ظهری خوابیدم. خواب دیدم که مریم اومده خونه من توران ! بعد من انگار اصلا حواسم نبود که مریم پیشمه. یکهو سرمو چرخوندم و دیدمش و گفتم عه مهمون دارم ! دیدم از سرما رفته زیر پتو و داره میلرزه. پنجره زیر پرده باز بوده و متوجه نشده و از شب تا صبح منجمد شده بوده 🥲🤣 بعد من چون یادم نبود مهمون دارم هیچ آب و دونی هم بهش نداده بودم. خودش انگار از بیرون میوه خریده بود و روی زمین تو پلاستیک چند تا نارنگی و پرتقال بود و تو سرما همونا رو خورده بود 🥲🤣 من تلفیقی از احساس شرم و شوکه شدن و خجالت تا سر حد مرگ داشتم و نمیفهمیدم چجوری متوجه حضور یک نفر توی خونه ام نشدم 😐🥲🤣🤣🤣
+ نمیدونم این چه خواب سمیو مهلکی بود دیگه. حالا مریم اومده بود خونه ام طفلی همه زحمتا رو خودش کشید و آشپزی میکرد ولی خداییش دیگه منم اینقدر میزبان وحشتناکی نبودم 🥲🤣🚶🏻♀️🚬🚬🚬
@mary_juaana#رویاهای_ناصادق