🔻ظهور و سقوط کلیشهها
✍جواد کاشی
هیچکس مطابق کلیشههای شناخته شده متولد نشده اما در این جهان ناگزیر است به خاطر شغل و امرار معاش و رویدادهای زندگی نقشی بپذیرد. پذیرش هر نقش مقتضی کلیشهای است. کلیشه پزشک، روحانی، استاد دانشگاه، فیلسوف، هنرمند و .... همیشه میان فرد و کلیشهای که به زندگی در آن محکوم شده فاصلهای هست. این فاصله آبستن ماجراهای شگفت در زندگی فردی است. به ندرت کسانی با کلیشههای خود مانوس میشوند. اغلب یک عمر را در نزاع با کلیشهها سپری میکنند. یک عمر را در کار فرار از یک کلیشه و پناه آوردن به کلیشه دیگرند.
عرصه رسمی سیاست هم مملو از کلیشههاست. سردمداران سیاسی باید مطابق با این کلیشهها ظاهر شوند. در ایران هر چه در سلسله مناصب بالاتر روید، تشابه کلیشهها با خدا بیشتر میشود. باید عالم و قادر و در همان حال مهربان به نظر برسید. جباریت و رحمانیت خدا را توامان به صحنه بیاورید.
آنکه تن به کلیشهها نمیدهد، فضای آشنای سیاست را غبارآلود میکند. مسعود پزشکیان در این شمار است. پیش از او هم حسینعلی منتظری در این شمار بود. از کلیشه گریختن آیهالله منتظری چه تفاوتهایی با مسعود پزشکیان دارد؟ این تفاوت حاکی از چه تحولی در دوران ماست؟
آیهالله منتظری در دورانی میزیست که کلیشهها تازگی داشتند و در حال انعقاد بودند. هم متولیان امر و هم بخش مهمی از مردم، نیازمند تثبیت کلیشهها بودند. اما او عقب مینشست. با سادگی و صمیمیت رفتاریاش بازیها را بهم میریخت. برای متولیان امور سیاسی، این وضعیت غیرقابل تحمل بود. چرا که نمیتوانستند رفتار و گفتار او را پیشبینی کنند. اما برای مردم هم غیرقابل فهم بود. مردمان صاحبان قدرت را با الگوهای کلیشهای رفتار و گفتار خدایگونه میشناختند. اما او بیش از حد به خود وفادار بود، عدم تعبیت او از اقتضائات نقش سبب شد موج سنگینی از جک و لطیفهها ساخته شود. او خشم بزرگان و خنده مردمان را بر میانگیخت.
کلیشه سازیهای ابتدای انقلاب، در بزنگاه تبدیل شدن یک جنبش به یک نظام اتفاق میافتاد. آشوبی در میان بود. هیچ کلیشهای وضعیت را توضیح نمیداد. یکی میخواست در نقش حاکم صالح ظاهر شود، دیگری در نقش رهبر جنبش رهاییبخش. یکی چنان سخن میگفت تا امام علی را متبادر به ذهن کند، دیگری نقش امام حسین را ترجیح میداد. یکی صورتک چگوارا را به صورت چسبانده بود دیگری در نقش لنین ظاهر میشد. کلیشهها رنگارنگ و متنوع بودند. اما در یک خصیصه اشتراک داشتند: پرجان و خون بودند. تداعیگر و برانگیزاننده ظاهر میشدند.
امروز آن کلیشهها در حیات سیاسی ما کم جان، سوخته، مرده و بیمعنا شدهاند. هیچکس قادر نیست در قالب آن نقشها باورپذیر باشد.
سادگی و صمیمیت ظاهری پزشکیان در این بزنگاه متفاوت جلب توجه میکند. اقتضاء نقش رئیسجمهور بودن اثبات همه چیز دانی است. باید اطلاعات تخصصی در زمینه اقتصاد و فرهنگ و روابط بینالملل داشته باشد. نشان دهد بر همه اوضاع مسلط است. گاه مثل یک قهرمان مبارزه و مقاومت عبوس ظاهر شود گاه با تصویری از بوسیدن صورت یک کودک خود را مهربان و مردم دوست وانمایی کند.
پزشکیان اما هیچکدام از این خصوصیات را ندارد. تلاشی هم برای جبران این نقیصه نمیکند. او فضا را برای همگان غبارآلود کرده، قدرت داوری مردمان را تعلیق کرده و همه در انتظار فردا ماندهاند.
با خیام نامه همراه شوید:
@khayyamnameh
✍جواد کاشی
هیچکس مطابق کلیشههای شناخته شده متولد نشده اما در این جهان ناگزیر است به خاطر شغل و امرار معاش و رویدادهای زندگی نقشی بپذیرد. پذیرش هر نقش مقتضی کلیشهای است. کلیشه پزشک، روحانی، استاد دانشگاه، فیلسوف، هنرمند و .... همیشه میان فرد و کلیشهای که به زندگی در آن محکوم شده فاصلهای هست. این فاصله آبستن ماجراهای شگفت در زندگی فردی است. به ندرت کسانی با کلیشههای خود مانوس میشوند. اغلب یک عمر را در نزاع با کلیشهها سپری میکنند. یک عمر را در کار فرار از یک کلیشه و پناه آوردن به کلیشه دیگرند.
عرصه رسمی سیاست هم مملو از کلیشههاست. سردمداران سیاسی باید مطابق با این کلیشهها ظاهر شوند. در ایران هر چه در سلسله مناصب بالاتر روید، تشابه کلیشهها با خدا بیشتر میشود. باید عالم و قادر و در همان حال مهربان به نظر برسید. جباریت و رحمانیت خدا را توامان به صحنه بیاورید.
آنکه تن به کلیشهها نمیدهد، فضای آشنای سیاست را غبارآلود میکند. مسعود پزشکیان در این شمار است. پیش از او هم حسینعلی منتظری در این شمار بود. از کلیشه گریختن آیهالله منتظری چه تفاوتهایی با مسعود پزشکیان دارد؟ این تفاوت حاکی از چه تحولی در دوران ماست؟
آیهالله منتظری در دورانی میزیست که کلیشهها تازگی داشتند و در حال انعقاد بودند. هم متولیان امر و هم بخش مهمی از مردم، نیازمند تثبیت کلیشهها بودند. اما او عقب مینشست. با سادگی و صمیمیت رفتاریاش بازیها را بهم میریخت. برای متولیان امور سیاسی، این وضعیت غیرقابل تحمل بود. چرا که نمیتوانستند رفتار و گفتار او را پیشبینی کنند. اما برای مردم هم غیرقابل فهم بود. مردمان صاحبان قدرت را با الگوهای کلیشهای رفتار و گفتار خدایگونه میشناختند. اما او بیش از حد به خود وفادار بود، عدم تعبیت او از اقتضائات نقش سبب شد موج سنگینی از جک و لطیفهها ساخته شود. او خشم بزرگان و خنده مردمان را بر میانگیخت.
کلیشه سازیهای ابتدای انقلاب، در بزنگاه تبدیل شدن یک جنبش به یک نظام اتفاق میافتاد. آشوبی در میان بود. هیچ کلیشهای وضعیت را توضیح نمیداد. یکی میخواست در نقش حاکم صالح ظاهر شود، دیگری در نقش رهبر جنبش رهاییبخش. یکی چنان سخن میگفت تا امام علی را متبادر به ذهن کند، دیگری نقش امام حسین را ترجیح میداد. یکی صورتک چگوارا را به صورت چسبانده بود دیگری در نقش لنین ظاهر میشد. کلیشهها رنگارنگ و متنوع بودند. اما در یک خصیصه اشتراک داشتند: پرجان و خون بودند. تداعیگر و برانگیزاننده ظاهر میشدند.
امروز آن کلیشهها در حیات سیاسی ما کم جان، سوخته، مرده و بیمعنا شدهاند. هیچکس قادر نیست در قالب آن نقشها باورپذیر باشد.
سادگی و صمیمیت ظاهری پزشکیان در این بزنگاه متفاوت جلب توجه میکند. اقتضاء نقش رئیسجمهور بودن اثبات همه چیز دانی است. باید اطلاعات تخصصی در زمینه اقتصاد و فرهنگ و روابط بینالملل داشته باشد. نشان دهد بر همه اوضاع مسلط است. گاه مثل یک قهرمان مبارزه و مقاومت عبوس ظاهر شود گاه با تصویری از بوسیدن صورت یک کودک خود را مهربان و مردم دوست وانمایی کند.
پزشکیان اما هیچکدام از این خصوصیات را ندارد. تلاشی هم برای جبران این نقیصه نمیکند. او فضا را برای همگان غبارآلود کرده، قدرت داوری مردمان را تعلیق کرده و همه در انتظار فردا ماندهاند.
با خیام نامه همراه شوید:
@khayyamnameh