بلور_تنت
لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/52148#قسمت_صد_پانزده
دست سردشو گذاشت رو دستم و پیرهنشو از تو مشتم درآورد ..
با انزجار گفت: ببین دختر من اصال حالم مساعد نیست لطفا منو درگیر خودت و کارات نکن واقعا اعصابم بهم ریخته من
دوست ندارم همش باهات بحث کنم خودت میخوای ..
پرخاشگرانه دستشو کشید به پیشونیش و سپس فرو برد تو موهای خرمایی رنگش ..
دور خودش کالفه و عصبی چرخید ..
داشت کم کم باورم میشد که حالش خوب نیست ..
با کاری که انجام داد درد تو وجودم رخنه کرد ..
با حرکت تند و بدی مشت محکی تو دیوار کوبوند ..
هینی کشیدم و جلو دهنمو گرفتم ..
این چرا اینطوری شده بود؟؟
یعنی همین دالرام مسبب این حالشه؟؟
به معنای واقعی با یه حیوون درنده طرف بودم ..
قدم محکم و بلند به سمتم برداشت که ترسیدم چند قدم رفتم عقب ..
صداش گرفته و با خشم همراه بود ..
_یه خواهشی ازت دارم،من نمیتونم اینجا بمونم یجوری سرکارشون بزار فهمیدی؟؟
دلهره داشتم و ترس فقط تونستم یه سری تکون بدم و بگم: باشه
فعال ترجیح میدادم بهش گیر ندم چون اگه این کارو میکردم واقعا آسیب میدیدم اعصبانبت مرد جلودار هیچی نیست ..
بدون حرف و با قدمای تند رفت سمت در خروجی..
مات و مبهوت به رفتنش چشم دوختم ..
آروم زمزمه کردم: االن من برم چه دروغی بهشون بگم؟؟
سرگردون برگشتم رفتم داخل خونه لباسامو مرتب کردم ..
قدم برداشتم سمت سالن ..
به محض اینکه رسیدم تو سالن مامان روهان گفت: دخترم روهان کجاس؟؟
لبمو با زبونم تر کردم..
_روهان عجله داشت رفت..
همه سوالی بهم نگاه میکردن..
بابام رو بهم گفت..
_یعنی چی کجا رفت بی خبر؟؟
با اولین چیزی که به ذهنم رسید لب زدم..
_گویا دوستش حالش بد شده بردنش بیمارستان..
چهره مامانش درهم شد و نگران:وای چرا بردنش بیمارستان؟؟
شونه ای باال انداختم:واال منم نمیدونم سریع گذاشت رفت گفت بهتون اطالع بدم..
ایلناز خانوم گوشیشو از کیفش در آورد..
انگار داشت شماره روهان رو میگرفت..
گوشیو گرفت رو گوشش..
رنگ از رخش پرید:جواب نمیده..
دوباره شمارشو گرفت
🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#بلور_تنت هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@mikhaand