♕ 𝙺𝚙𝚘𝚙𝚜𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝𝚜𝟷 ♫

در میان تمام این تمرینات طاقت‌فرسا، ناگهان بوی "شن‌های آفتاب‌خورده" به مشامم می‌رسد. تمام روز را به خاطرش غرق احساسات بودم.

نمی‌دانم... فکر کنم فقط می‌خواستم بگویم که به نظر من چه چیزی "خوب" است یا چه چیزی به عنوان "از دست دادن" حساب می‌شود. آنچه می‌بینم، آنچه احساس می‌کنم... چیزی شبیه به این. از آنجا که سخت است چهره‌های یکدیگر را ببینیم، با خودم فکر می‌کنم که تو چطوری؟ ذهنم کجاست؟ نمی‌خواهم این‌ها را به دوش تو بیندازم، پس شاید ساده‌ترین چیزی که بتوانم بگویم این باشد: دلم برایت تنگ شده است.

آخر هفته‌ی خوبی بود. آخر هفته‌ای خوب برای نوشتن. آخر هفته‌ای خوب برای فکر کردن به اینکه آیا باید بلافاصله بعد از ترخیص به کارم برگردم. آخر هفته‌ای خوب برای فکر کردن به سفر جایی نزدیک مثل ژاپن، یا جایی دور مثل شمال اروپا.

این بچه‌(منظورت چیه) کوچک‌تر مدام مرا در جریان زندگی‌شان می‌کشند، و حالا حتی با خودم فکر می‌کنم: نکند باید به دانشگاه برگردم و مدرکم را تمام کنم؟ وایسا... یعنی ممکن است با هم همکلاسی شویم؟!

اما اصلاً کی قرار است ترخیص شوم؟ وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، ۸ ماه از اعزامم گذشته، اما وقتی به آینده نگاه می‌کنم، هنوز بیش از یک سال باقی مانده است. آهاها.

پس آره، لطفاً همچنان هوای مرا داشته باش.

— سرباز همیشه در حال دویدن، کیم

احساس میکنم میدونست اینارو بگه باز خیلیا می امدن میگفتن ن اوپا اینکارو نمیکنه دختره خودتو ب اوپا معصوم ما نچسبون