِ سحرگاهِ شاد پیروزی
مرا حوالیِ اندوهِ بی‌شمار کشید

میان خنده و غم جنگ شد، دریغا غم!
به خنده چیره شد و دورِ من حصار کشید

#جویا_معروفی
@poemlife


يا سخن آرای چو مردم به‌هوش


يا بنشين چون حَيَوانان خموش

#سعدی

@poemlife


برو معالجه‌ى خود کن، ای نصیحت‌گو!

شراب و شاهدِ شیرین که را زیانی داد؟!



#حافظ

@poemlife


کوچک ترید از آن که مرا زیر و رو کنید
حتی اگر هر آن چه که دارید، رو کنید

کوچک ترید از آن که بدانید من کی اَم
از  کوه ها نام  مرا  جستجو  کنید

ای بادهای سرد مخالف! منم درخت
باید که ریشه های مرا جستجو کنید

ای بادهای سرد مخالف! من ایستاده ام
این سینه ام، که خنجرتان را فرو کنید

بر من مباد تیغ شما زخمی ام کند
شاید به خواب، مرگ مرا آرزو کنید

من ریشه در شقايق پرخون، نشانده ام
گل های سرخ باغ مرا خوب بو کنید


#کامران_رسول_زاده


@poemlife


سال‌ها گذشت و رویِ تمامی افکار متمرکز شدم و بالاخره به این پاسخ رسیدم؛ مهم‌ترین داشته آدمی “ذوقی” برای ادامه‌ی زندگی‌ست.

#داستایفسکی

@poemlife


خوردیم به دیوار بلورین غم عشق

شفافی این پنجره گنجشک فریب است..

#سید_حسن_حسینی
@poemlife


زخارزار تعلق ، کشیده دامان باش
به هر چه می کشدت دل ،ازان گریزان باش

قد نهال خم از بار منت ثمرست
ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش

درین دو هفته که چون گل درین گلستانی
گشاده روی تر از راز می پرستان باش

تمیز نیک و بد روزگار کار تونیست
چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش

ز گریه شمع به پروانه نجات رسید
تونیز در دل شب همچو شمع گریان باش

ز بخت شور مکن روی تلخ چون دریا
گشاده روی تر از زخم با نمکدان باش

کدام جامه به از پرده پوشی خلق است ؟
بپوش چشم خود از عیب خلق وعریان باش

درون خانه ی خود ، هر گدا شهنشاهی است
قدم برون منه از حد خویش، سلطان باش

کلید رزق ترا، سین جستجو دارد
چو آسیا پی تحصیل رزق گردان باش

خودی به وادی حیرت فکنده است ترا
برون خرام ز خود خضر این بیابان باش

هوای نفس تراساخته است مرکب دیو
به زیر پای درآور هوا،سلیمان باش

ز بلبلان خوش الحان این چمن صائب
مرید زمزمه حافظ خوش الحان باش

#صائب
@poemlife


چو ابر و بحر ز لاف سخا پشیمان باش
کرم‌ کن و عرق انفعال احسان باش

بساط این چمن آیینه‌داری ادب است
چو شبنم آب شو اما به چشم حیران باش

حضور آبلەی پا اگر به دست افتد
قدم بر افسر شاهی گذار و سلطان باش

زخون خود چو حنا رنگ تحفه پردازد
گل وسیلەی پابوس خوش خرامان باش

چه لازم است ‌کشی رنج انتظاریها
جگر چو صبح به چاکی ده و گلستان باش

ز مشرب خط و خال بتان مشو غافل
به حسن معنی‌ کفر آبروی ایمان باش

هوا پرستی جمعیت از فسرده دلی است
چو گرد بر سر این خاکدان پریشان باش

کجاست وسعت دیگر سواد امکان را
چو شعله در جگر سنگ داغ جولان باش

ز فکر عقدەی دل چون‌ گهر مشو غافل
دمی که ناخن موجت نماند دندان باش

دلیل مطلب عشاق بودن آسان نیست
به نامه‌ای که ندارد سواد عنوان باش

به ساز حادثه هم نغمه بودن آرام است
اگر زمانه قیامت ‌کند تو توفان باش

به جز فنا نمک ساز زندگانی نیست
تمام شیفتەی اینی اندکی آن باش

در این چمن همه عاجز نگاه دیداریم
تو نیز یک دونگه در قطار مژگان باش

چه ننگ دلق و چه فخر کلاه غفلت توست
به هر لباس ‌که باشی ز خویش عریان باش

دلیل وحدت از افسون‌ کثرتی بیدل
همین قدر که به جسم آشنا شدی جان باش
#بی‌دل
@poemlife


نه هر مخاطب و هر حرف و هر حدیث خوش است
که جز تو با دگرم نیست ذوقِ گفت و شنود ...

#حسین_منزوی
@poemlife


اکثر موجودات، همیشه به خاطر نقطه‌ضعف‌هایشان، توی دردسر می‌افتند. مگس‌ها، چیزهای چسبناک را خیلی دوست دارند. شب‌پره‌ها، شعله را و آدم‌ها، عشق را.

#هربر_لوپوریه
@poemlife


دنیا مقابل چشمم بی رنگ می شود
وقتی که دلم برای تو تنگ می شود

از یک طرف نمی شود تو را ببینم و
از یک طرف بین من و دل جنگ می شود

بغضی گلوی مرا چنگ می زند،عجیب
بغضی که رفته رفته مثل سنگ می شود

باور نمی کنی ولی دردِ ندیدنت
در سینه ام مثل زخم پلنگ می شود

دیگر به من هیچ صدایی شبیه تو نیست
بی تو به من هرصدا بدآهنگ می شود

حتی دقیقه های ساعتِ خانه ی ما
باور بکن نمی رود و لنگ می شود

با اینهمه، سخت است بگویم برای تو
وقتی که دلم برای تو تنگ می شود

*#سعید_غمخوار*

@poemlife


هزار شب به دعا رفت وآفتاب نشد
هزار بال شکست و قفس خراب نشد

چه استغائه که در دست شاخه ها خشکید
چه التماس که در کام برگ آب نشد

نشستگان همه خفتند و خفتگان مردند
چه لای لای گرانی که خرج خواب نشد

چه خیشها که شکست و چه بذرها خشکید
به شوره  سبز؛ درختی بجز سراب نشد

کتابهای دعا شرمشان ز خویش آمد
زبس دعا که هدر رفت و مستجاب نشد

ز دست شعر چه بس گریه در گلو کردیم
چه خون دل  به دل شیشه  از شراب نشد

#سیاوش_مطهری
@poemlife


.
«پرِ سفید یک کبوتر،
چرخ‌زنان پایین می‌آید.
جلو پایم می‌افتد.
پر را برمی‌دارم.
بو می‌کنم،
بوی آزادی و بوی آسمان می‌دهد.
بغض می‌کنم.»


#علی‌اشرف_درویشیان

@poemlife


دیدنت منع است و مهرت در دلم در حال رشد

درک ربط بین تحریم و تورم سخت نیست

*#محسن_حیدری*

@poemlife

Показано 20 последних публикаций.