#پارتسیصدوهفتاسهدومغرورعاشقکش
#فصلدوم
"شاهان" :
فردای اون روز خونه افسون رو اوکی کردیم و بردمش خونش!
ی نگاه ب اطراف انداخت و گفت: هعی! اینجا از تنهایی میپوسم!
نگاهی بهش انداختم و گفتم: میگی چیکار کنم؟
اومد نزدیکم و دستمو گرفتو گفت: مثلا میتونی تنهام نزاری!
پوزخندی زدم و دستمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم: پاتو از گلیمت دراز تر نکن!
گفتمو از خونه بیرون رفتم!
هوا کم کم تاریک شده بود!
داشتم ب عمارت نزدیک میشدم ک دیدم یکی دور عمارت داره پرسع میزنه!
زود چراغای ماشین رو خاموش کردم! اسلحه امو در اوردم و اروم از ماشین پیاده شدم!
اروم نزدیک شدم ک متوجهم شد و تیر اندازی شروع شد!
صدای جیغ ترانه و آیهان رو شنیدم ک این منو ب دلشوره انداخت!
بخاطر بچه ها مرتیکه عوضی از دستم در رفت! زود ب صمد زنگ زدم و گفتم خروجی شهرو ببندن!
ب داخل عمارت ک متوجه ترانه شدم ک رو زمین افتاده و ایهان بالا سرش خشکش زده!
اسلحه از دستم افتاد و ب سمتش دویدم!
رو زمین بی حال خوابیده بور و لباس خوشگلش خونی شده بود!
خشکم زد!
ن تونستم حرفی بزنم! ن حرکت کنم! ن چیزی بگم!
فقط ی قطره اشک لجباز از گوشه چشمم سر خورد و افتاد زمین!
یهو صدای جیغ تمنا رو شنیدم: شاهاااان بچمممممم!
نمیتونستم چشممواز ترانم بگیرم!
من! من بچمو زده بودم؟
کاش میمردم! کاش!
#فصلدوم
"شاهان" :
فردای اون روز خونه افسون رو اوکی کردیم و بردمش خونش!
ی نگاه ب اطراف انداخت و گفت: هعی! اینجا از تنهایی میپوسم!
نگاهی بهش انداختم و گفتم: میگی چیکار کنم؟
اومد نزدیکم و دستمو گرفتو گفت: مثلا میتونی تنهام نزاری!
پوزخندی زدم و دستمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم: پاتو از گلیمت دراز تر نکن!
گفتمو از خونه بیرون رفتم!
هوا کم کم تاریک شده بود!
داشتم ب عمارت نزدیک میشدم ک دیدم یکی دور عمارت داره پرسع میزنه!
زود چراغای ماشین رو خاموش کردم! اسلحه امو در اوردم و اروم از ماشین پیاده شدم!
اروم نزدیک شدم ک متوجهم شد و تیر اندازی شروع شد!
صدای جیغ ترانه و آیهان رو شنیدم ک این منو ب دلشوره انداخت!
بخاطر بچه ها مرتیکه عوضی از دستم در رفت! زود ب صمد زنگ زدم و گفتم خروجی شهرو ببندن!
ب داخل عمارت ک متوجه ترانه شدم ک رو زمین افتاده و ایهان بالا سرش خشکش زده!
اسلحه از دستم افتاد و ب سمتش دویدم!
رو زمین بی حال خوابیده بور و لباس خوشگلش خونی شده بود!
خشکم زد!
ن تونستم حرفی بزنم! ن حرکت کنم! ن چیزی بگم!
فقط ی قطره اشک لجباز از گوشه چشمم سر خورد و افتاد زمین!
یهو صدای جیغ تمنا رو شنیدم: شاهاااان بچمممممم!
نمیتونستم چشممواز ترانم بگیرم!
من! من بچمو زده بودم؟
کاش میمردم! کاش!