🌹🌹
@MolaviPoet لینک جلسه قبل 👈
اینجاشرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
قصه آن آبگیر و صیّادان و آن سه ماهی،....
(۲۲۱۷) دست من اینجا رسید، این را بشُست
دستم اندر شستن جان ست شست
دست من تا به اینجا رسید و آلودگی ها را شَست،ولی دست من در پاک کردن و شستن باطن ناتوانم.
(۲۲۱۸) ای ز تو کَس گشته جانِ ناکسان*
دست فضل توست، در جان ها رسان
ای که بسیار انسانهای سیاه دل که با یاری تو تجارت و اعتبار یافتند، این دست آگاهی و بخشش توست که تیرگی درون را به روشنایی تبدیل میکند.
*ناکس: پست و حقیر
(۲۲۱۹) حدِ من این بود، کردم من لئیم
ز آن سوی حد را نَقی* کُن ای کریم
توان من برای زدودن الودگیها تا این حد بود، خداوند کریم ناپاکیهایی درون من را پاکیزه کن.
نقی : پاکیزه و نظیف.
(۲۲۲۰) از حَدَث شُستم خدایا پوسترا
از حوادث تو بشُو این دوست* را
خدایا من جسم خود را از آلودگی ها پاک کردم اما این قلب و روح را تو از آلودگی پاک کن.
*دوست: اینجا قلب و روح
شخصی به وقت استنجا میگفت اللهم ارحنى* رائِحَةَ الْجَنَّةِ به جای آنکه اللهُمَّ اجْعَلْنِي من التوابينَ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتطهرين که وردِ استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق میگفت، عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت
*ارحنی: بهره بردن از آن بود.
(۲۲۲۱) آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنّت دار جُفت
شخصی در هنگام طهارت گرفتن، دعای مخصوص استنشاق را خواند و گفت: خداوندا مرا با بوی بهشت قرینه کن.
(۲۲۲۲) گفت شخصی: خوب ورد آورده یی
ليك سوراخ دعا گم کرده یی
کسی که دعا را شنید گفت: دعای خوبی خواندی، ولی سوراخ دعا را گم کرده.
(۲۲۲۳) این دعا چون وِردِ بینی بود، چون
وِردِ بینی را تو آوردی به کُون؟
چون این دعا را به هنگام استنشاق بینی میخوانند، چرا تو دعای بینی را برای شستشوی ماتحت خود میخوانی؟
(۲۲۲۴) رایحه جَنَّت ز بینی یافت حُرّ*
رایحه جَنت کی آید از دُبُر*؟
انسان آزاده بوی بهشت را از طریق مشامش درک میکند، رایحه بهشت کجا از نشیمن درک میشود؟
*حُرّ: آزاده
*دُبُر: نشیمن
(۲۲۲۵) ای تواضع بُرده پیش ابلهان
وی تکبّر بُرده تو پیش شهان
ای کسی که در برابر نادانان فروتنی نشان میدهی، اما در برابر شاهان و برگزیدگان بشری تکبر داری.
(۲۲۲۶) آن تکبر بر خَسان خوبست و چُست
هین مر و معکوس، عکسش بند توست
تكبر تو در برابر دنیاپرستان خوب و شایسته است؛ آگاه باش که وارونه کاری، راه نجات را به روی تو می بندد.
(۲۲۲۷) از پی سوراخ بینی رُست گُل
بو وظیفه بینی آمد ای عُتُل*
ای بدخُلقِ گل برای حسّ شامه روییده است و بوییدن از وظایف بینی است.
*عُتُل: بدخُلقِ خشن.
(۲۲۲۸) بوی گُل بهر مشام* ست ای دلیر
جای آن بُو نیست این سوراخ زیر
ای دلاور رایحه گل برای بینی است و سوراخ نشیمن جای رایحه گل نیست.
*مشام: بینی، حس بویایی
(۲۲۲۹) کی از اینجا بوی خُلد آید تو را؟
بو ز مَوضع جُو، اگر باید تو را
چگونه از سوراخ تحتانی برای تو بوی بهشت میآید؟ اگر رایحه بهشت میخواهی از محل اصلی آن بخواه.
(۲۲۳۰)همچنین حُبُّ الْوَطن باشد درست
تو وطن بشناس، ای خواجه نخست
همینطور حديث حُبّ الوطن سخنی درستی است به شرط آینکه اوّل وطن حقیقی خود را بشناسی.
(۲۲۳۱) گفت آن ماهیِ زيرك: ره كُنم
دل زرأی و مشورتشان بر کَنم
ماهی باهوش گفت: با تلاش خودم راهی پیدا میکنم و از مشورت با آن دو ماهی صرف نظر می کنم.
(۲۲۳۲) نیست وقتِ مشورت، هین راه كُن
چون علی تو آه اندر چاه کن
الآن دیگر وقت مشورت کردن نیست بهوش باش و حرکت کن. و مانند حضرت علی (ع) درد خودت را به چاه بگو.
🆔
@MolaviPoet 🆑 کانال مولوی وعرفان