🌹🌹
@MolaviPoet لینک جلسه قبل 👈
اینجاشرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
حکایت آن مداح که از جهت ناموس شکر ممدوح میکرد و بوی اندوه و غم اندرونِ او....
(۱۸۸۵) نور، بی این چشم، میبیند به خواب
چشم، بی این نور چه بوَد جز خراب؟
بصیرت روح بدون نیاز به چشم ظاهری در عالم خیال همه حقایق را میبیند و چشمی که از بصیرت بینایی محروم باشد جز تباهی چیزی نمیبینی.
(۱۸۸۶) جان ز ریش و سبلتِ تن فارغ ست
ليك تن بی جان بُوَد مُردار و پست
روح بی نیاز از جسم آزاد است، ولی جسم، بدون روح یک مُرده خوار بیشتر نیست.
*ریش و سبلت تن: اینجا متعلقات جسم و پدیده های دنیایی است.
.
(۱۸۸۷) بارنامه* روح حیوانی ست این
پیشتر رَو، روح انسانی ببین
تجمل و غرور و لافزنی مخصوص روح حیوانی است، جلوتر برو روح انسانی را تماشا کن.
*بارنامه: تجمل و عرور و لاف زنی
(۱۸۸۸) بگذر از انسان هم و، از قال و قیل
تا لب دریای جان جبرئیل
از وجه ظاهری انسان و قیل و قال کلامی او بگذر و تا ساحل دریای روح در مقام جبرئیل در عالم جبروت را ببین.
(۱۸۸۹) بعد از آنت جان احمد لب گَزَ
جبرئیل از بیمِ تو واپس خَزَد
بعد از آن جان احمد(ص) تو را به سکوت فرا میخواند و جبرئیل از شکوه تو عقب ، عقب میرود.
(۱۸۹۰) گوید: ار آیم به قدر يك كمان*
من به سوی تو، بسوزم در زمان
جبرئیل گوید: اگر من به قدر يك كمان به تو نزدیکتر شوم درجا بسوزم . (اشاره به معراج محمد ص که جبرئیل به مقام سدره المنتهی که رسید به حضرت گفت که اگر از حدم در گذرم بالهایم بسوزد.)
*کمان: اشاره به قوس امکان به قوس وجوب است (قاب قوسین) آیه ۸_سوره نجم.
آشفتنِ آن غلام از نارسیدنِ جوابِ رُقعه از قِبَلِ پادشاه
(۱۸۹۱) این بیابان خود ندارد پا و سر
بی جواب نامه خسته ست آن پسر
اسرار وادی عرفان بی حد و مرز است، پس به غلام برگردیم که چون شاه جواب نامه اش را نداده غمگین و ناراحت شده است.
(۱۸۹۲) کِای عجب، چونم نداد آن شه جواب؟
یا خیانت کرد رُقعه بر ز تاب
عجیب است، چرا شاه جواب نامه مرا نداد؟ یا نامه رسان به خاطر حسادت خیانت کرده است و آن را نرسانده است.
(۱۸۹۳) رُقعه پنهان کرد و ننمود آن به شاه
کو منافق بود و، آبی زیر کاه
نامه رسان، نامه را پنهان کرده و به شاه نشان نداده است. زیرا او منافق و حیله گر است.
(۱۸۹۴)رقعه دیگر نویسم ز آزمون
دیگری جویم رسول ذُوقُنون
امتحان نامۀ دیگری بنویسم و نامه رسان با فضیلتی را برای رساندن نامه ام به دست شاه پیدا کنم.
(۱۸۹۵) بر امیر و مَطبَخیّ و نامه بَر
عيب بنهاده از جهل آن بی خیر
غلام از روی نادانی و بیخبری، برای کم شدن خلعتش گاه به شاه و گاه از آشیز و گاه از نامهرسان عیب جویی میکرد.
(۱۸۹۶) هیچ گِردِ خود نمیگردد که من
کژ روی کردم، چو اندر دین، شَمَن*
غلام نادان حتی برای یکبار هم در خودش ایرادی را جستجو نکرد که به ایراد خود پی ببرد و صادقانه با خود بگوید من از راه راست منحرف شدم و مانند بت پرستی که در امر دین دچار گمراهی شده است.
*شمن: بت پرست
🆔
@MolaviPoet 🆑 کانال مولوی وعرفان