آخرین قطره ی انسولین


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Искусство


In any case, please just write back ! It's dark out here, and we are the last humans left ... 🌃🗺✨💫

اسپاتیفای 👇🏻
https://open.spotify.com/playlist/0cR3PrXi5MVgdnUhjUPmLv?si=179245a35f8c4261
☘️

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Искусство
Статистика
Фильтр публикаций


So come on, come on, dark star, been loving you and I
Can't get enough, dark star
⭐✨


#درخت_گردو

ببینین.




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
هیچ چیز تغییر نکرده جز رنگ لباس💔


be.






Репост из: گفت و چای | فهیم عطار
یک پاراگراف شرح حال بنویسم، قبل از این‌که سقف شرکت را روی سرم خراب کنند و جنت مکان بشوم. قرار است ساختمان شرکت را بازسازی کنند. دیوارها را جابجا کنند و مستراح را ببرند جای آشپزخانه و آشپزخانه را ببرند آن طرف و فلان را فلان کنند. همه‌ی کارمندان را برای دو ماه فرستاده‌اند تا از خانه کار کنند. اما من زیر بار نرفتم. خانه کار کردن من را یاد دوران ملال‌آور کرونا می‌اندازد. یاد جنگ سرد و شوروی و طاعونِ کامو و شستن کاهو و خیار و خربزه. به رییس گفتم که من کاپیتان تایتانیکم. خودم را می‌بندم به میز کارم و با کشتی غرق می‌شوم اما از خانه کار نمی‌کنم. که البته منظورم را نفهمید. اما تفهیمش کردم همین جا می‌مانم و لای دست کارگرها به رسم نقشه و خط و دایره ادامه می‌دهم تا بالاخره کلنگِ اوستا بخورد توی سرم. گفت بمان.

حالا من مانده‌ام و یک ساختمان خالی از سکنه و وسیله و میز و کامپیوتر. مثل یک کارخانه‌ی ریسندگی‌ متروک، حوالی شیروان که روزگاری پیراهن ابریشم تولید می‌کرده است بابِ تن زنان پرانحنای شهر. عطسه که می‌کنم، انگار وسط حمامی بزرگ با کاشی فیروزه نشسته‌ باشم، صدایم می‌پیچد و تمام دیوارها باهم عطسه‌شان می‌گیرد. از فردا بنا و گچ‌کار و برق‌کش و لوله‌کش و ختنه‌چی و شیشه‌بر و غیره مثل لشکر سلم و تور حمله می‌کنند به این ساختمان تا ترک بیاندازند به چینی نازک تنهایی من.

امروز، روز آخر تنهاییِ من در این حمام فیروزه است. سلیقه من سلطان حاکم بر این بارگاه است و کمال استفاده را باید ببرم. انگار که روز آخر زندگی‌ام است. کفش‌هایم را درآورده‌ام و با پای برهنه راه می‌روم. تمام آهنگ‌های حیدو را ردیف کرده‌ام و با صدای بلند گوش می‌دهم. هیچ کس هم نیست که مزاحم بشود و بپرسد«می‌خوام برُم سر ره بشینوم... رفتن تو ره با چش ببینوم» یعنی چی؟ همین که من و دیوارها می‌فهمیم کفایت می‌کند. ناهار هم ماهی جنوب آورده‌ام تا وقتی گرمش کنم، بوی لنج کل کارخانه‌ی ریسندگی را پر کند. بعد از ناهار هم چای نبات و لِنگ‌های افتاده رو میز و دکمه‌ی باز پیراهن و لش‌کردگی. آدم روز آخر آزادگی‌اش را چطور باید بگذراند؟ همین طور دقیقا. ول و ماهی‌طور.

از فردا که بنا بیاید تا روزی که کارشان تمام بشود، من نگهبان آزادی و تنهایی خودم هستم. این دوقلوی چسبیده به هم. در اتاقم را می‌بندم و بیل را زیر دستگیره‌اش حائل می‌کنم و هیچ کس را راه نمی‌دهم. ماهی می‌خورم و حیدو گوش می‌دهم و لش می‌کنم روی تشکِ تنهایی خودم.
#فهیم_عطار
@fahimattar


The person you least understand in the family or is most distant, you become them. And that's how the cycle continues. You flip the damage on to yourself.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram








🍀




Репост из: گفت و چای | فهیم عطار
ششم جولای-یعنی شنبه- روز جهانی بوسه است. روز جهانی ماچ. بوس به مثابه نیروی محرکه برای ادامه‌ی راه. جهان به خودی خود جای قشنگی نیست و صرفا باید کاری کرد که قشنگ به نظر بیاید. بی‌دردسرترین و سالم‌ترین راهش هم ماچ است. البته الکل هم هست. ولی خب، آدم با کبد خراب، جهانش بدتر هم می‌شود. تازه بوسیدن، کالری هم ندارد و شکم نمی‌آورد. پس ده هیچ به نفع بوسیدن. مصلحت‌اندیشی نکنید و ببوسید و خیال کنید که جهان به لطافت پوست لب‌هاست. دنبال بهانه‌اید؟ این هم بهانه. ششم جولای، روزجهانی ماچ. بهترین بهانه. دنبال فرصتید؟ هر زمان و هر جا. چرا آدم باید توی آینه‌ی آسانسور الکی ول معطل باشد و آهنگ‌های آبگوشتی به سلیقه‌ی شرکت شیندلر را گوش کند تا برسد طبقه‌ی پنجم؟ ببوسید. ته این جهان خبر خاصی و اتفاق خاصی هم منتظرمان نیست. الکی خودتان را معطل حساب و کتاب نکنید و منتظر نباشید که بوسیده شوید و بروید در لاک دفاعی. دقیقا مثل تیم فوتبالی باشید که دقیقه‌ی هشتاد و پنجِ فینال جام جهانی، یک گل از حریف عقب افتاده است. تمام تیم می‌شود خط حمله و از هر ثانیه‌ی باقیمانده، کمال استفاده را می‌کنند. چون می‌دانند اگر سوت آخر زده شود، همه چیز تمام است. به هیچ کس بابت استراتژی دفاعی مدال نمی‌دهند.

پیام کائنات با وضعیتِ قهوه‌ای-سمنویی‌ای که دارد همین است و بس. ببوسید. مگر این‌که زیادی جهان را جدی فرض کرده‌اید. که قطعا اگر این‌طور است، شما دست‌تان و شغل‌تان در رنگ قهوه‌ای است و از آن بیشتر لذت می‌برید تا بوسیدن. که در این صورت خوش به حالتان.

اما اگر شما هم فهمیده‌اید که اینجا هیچ چیزی جدی نیست الا موقتی بودن همه چیز، پس ببوسید. ماچ آخرین فشنگِ تفنگ ماست. چشم‌هایتان را ببندید و خشاب را شلیک کنید. خوش‌تر میگذرد.

پ.ن. فقط یک جوری نبوسید که بشوید مصداق این جوک که: «یه بچه‌ای از باباش می‌پرسه چی شد که من رو به دنیا آوردید؟ باباش می‌گه عزیزم تو قرار بود فقط یه بوس کوچولو باشی». فقط ببوسید تا بفهمید هیچ چیزی در این جهان جدی نیست.

#فهیم_عطار
@fahimattar


.




Репост из: توییتر فارسی
جایی خونده بودم بچه ای از روی شیطنت عینک پیرزن همسایه را برمیداره و میزنه به چشمهاش. ناگهان خشکش میزنه و با تعجب به اطراف نگاه میکنه و میگه چه جالب که برگ درختان، سایه ای سبزرنگ نیست و تک تک برگها مشخص اند، اون روز متوجه میشه که نقص بینایی داشت و نمیدونست.
این داستان شبیه تجربه مصرف داروهای روانپزشکیه.
تا درمان نشی نمیدونی دنیا با اضطراب کمتر و شانه های سبکتر چه رنگی داره.
خلاصه که اگر مشکلی تو زندگیتون دارید از رفتن پیش مشاور و روانشناس و روانپزشک نترسید

»nasibehsadati«

@OfficialPersianTwitter



Показано 20 последних публикаций.