🌹🌹
@MolaviPoet لینک جلسه قبل 👈
اینجا(
عشق)
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوّف اسلامی است، چندان که بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق از مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسّر است و کُنهش در غایت خفا و پوشیدگی است. شاید تمثیل پیل در تاریکی بهترین و رساترین تمثیل برای اختفای حقیقت عشق باشد. «آن یکی دالَش لقب داد، این «الف»
«عشق» از مصدر عَشق ( = چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک (= لَبلاب) عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت میپیچد و بالا میرود و آن را خشک میکند. و این تمثيل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو میکند. حکیمان و فیلسوفان و طبیبان و روانشناسان در ماهیت عشق اختلاف کردهاند. افلاطون گوید: عشق، واسطهٔ انسانها و خدایان است و فاصله آنها را پُر میکند( رساله ضیافت،ص۴۳۴) و اخوان الصفا آراء مختلف اندیشوران را پیرامون عشق در رسائل خود آوردهاند که علاقمندان میتوانند بدان رجوع کنند.(رساله ششم،ص ۲۶۹)
عشق از بنیادین ترین مبانی مکتب عرفانی مولاناست. و حتی بهتر است بگوییم که عشق، کلید رمز احوال و افکار و آثار مولاناست. مثنوی او با عشق آغاز می شود و به عشق پایان مییابد. هرچند که پایان مثنوی را نیز پایانی نیست همچنانکه آغاز آن را نیز آغازی نیست. "همچو فکر عاشقان بی پا و سر" و اصولاً همین عشق بود که مولانا را به سوی شعر و شاعری انگیخت. چنانکه در تذکرهها و تراجم احوال آمده است که او شعر را در آستانه چهل سالگی آغاز کرد، آن هم به سبب دگردیسی روانی و استحاله شخصیتی که از برخوردش با شمس حاصل آمد. "شیخِ مُفتی ز عشق شاعر شد" اما شیوۀ او در سرایش اشعار، بداهت بود نه رَویّت. بدین معنی که اشعار از او دفعتاً بر میجوشید و در قالب الفاظ و واژگان مینشست نه آنکه به تصنّع و تروّی افکار و درنگ در اسالیب شعری شاعران، ابیاتی فراهم آرد. "خون چو میجوشد مَنش از شعر رنگی میدهم."
عشق، تعریف شدنی نیست از آن رو که عشق، یافتنی است نه بافتني مِما يُدْرَک وَلا يُوصَف است، نمیتوان آن را به کمند الفاظ در کشید چنانکه نسیم بهاری را به فخ و دام نتوان صید کرد. بل تنها میتوان آن را حس کرد. چنانکه ابن عربی در فتوحات گوید که هرکس عشق را تعریف کند عشق را نشناخته است. و سلطان العلما (بهاء الدین ولد) در کتاب معارف به کسی که از او درباره ماهیت عشق سؤال کرده بود گفت: اگر آن را یافتهای چه بگویم؟ و اگر نیافته ای چه بگویم؟!
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم، خَجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک، عشق بی زبان، روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
عقل، در شرحش چو خَر در گِل بخُفت
شرح عشق و عاشقی هم، عشق گفت
(دفتر اول ۱۱۵-۱۱۲)
شرح عشق ار من بگویم بر دوام
صد قیامت بگذرد، و آن ناتمام
زانکه تاریخ قیامت را حَد است
حد کجا آنجا که وصف ایزد است؟
(دفتر پنجم ۲۱۹۰-۲۱۸۹ )
عشق حقیقی و مجازی، عطیه الهی به موجودات است لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
(دفتر اول ۶۰۶)
پاک الهی که عدم برهم زند
مر عدم را بر عدم عاشق کند
(دفتر پنجم ۱۲۰۶)
تنها عشق ارزش صید شدن دارد آنکه ارزد صید را، عشق است و بس
لیک او کی گنجد اندر دام کس؟
(دفتر پنجم ۴۰۹)
عشق، وصف حضرت حق تعالی است اهل کلام، عشق بنده به خدا را انکار میکنند به جهت مباینت کلی که میان خالق و مخلوق است، لهذا متکلمان هرجا در قرآن لفظ حُب و مشتقاتش را دیدهاند آن را تأویل به تعظیم خدا و اطاعت از دستورها و فرمانهای او کردهاند. حال آنکه عرفا از جمله مولانا عقیده دارند که نه تنها عشق بنده به خدا نامیسّر نیست بل جز خدا کسی قابل عشق ورزی نیست.
در قرآن کریم و مأثورات دینی خداوند به حُبّ و محبت (با اشتقاقات مختلف آن) توصیف شده است. بدین جهت عشق و محبت، وصف حضرت حق است، از این رو توان گفت که عشق همچون صفات دیگر حق تعالی ازلی و لم یزلی است.
عشق، وصف ایزدست، اما که خوف
وصف بنده مبتلاي فرج و جوف
چون يُحِبّونَ بخواندی در نُبی
با يُحِبُّهم قرین در مطلبی
پس محبت، وصف حق دان، عشق نیز
خوف نَبوَد وصف یزدان ای عزیز
(دفتر پنجم ۲۱۸۵_۲۱۸۷)
عشق سبب خلقت جهان اعرفا و صوفیه با استناد به حدیث کنز، علت فاعلی و غایی جهان هستی را عشق میدانند. فَأَحْبَيْتُ أَنْ أَعْرَفَ، بیان علت فاعلی است و لِكَی أُعْرَف، بيان علت غايى خلقت جهان است. مولانا نیز میگوید جهان از عشق، و برای عشق پدید آمده است.
گر نبودی عشق، هستی کی بُدی؟
کی زدی نان بر تو و، کی تو شدی؟
(دفتر پنجم ۲۰۱۲)
📗 میناگر عشق شرح موضوعی مثنوی معنوی
صفحه ۴۳۲ تا ۴۳۴
✍ استاد کریم زمانی
🆔
@MolaviPoet 🆑 کانال مولوی وعرفان