javad kashi


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


تاملات پراکنده اجتماعی و فرهنگی و سیاسی

جهت ارتباط : @gholamrezakashi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


سقوط یک سقف سنگین‌بار
---
مردم ممکن است هر روز نظری داشته باشند و در انتخاب‌هاشان خطا کنند. اما در دورانی که زندگی می‌کنیم همان مردم استوارترین تکیه‌گاه حقیقت‌اند. حقیقتی که سیاست‌مدار را از شاقول مردم دور کند، خود و مردم را هلاک می‌کند.
بشار اسد را نیروهای خارجی (ایران و روسیه) حفظ کردند. بشار اسد را نیروهای خارجی (ترکیه و عربستان و آمریکا) برداشتند. در این میان معلوم نبود نقش مردم کجاست. نیروهایی که بشار را سرنگون کردند، هر کدام از جایی فرمان می‌برند. معلوم نیست سرنوشت مردمان رنجدیده سوریه چه خواهد بود.
اسد پدر و اسد پسر هر دو انقلابی بودند. سوداهای انقلابی به مثابه بالن‌های حقیقت آنها را از سطح مطالبات و تمنیات توده مردم بالاتر برده بود. بیش از نیم قرن مردم سوریه تحت شدیدترین سرکوب‌های سیاسی بودند. در مقابل ارزش‌های والای مد نظر آن پدر و پسر، مردم کمتر از این بودند که به بازی گرفته شوند. آنها باید تماشا می‌کردند. شایسته هیچ‌گونه نقش‌آفرینی سیاسی نبودند.
مردم امروز شادمانی می‌کنند. سقوط اسد مثل سقوط سقفی است که سال‌ها بر گلو و سینه‌هاشان سنگینی می‌کرد. اما این مردم هیچ‌گاه فرصتی نیافته‌اند تا به امکان‌های همزیستی عادلانه پس از او بیاندیشند. مردم چیزی از عاملیت مدنی نمی‌دانند. مهارتی برای مدیریت سیاسی ندارند. بنابراین باید منتظر بمانند تا معلوم شود نتیجه تصمیم نیروهای خارجی موثر در امروز سوریه چه خواهد بود. تاریخ نشان می‌دهد میدان سیاسی خالی از مشارکت و حضور و خرد عموم مردم، جولانگاه شرارت‌های فراوان است.
آنچه مردم را اصلی‌ترین تکیه‌گاه حقیقت در حیات سیاسی می‌کند، نسبتی است که مردم با مقتضیات زندگی دارند. زندگی خالی از شرارت نیست. اما در متن زندگی توازنی به نفع خیر و صلح و دوستی جاری است. زندگی خیال اندیشی‌های سترگ را برنمی‌تابد. مردم با رنج و فقر و تبعیض دست به گریبان هستند. اما مهارت کاستن آن را هم کم و بیش می‌آموزند. مردان سیاست هنگامی که پرچم حماسی استقرار عدالت و رفع تام و تمام ظلم را به دست می‌گیرند، از رنج خردورزی آسوده می‌شوند و خود و مردم را هلاک می‌کنند.
@javadkashi


Репост из: اکوایران
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
📹 آسیب اصرار حاکم بر غایت‌انگاری جامعه

▫️وظیفه حاکمان سیاسی چیست؟ آیا ایشان صرفا مسئولیت سعادت و تعالی معنوی جامعه را بر عهده دارند؟

▫️جواد کاشی عقیده دارد که سیاست علاوه بر غایت انگاری و اخلاق مداری، باید بر لذت و بقای جامعه نیز اهتمام بورزد. هرگاه حاکمان، سیاست را از بقا و لذت تهی کنند و صرفا بر تعالی و غایت اصرار بورزند، جامعه را با خطر تضعیف و نابودی مواجه خواهند کرد و در سیاست عملی کشور اختلال ایجاد می‌کنند.

#نردبان

نسخه کامل در تلگرام

نسخه کامل در سایت

📺 @ecoiran_webtv


Репост из: اکوایران
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
📹 کار حاکم، معماری جامعه نیست

▫️درک آرمان خواهانه از حیات سیاسی، بزرگترین عامل خطرآفرین برای بقای سیاسی خواهد بود.

▫️به عقیده جواد کاشی، معمولا یک تصور نادرست از سیاست، زمینه ساز نابودی ساختار اخلاقی و سیاسی در یک کشور خواهد بود، و آن محدود کردن حوزه امر سیاسی به آرمان خواهی است. آرمان خواهی افراطی حوزه تصمیم‌گیری را مختل می‌کند چراکه دیگر پا در واقعیات زمینی ندارد.

▫️آرمان‌خواهان سیاسی، عمدتا خود را معماران جدیدی معرفی می‌کنند که قرار است همه چیز را به تعالی برسانند، و اتفاقا عامل شکست و ناکامی‌شان همین تلقی است، که گمان می‌کنند می‌شود به واسطه سیاست، همه چیز را ویران کرد و از نو ساخت.

#نردبان

نسخه کامل در تلگرام

نسخه کامل در سایت

📺 @ecoiran_webtv


ناتوان از تشخیص مصلحت
----
نظام در تشخیص مصالح و مقتضیات بقاء خود ناتوان است. به همین جهت نیازمند تاسیس یک مجمع تشخیص مصالح نظام تازه اما از نوعی دیگر است. اگر بنا بر تاسیس چنین مجمعی باشد، نیازمند مجمع تشیخص مصالح ملی هم هستیم. شاید نظام گاهی هم به آن توجه کند. نیازمند تاسیس مجمع تشخیص مصالح عام بشری هم هستیم. شاید نظام را مجبور کند گاهی در تصمیمات خود عام اندیش‌تر باشد و مصالح عام انسانی را مد نظر قرار دهد.
هر کدام از این‌ها بود، لایحه عفاف و حجاب در دستور کار قرار نمی‌گرفت.
مجمع تشخیص مصالح نظام می‌گفت در این شرایط بحرانی که سنگ فتنه از همه جا می‌بارد، دست نگه دارید تا نظام از سد مخاطرات موجود رهایی پیدا کند. مجمع تشخیص مصالح ملی همه سازمان‌های تصمیم‌گیر و حتی مردم را به ضرورت توجه به ابربحران‌های ملی دعوت می‌کرد و سرانجام مجمع تشخیص مصالح عام بشری دستوری صادر می‌کرد مبتنی بر آنکه لطفاً مردم آزاری و تشویش اذهان عمومی نکنید بگذارید مردم زندگی کنند.
این اصناف مصلحت سنجی پنجره‌های گشوده یک نظام به بیرون از خود است. با واسطه آنهاست که اکسیژنی برای تنفس و تداوم زندگی تحصیل می‌شود. با گشودگی نظر به این مصالح است که نظامی خردمند می‌شود، تجربه‌ای انباشت می‌کند و با گذر عمر فرهیخته و دور اندیش می‌شود.
ما در یک سراشیبی سقوط و انحطاط قرار داریم.
@javadkashi


دشمن و هنر سیاست‌ورز
---
نتانیاهو دستاوردهای مهمی در جنگ داشته، اما در هدف اعلامی خود که نابودی حماس و حزب‌الله بود شکست خورده است. او ادب سیاست را نمی‌داند. هیچ‌گاه دشمن به تمامی نابود نمی‌شود. باید موجودیت دشمن را به رسمیت شناخت و تلاش کرد از گسترش قلمرو دشمنی کاست.
بیائیم از بی‌ادبی نتانیاهو ادب بیاموزیم.
از زندگی سیاسی تقابل میان دوست و دشمن را نمی‌توان گرفت. همیشه دشمنانی وجود دارند و همان‌ها بستر دوستی میان ‌یک گروه یا جماعت را فراهم کرده‌اند. دقیقاً به همین دلیل، تداوم دوستی در حوزه سیاست مستلزم شناسایی دشمنان و فرض تداوم وجود آنهاست. آنکه با هدف نابودی تام و تمام دشمنانش زندگی می‌کند، نه تنها به هدف خود نائل نمی‌شود، بلکه هر روز در حراست از قلمرو دوستان ناکام‌تر از دیروز است.
صلح به معنای دوستی کردن با دشمن نیست. به معنای سامان دادن به قلمرو متمایز دوستی و دشمنی است. باید از احتمال جنگ در یک زمان طولانی کاست، تا زمینه گسترش دوستی میان دوستان فراهم شود. امروز از یک آتش‌بس شصت روزه سخن گفته می‌شود. آتش‌بس هنگامی به معنای صلح نزدیک می‌شود که شصت روز به شصت سال بلکه به صدها سال تبدیل شود. چگونه می‌تواند چنین شود جز آنکه موجودیت دشمن به رسمیت شناخته شود. خواست نابودی دشمن به خواست کاستن از بار دشمنی تبدیل شود.
آنگاه زمان دومین گام در نسبت میان دوستان و دشمنان است. سیاست‌ورز آگاه باید تلاش کند حتی‌الامکان بر شمار دوستان بیافزاید و از شمار دشمنان بکاهد. سیاست‌ورز با هنر دوستی بیش از هنر دشمنی آشناست. گسترش قلمرو دوستان، کاراترین ابزار مبارزه با دشمن است. اگر هم سیاست ورز به نابودی دشمنانش بیاندیشد، با یک آرزوی ناممکن این هدف را دنبال می‌کند: تسلیم همه دشمنان به قلمرو دوستی و دوستان.
آنکه از ادب سیاست چیزی نمی‌داند، رویای مرگ و نابودی تمام دشمنانش را در سر می‌پروراند. به جامعه امروز اسرائیل نگاه کنید. او دشمنی را به درون دوستان بسط داده و جامعه اسرائیل اینهمه گسیخته و آشوب‌زده است. به دوستان دیروز اسرائیل در سطح جهانی بنگرید. بخش مهمی از آنها به دشمنان پیوسته‌اند. او تنها هنر دشمنی آموخته و از هنر دوستی چیزی نمی‌داند. او با آرزوی نابودی تام و تمام دشمنانش، خود و جامعه اسرائیل را در باتلاق دشمنی و کینه فرو برده است.
@javadkashi




انتظار از سیاست
--
در دهه هفتاد سوال «انتظار از دین» در ذهنیت اهل فکر و نظر محوریت پیدا کرد. کاش قبل از آن سوال «انتظار از سیاست» را طرح کرده بودیم و به آن می‌اندیشیدیم. هر پاسخی به پرسش «انتظار از سیاست» پیامدهای تلخ و شیرین خود را در همه عرصه‌ها به بار می‌آورد منجمله بر دین.
تجربه جنگ هشت ساله با عراق، پاسخی به پرسش انتظار از سیاست ساخت و پیش روی ما قرار داد: اقتدار، عزت و شکوه. نظام سیاسی با این پاسخ سامان یافت و مسیر خود را پی گرفت. ما در انتخاب میان دو گزینه «عزت و ذلت» قرار گرفتیم. پیداست که نباید تن به ذلت می‌دادیم و همیشه در جهت عزت و اقتدار و شکوه ملی حرکت می‌کردیم.
این امکان وجود داشت که به پرسش انتظار از سیاست، پاسخ دیگری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادیم و در مقابل دوگانه‌های دیگر قرار می‌گرفتیم. «فضیلت» یک پاسخ دیگر به سوال انتظار از سیاست بود. آن را رها کردیم. فضیلت در ادبیات سیاسی به معنای اولویت بخشی به خیر عمومی در مقابل خیر یا نفع خصوصی است. اگر انتخابش کرده بودیم در میان دوگانه آنچه خیر عموم مردم را تامین می‌کند و آنچه نفع یک گروه خاص را قرار داشتیم.
رفاه و خوشی یک پاسخ دیگر به پرسش ما بود. آنگاه می‌توانستیم در دوگانه هر آنچه موجبات رفاه و شادی اکثر مردم است و آنچه سبب رفاه و خوشی اقلی از مردم قرار داشتیم.
آزادی یک پاسخ دیگر بود. آنگاه می‌توانستیم در دوگانه کاستی یا افزونی هستی آزاد تک تک شهروندان قرار داشته باشیم.
گسترش میدان رقابت یک پاسخ دیگر بود. اگر آن را اختیار کرده بودیم می‌توانستیم به عرصه سیاسی به مثابه میدان بازی بیاندیشیم تا خود را در دوگانه برد و باخت بیابیم. آنگاه از یکی دو باخت، خود را نمی‌باختیم و آماده بازی‌های بعد می‌شدیم.
اختیار هر پاسخی به سوال انتظار از سیاست، پیامدهای خود را به بار خواهد آورد. می‌توانستیم انتخاب‌های دیگر کنیم و اینک در موضع پاسخ‌گویی به پرسش‌های دیگر باشیم. سخت است، اما می‌توانستیم به توازن میان این همه بیاندیشیم. متاسفانه مثل کشتی بانانی عمل شد که همه چیز را هیزم سوخت حرکت کشتی می‌کنند منجمله بدنه خود کشتی‌ را. اگر هم فر و شکوه و عزت نصیب ایران شده، باید پاسخ دهیم چقدر یک جامعه و حکومت فضیلت‌مند داریم به طوری که دلمشغول خیر عمومی مردم باشیم؟ رفاه و خوشی مردم را تا کجا افزون کرده‌ایم؟ چقدر مردم احساس آزادی در انتخاب و مشارکت و زندگی می‌کنند، چقدر آموخته‌ایم با قواعد یک بازی منصفانه در داخل، منطقه و عرصه بین‌الملل بازی کنیم؟
اقتدار و عزت را نمی‌توان از دایره حیات سیاسی حذف کرد. اما امروز بیش از هر وقت نیازمند آن هستیم که پنجره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر را هم به پرسش انتظار از سیاست بگشائیم. نباید آنچه تاریخ پیش روی ما قرار داده، به تقدیر و زندان ما تبدیل شود. برخیزیم پنجره‌ها را بگشائیم.
@javadkashi


Репост из: (شریعتی) بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔆🔷رویای نوصفوی گرایی

🖥🎤 گفتگو با:
محمد جواد کاشی( استاد  اندیشه سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی)

🔹اخیرا حمله به موجودی به نام «چپ» سکه روز برخی مطبوعات رسمی کشور شده است. همنوایی تکراری آنها با برخی فعالان حوزه های سیاست، اقتصاد، بازار، تجارت و حتی دین نه جدید است نه بدیع. جریان اقتصادی راست افراطی، مطابق عادت چند ده ساله اش به جای پاسخگویی درباره نتایج حاکمیت مطلقش بر اقتصاد کشور در همۀ سطوح و‌ دولت ها در ۳۵ سال گذشته و در برخی سطوح در دهۀ قبل از آن، حمله به موجودی ناموجود در ساختار قدرت به اسم «چپ» را ادامه داده است. مؤتلفین فکری این جریان در شاخه هایی متعارض در داخل و خارج از این حمله حمایت کرده اند. 

🔸"بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی" گفتگوهایی را با پژوهشگران حوزه های مختلف علوم انسانی درباره نسبت آرای جریان چپ، تفکرات چپ مذهبی و علی شریعتی با بیلان چهل و چند سالۀ سیاست و اقتصاد مستقر انجام داده است تا روایتی دموکراتیک تر از دیروزی که یک دست و تک پارچه تعریف می شود، ممکن گردد.

#نئولیبرالیزم
#چپ
#نئو_شریعتی
#ناسیونالیزم_صفوی
#سنت_گرایی
#نوصفوی_گرایی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی

🆔 @Shariati_SCF


جامعه تشنه توازن است
----
جامعه با اقتصاد زندگی می‌کند، با فرهنگ و هنر و دین بالنده می‌شود، با سیاست راهی برای حل مشکلات خود پیدا می‌کند و با قدرت نظامی و پلیس از خود حراست می‌کند. هر کدام نقشی و جایگاهی ویژه در تداوم و غنای جامعه سیاسی دارند. اگر هر یک خیال کند کارکردهای دیگر را هم باید به آن سپرد جامعه رو به سوی بحران و انحطاط می‌برد. بیش از دو دهه است نهاد نظامی و پلیس مدعی همه کارکردهای متنوع اجتماع سیاسی ما شده است. قدرت نظامی پشتوانه شکوفایی اقتصادی قلمداد شده. ارزش‌های مبارزه و مقاومت و جنگ، به مثابه شاکله حیات فرهنگی و دینی معرفی شده و در صحنه سیاسی همه بازیگران با معیارهای دوستان و دشمنان طبقه‌بندی شده‌اند.
حاصل جامعه پریشان امروز است. به همین چند روز اخیر توجه کنید. جامعه دلنگران جنگ است. در کازرون یک فرد مسلح جان امام جمعه شهر را می‌گیرد و در دم به خود شلیک می‌کند، در سیستان و بلوچستان یک گروه مسلح با نیروی نظامی کشور درگیر می‌شود و تعداد قابل توجهی از نیروهای نظامی کشته می‌شوند. در چنین بزنگاهی دستگاه تبلیغاتی نظام جمهوری اسلامی نیز بابت سبک بودن حمله اسرائیل شادی می‌کند، انگار نه انگار چهار نیروی نظامی این کشور در نتیجه این حمله به شهادت رسیده‌اند.
جامعه ایران برای حراست از خود نیازمند نیروی نظامی است، اما پیش از آن نیازمند یک اقتصاد شکوفاست تا زندگی کردن ممکن باشد. نیازمند فرهنگ و دین و هنر است تا جامعه عمق پیدا کند، و نیازمند عرصه پررونق حیات سیاسی است تا خرد جمعی بر حیات اجتماعی سایه بیاندازد.
نیروی نظامی و بازیگران عرصه اقتصاد و فرهنگ و سیاست همه کارکردهای ضروری دارند. اما جامعه نیازمند خردی است که میان این ضرورت‌ها توازنی برقرار کند. سروری هر کدام بر دیگری فاجعه‌بار است.
@javadkashi


پایان زندگی در فضای تعلیق
----
خاورمیانه در یکی دو دهه گذشته در خلسه ناشی از «نه جنگ نه صلح» روزگار گذرانید. جنگ یا صلح، پا در واقعیت عینی دارند. اما نه جنگ نه صلح به معنای زندگی در فضای تعلیق است.
تعلیق هنگامی که به طول انجامد، فضای سیاسی را خلسه‌آمیز می‌کند. در حس تعلیق واقعیت، گاهی خیال و آرزوهای رنگارنگ گریبان آدمی را می‌گیرد، گاهی ترس و کابوس‌های بزرگ. آنچه از میان برمی‌خیزد، حساب و کتاب واقعیت‌های ملموس و در دسترس است. خرد از میان برمی‌خیزد چون از لذت ناشی از آرزواندیشی‌ها می‌کاهد. تداوم فضای خلسه ناشی از تعلیق، بی‌هزینه نیست. چه بسا دار و ندار زندگی واقعی مردمان را بفروشی تا ازکابوس‌های فضای خلسه کم کنی و به آرزوها و امیدها بیافزائی.
بازیگران سیاسی در دوران خلسه نمی‌مانند. بالاخره روزی می‌رسد که بازیگری برای رهایی از کابوس‌ها پا به خاک واقعیت می‌گذارد تا آرزوهای بلند خود را محقق کند. آنگاه همه چیز چهره تازه‌ای به خود می‌گیرد. فضای خلسه‌آمیز خاورمیانه را عملیات هفت اکتبر یحیی سنوار پایان داد یا عزم نتانیاهو برای آغاز یک جنگ دراز مدت؟ هرچه بود، دوران تعلیق فضای خاورمیانه به پایان رسیده است.
بازنده کسی است که با حجم فراوان تبلیغات تلاش می‌کند به خلسه دوران تعلیق ادامه دهد. درست مثل کسی است که خانه‌اش آتش گرفته اما آسودگی کنج اتاق خود را رها نمی‌کند. عقل حسابگر باید فراخوان شود، اگر حقیقتاً توان جنگ در کیسه هست، باید مقابله کرد. اما اگر نیست، صلح و سازش سویه دیگر واقعیت است. یحیی سنوار مرد شجاع و جسور میدان بود. اما لازم بود جسارتش را با خرد موقعیت شناس سیاسی همراه کند.
خاورمیانه به سوی افق تازه‌ای می‌رود. دوران تعلیق و خلسه پایان یافته است: اینک سه چشم‌انداز پیش روی ماست. چشم‌انداز اول غلبه یکی بر دیگری است. چشم‌اندازی که یکی را ارباب و دیگران را برده و رعیت می‌کند. چشم‌انداز دوم جنگ همه جانبه و ویرانی کل منطقه است. اما یک چشم‌انداز سوم هم وجود دارد. بازیگران منطقه با توجه به نقاط قوت و ضعفی که علنی شده، به سمت یک سازش و صلح حرکت کنند. البته امروز طرح صلح به چشم‌انداز اول می‌ماند، اما می‌توان برای وصول به چنان چشم‌اندازی کسب آمادگی کرد. کاری که انجامش ساده نیست.
از مردان جنگی کاری برای برون رفت از فاجعه برنمی‌آید. منطقه نیازمند کسانی است که برون رفت از خلسه تعلیق را با گام نهادن در سرزمین صلح به پایان ببرند.
@javadkashi


چقدر جای تو خالی است
---
وفات محمد رضا شجریان پنجره‌ای را در عرصه سیاسی ایران بست. سیاسی بود نه به خاطر چند گفتگو یا آواز و تصانیف محدود که وجه سیاسی داشت. با شخصیت، زندگی و هنرش یک مصداق ناشناخته برای زیست فضیلت‌مندانه سیاسی بود.
سیاست قلمرو تنازع منافع و نیروهاست. هر کجا مناسبات میان آدم‌ها تنازع‌آمیز است، سیاست چهره نشان داده است. تنازعات قومی، نژادی، طبقاتی با صدها و هزاران شکل و لباس وجود دارند و وجود پیدا می‌کنند. در چنین شرایطی بازیگران سیاسی اغلب از سنخ پارتیزان هستند. پارتیزان کسی است که در لباس یاری‌رسان به یکی از دو سوی جبهه عمل می‌کند. این اصل را پذیرفته که جز با حذف و طرد تام دیگری مساله حل و فصل نخواهد شد.
پارتیزان قبل از آنکه شمشیر نبرد به دست گیرد، زبان برانگیزاننده‌ای دارد. برای تشدید شکاف‌های سیاسی، همه مفاهیم را به مثابه ابزار به کار می‌گیرد. به یکی صفت حق می‌دهد به سوی دیگر صفت باطل. تا خدایی نکرده به چشم نقاد به جبهه خودی نظر نکنی یا صفت مثبتی در جبهه مقابل نبینی. یکی در سرشت تماماً ظالم است و دیگری مظهر تام و تمام مظلوم. یکی سر تا پا مظهر تجلی اراده خداوند است و دیگری شیطان مجسم شده. با این دستاویزها، خشم یک سو را علیه سوی دیگر بیشینه می‌کند. از حریف جانور خطرناک و وحشی می‌سازد. این خیال را برمی‌انگیزد که جز با نابودی او نمی‌توان زندگی کرد. پارتیزان در ایجاد امید حداکثری هم موفق است. در مخیله عموم، سودای شیرین زندگی در این عالم بدون وجود دیگری را در دسترس جلوه می‌دهد.
نابرابری و تبعیض واقعی است. تنازع بر سر حل آن‌ها هم طبیعی است. باید برای تقلیل بار آنها کاری کرد. پارتیزان‌ها این تصور را ایجاد کرده‌اند که جز با نبرد و طرد تام دیگری مساله حل نمی‌شود.
در کنار هیاهوی ناتمام پارتیزان‌ها کسانی هم بوده‌اند که پنجره‌ای دیگر گشوده‌اند. از منظر آنها تنازع یک چهره اجتناب ناپذیر زندگی هست. اما زندگی چهره‌های دیگری هم دارد. هزاران هزار رشته شناخته شده و ناشناخته میان آنها پیوند برقرار کرده است. میل به بقاء، همزیستی، زمین، هوا، آلام عمیق انسانی، نام خدا، تجربه‌های تلخ و شیرین تاریخی، لذت از تنوع الگوهای زندگی و صدها و هزاران حلقه و بند دیگر. پارتیزان‌ها همه این بندهای تعلق طبیعی را می‌گسلند تا جبهه نبرد را تیزتر و تیزتر کنند. آنکه بازیگر فضیلت‌مند است، به طرفین منازعه یادآور می‌شود که از تعمیق سطح منازعه بپرهیزند. سویه تعلقات عام خود را فراموش نکنند. قرار نیست تکلیف نهایی بشریت در میدان جنگ تعیین شود. قرار است منازعات به نحوی کجدار و مریز حل و فصل شود و آنچه تکلیف نهایی بشریت است تشدید و تعمیق همان قلمرو تعلقات عمیق انسانی است.
در میدان زد و خورد پارتیزان‌ها طی نیم قرن اخیر، شجریان با شخصیت و هنرش این پنجره متفاوت را گشوده بود. از مرزهای تفاوت‌گذار عبور کرده بود. در غیاب ایدئولوژی‌ها تنها کلام زنده برای جان خسته مردم بود. تجربه هنرش، فرد را از این و آن رها می‌کرد و طعم شیرین فضیلت و معنویت سیاسی را به کام مردم می‌چشانید. مردم در کرشمه‌های آواز او احساس چشم‌اندازی دگر برای برای زندگی سیاسی می‌یافتند.
@javadkashi


چقدر جای تو خالی است


بلای خانمان‌سوز کینه
---
آنکه از مرگ انبوه فلسطینی‌ها و اینک شهادت حسن نصرالله مسرور شده، دلی مملو از کینه دارد. می‌توان کنارش نشست، با آنچه او را اینهمه کینه‌ورز کرده همدلی کرد. بی‌تردید تن و جانش از زخم ناشی از سرکوب و تحقیر آزرده است.
از تعداد این دل‌های پرکینه و مسرور کسی خبر ندارد. اما هر چه بیشتر باشند، بیشتر باید از آینده ترسید. آنها با نظام جمهوری اسلامی مخالف‌اند، اما نه تنها به مخالفت‌هاشان نباید امیدی بست، بلکه هر کدام یک مین خطرناک بر سر راه تقویت زندگی مدنی، آزادی و نظم دمکراتیک‌اند.
تنها دلی می‌تواند چراغی فراراه آینده برافروزد، که حقیقتاً ضد سلطه باشد. سلطه هر کجا که هست، روح و روانش را بیازارد. برای هر کس که علیه سلطه عمل می‌کند احترام قائل شود و برای مرگ‌شان سوگوار باشد. برای گشودن افق فردا کافی نیست با وضع موجود مخالف باشیم. باید اطمینان حاصل کنیم چاله عمیق‌تری فراراه مردم نکنده باشیم.
مردم فلسطین و لبنان علیه سلطه بی‌مهار یک کشور یاغی به نام اسرائیل دست به مبارزه زده‌اند. می‌توان الگوهای رفتاری و شناختی آنها را موضوع بررسی و نقد قرار داد و با برخی از اقدامات مخالف بود. اما نفس وجود آنها و تداوم عمل و مبارزه‌شان، از بزرگی روح انسانی حکایت دارد.
تنها دلی پایگاه امن برای عشق به آزادی است، که هر مبارز برای رهایی از سلطه را می‌ستاید. از کوچه و خیابان کشور خودمان تا هر کجا و هر کس در هر کجای دیگر جهان.
سید حسن نصرالله در لبنان مظهر پایان بخشی به برتری‌جویی اسرائیل و تحقیر مدام مردمان لبنان طی دهه‌های متمادی بود. مردمان و رهبران فلسطینی در غزه و کرانه باختری امید مردمان تحقیر شده‌اند. برخی اشتباهات استراتژیک آنها در عمل قابل بحث و بررسی انتقادی است. اما وای به دلی که از مرگ آنها مسرور می‌شود. وای به مردمی که از مرگ انبوه و بی‌رحمانه آنها شادمان شوند. آنکه از مرگ فجیع مردم فلسطین و حسن نصرالله شادمان شده، خود یک برده تحقیر شده است که در جستجوی اربابی تازه‌ برای تداوم بردگی است.
کینه یک ویروس خطرناک است. در فضای تهدید و سرکوب به نحو شگفتی تکثیر می‌شود. خرد را کور می‌کند. ظرفیت‌های اخلاقی را می‌سوزاند. از کینه‌ورز ماشین تولید نفرت مدام می‌سازد. او برای همگان و پیش از همه برای خود یک بلای خانمان سوز است.
@javadkashi


خانه عنکبوت
---
حماس نابود نشد. حزب‌الله هم به رغم آتش سنگین حملات اسرائیل نابود نخواهد شد. جنگ پایان خواهد یافت و اسرائیل با ننگ ناشی از کشتار ده‌ها هزار زن و کودک بی‌گناه، به زندگی در ترس و مخاطره ادامه خواهد داد. با این همه تجربه یک‌سال گذشته نشان داد اسرائیل در حال حاضر از حمایت‌های گسترده‌ای برخوردار است و آنچنانکه حسن نصرالله تکرار می‌کرد «بیت عنکبوت» نیست.
با این همه عبارت «بیت عنکبوت» بسیار راه‌گشاست. به شرطی که همگان بپذیرند در خانه عنکبوت‌ زندگی می‌کنند. اگر اسرائیل خانه عنکبوت است، حزب‌الله و حماس و سایر قدرت‌های دیگر این عالم نیز کم و بیش خانه عنکبوت‌اند. آنکه می‌داند در خانه عنکبوت زندگی می‌کند، به جای طرد دیگری، خود را نیازمند دیگری می‌یابد. آنگاه بستری برای همزیستی مسالمت‌آمیز وجود پیدا می‌کند. همزیستی خانه‌های عنکبوت سرشت سیاست‌ورزی و خرد سیاسی است. تنها کسی می‌تواند پایدارتر از دیگری زندگی کند که سرشت زندگی سیاسی را پیش چشم داشته باشد.
شرارت آدمیان به ناگزیر در عرصه سیاسی بمب و موشک و ابزارآلات جنگی را ضروری می‌کند. اما آنها توانایی حل دراز مدت هیچ مساله‌ای را ندارند. قدرت تخریب‌گرشان اغواگرند. قبل از همه صاحبان‌شان را فریب می‌دهند. وقتی به زرادخانه‌های مملو از بمب و موشک نظر می‌کنند، با خود می‌گویند چه کسی توانایی نافرمانی خواهد داشت؟ آنکه مسلح به انبارهای سلاح و بمب است، خود را بی‌نیاز از به حساب آوردن دیگری، تفکر و شنیدن ‌می‌یابد. اسرائیل بدون تردید یکی از مصادیق آن است.
اما همین انبارهاست که صاحبان‌شان را به تله می‌اندازند. مهارت افزون‌ کردن انبارهای سلاح را جانشین مهارت حل مساله می‌کنند. زبان‌های دیگر را فراموش می‌کنند و زبان‌شان جز به زور و خشونت و تحقیر دیگری نمی‌چرخد. آنها به تدریج تبدیل به همان سلاح‌هایی می‌شوند که صبح تا شام به آنها افتخار می‌کردند. به اشیاء خطرناک تبدیل می‌شوند.
جنگ اسرائیل با حماس و حزب‌الله، برای خونین نشان دادن قرن بیست و یکم کفایت می‌کند. اما این فاجعه بزرگ انسانی می‌تواند سرآغاز فصل تازه‌ای در این قرن باشد. به شرطی که همه خانه‌های قدرت باور کنند خانه‌های عنکبوت‌اند و برای بقاء به دیگری نیازمندند. به جای آنکه پشت سر زرادخانه‌هاشان به راه بیافتند و خرد سیاسی را زائل کنند، زرادخانه‌هاشان را مملو از خرد سیاسی کنند و سلاح‌هاشان را برای روزی بگذارند که هر روز از آن می‌گریزند.
@javadkashi


Репост из: دکتر محمد محمدی گرگانی
استبداد برای آزادی
شعری بود که در آن موقع مردم عادی می خواندند ومن تلخ وشیرین می شدم و میخواندم:

سگش را خون دل دادم که بامن آشنا گردد
ندانستم که سگ خون می خورد خونخوار می گردد

عجب حکایتی است آمدیم ملتی را آزاد کنیم، حال چه آسان انسانها را در بند کرده ایم. می گوییم با قدرتی جهنمی درگیریم، اما خود جهنم ساخته ایم. دیکتاتوری را قاطعانه نفی میکنیم اما برای نفی دیکتاتوری، خود دیکتاتوری میکنیم. ما گفتیم انسان طراز نوین می سازیم، اما انسانها را بی طراز می کنیم. گفتیم رهایی انسان هدف ماست، اما خودمان ملاک و معیار رهایی وحق وحقیقت شدیم. هرکه بامن است، یاچون من است، حق است. هرکه بامن نیست، هرکه هست باشد، پشیزی نیست.
رقتم می آمد. ادبیات دوران استالین را خوانده بودم. سر در گریبان خود می کردم و نیشخندی به خودم و تاریخ می زدم. این تفریحم شده بود و رنجم، دردم بود و درمانم. ازطرفی از درک و فهم این همه به اصطلاح شوخ طبعی تاریخ لذت می بردم، واز طرفی به خاطر سرنوشت کسانی که بر اسب موهوم توهمات خود گرفتارند رنج می کشیدم. چه روزهایی بود، چه حال و هوایی بود. انشالله برای هیچ ملت ومردمی تکرار نشود.
وای از قربانیان این گونه روزها، وای از کسانی که همه هویت و موجودیت خود را بربادرفته می دیدند؛ اسیرانی که باعشق به آزادی به اسارت مدافعان آزادی گرفتار شده بودند، زندانی در زندان، چه تناقضی، چه طنز تلخی؟ اسیرت می کنم تا آزاد شوی، خفه ات میکنم تا نفس بکشی، خوارت میکنم تا عزیزشوی، در بندت میکنم تا دربند نباشی، پیروی ام کن تا پیرو نباشی، کنترلت میکنم تا از کنترل ساواک رها شوی.
آدم باهوشی نیستم، بیش از دیگران نمی فهمم، اما مثل روشنایی روز درک میکردم که این تناقض است. بارها در تنهایی خود تا صبح دو زانو می نشستم. اصلا حواسم نبود که دو زانو نشسته ام، گریه میکردم و می خندیدم. تلخ می شدم و شیرین. خدای من، این چه داستانی است.

دکتر محمد محمدی( گرگانی) - کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه-صص 452و453
@mohammadigorgani


نقد شریعتی در دو بزنگاه
---
شریعتی به عنوان متهم ردیف اول وضع موجود، داستانی است که عمری چهل ساله دارد. این داستان در دو بزنگاه برای تامین دو هدف متفاوت طرح انداخته شد. بزنگاه اول دهه هفتاد بود. هدف از آن نقد تئوریک نظام جمهوری اسلامی برای گشودن راه به سمت یک نظم سکولار و دمکراتیک بود. امروز بزنگاه دوم است. هدف طرح دوباره نقد شریعتی، نه نسبتی با نظم سکولار دارد نه دمکراسی. هدف بازآفرینی نظام جمهوری اسلامی در هیات ایران دوران صفوی است.
یک گفتگو و یک مقاله در شماره اخیر تجارت فردا به نقد شریعتی اختصاص یافته است. در این متون، شریعتی در سه‌گانه سوسیالیسم، اسلام انقلابی و امت‌گرایی خلاصه و نقد شده، تا سه‌گانه دیگری جانشین شود: بازار آزاد، اسلام سنتی و ایران‌گرایی. نقد شریعتی در بزنگاه اول وجهی انکاری و سلبی داشت. اما در بزنگاه دوم هدفی ایجابی را در سر می‌پروراند. نقشه‌ای برای بازآفرینی نظام مستقر در متون پرورده می‌شود.
در متون تجارت فردا، شریعتی به خاطر عدم توجه به دمکراسی نقد شده است، اما در سه‌گانه مطلوب نقدکنندگان هم جایگاهی به دمکراسی داده نشده است. تحریرکنندگان از ایران‌گرایی سخن گفته‌اند اما نشانی از فهم دمکراتیک از ناسیونالیسم ایرانی در آن نیست. به کرات از لزوم توجه به نصوص اصلی اسلام و اسلام تاریخی و اسلام فقها سخن گفته شده، اما معلوم نیست توجه به این متون، چه وجهی برای دمکراسی باقی می‌گذارد.
اسلام سنتی، ایران‌گرایی و بازار، بازآفرینی جمهوری اسلامی در هیات صفوی است. حاکمیت امیران و نظامیان را به خاطر می‌آورد که فقها خدمتگذاران آنان بودند. نظامی که دخالتی در اقتصاد و معیشت مردم نداشت و تجلی امروزین آن بازار آزاد است.
پاشنه آشیل بزنگاه اول بی‌توجهی به طبقات تهی دست بود. به جای آنکه راهی به سمت دمکراسی و سکولاریسم گشوده شود، پوپولیسم احمدی‌نژادی زائیده شد. طبقات تهی دست پاشنه آشیل بزنگاه دوم هم هستند. به این گروه طبقات متوسط و آزادی‌خواه را هم بیافزائید. بازآفرینی جمهوری اسلامی به سیاق دوران صفوی شعبده‌ای است که به واسطه این هر دو منعقد نخواهد شد.
دمکراسی در دنیای امروز حذف شدنی نیست. بازار آزاد عاری از ایده بازتوزیع عادلانه‌تر را طبقات تهی دست گردن نمی‌گذارند و ایجاد محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را، طبقات متوسط شهری و تحصیل کرده.
به آنکه به تصویر شریعتی به مثابه شعبده‌باز در تاریکی نورافکنده توجه کنید: خود یک شعبده‌باز است.
@javadkashi


نقد شریعتی در دو بزنگاه


ظهور و سقوط کلیشه‌ها
---
هیچ‌کس مطابق کلیشه‌های شناخته شده متولد نشده اما در این جهان ناگزیر است به خاطر شغل و امرار معاش و رویدادهای زندگی نقشی بپذیرد. پذیرش هر نقش مقتضی کلیشه‌ای است. کلیشه پزشک، روحانی، استاد دانشگاه، فیلسوف، هنرمند و .... همیشه میان فرد و کلیشه‌ای که به زندگی در آن محکوم شده فاصله‌ای هست. این فاصله آبستن ماجراهای شگفت در زندگی فردی است. به ندرت کسانی با کلیشه‌های خود مانوس می‌شوند. اغلب یک عمر را در نزاع با کلیشه‌ها سپری می‌کنند. یک عمر را در کار فرار از یک کلیشه و پناه آوردن به کلیشه دیگرند.
عرصه رسمی سیاست هم مملو از کلیشه‌هاست. سردمداران سیاسی باید مطابق با این کلیشه‌ها ظاهر شوند. در ایران هر چه در سلسله مناصب بالاتر روید، تشابه کلیشه‌ها با خدا بیشتر می‌شود. باید عالم و قادر و در همان حال مهربان به نظر برسید. جباریت و رحمانیت خدا را توامان به صحنه بیاورید.
آنکه تن به کلیشه‌ها نمی‌دهد، فضای آشنای سیاست را غبارآلود می‌کند. مسعود پزشکیان در این شمار است. پیش از او هم حسینعلی منتظری در این شمار بود. از کلیشه گریختن آیه‌الله منتظری چه تفاوت‌هایی با مسعود پزشکیان دارد؟ این تفاوت حاکی از چه تحولی در دوران ماست؟
آیه‌الله منتظری در دورانی می‌زیست که کلیشه‌ها تازگی داشتند و در حال انعقاد بودند. هم متولیان امر و هم بخش مهمی از مردم، نیازمند تثبیت کلیشه‌ها بودند. اما او عقب می‌نشست. با سادگی و صمیمیت رفتاری‌اش بازی‌ها را بهم می‌ریخت. برای متولیان امور سیاسی، این وضعیت غیرقابل تحمل بود. چرا که نمی‌توانستند رفتار و گفتار او را پیش‌بینی کنند. اما برای مردم هم غیرقابل فهم بود. مردمان صاحبان قدرت را با الگوهای کلیشه‌ای رفتار و گفتار خدای‌گونه می‌شناختند. اما او بیش از حد به خود وفادار بود، عدم تعبیت او از اقتضائات نقش سبب ‌شد موج سنگینی از جک و لطیفه‌ها ساخته شود. او خشم بزرگان و خنده مردمان را بر می‌انگیخت.
کلیشه سازی‌های ابتدای انقلاب، در بزنگاه تبدیل شدن یک جنبش به یک نظام اتفاق می‌افتاد. آشوبی در میان بود. هیچ کلیشه‌ای وضعیت را توضیح نمی‌داد. یکی می‌خواست در نقش حاکم صالح ظاهر شود، دیگری در نقش رهبر جنبش رهایی‌بخش. یکی چنان سخن می‌گفت تا امام علی را متبادر به ذهن کند، دیگری نقش امام حسین را ترجیح می‌داد. یکی صورتک چگوارا را به صورت چسبانده بود دیگری در نقش لنین ظاهر می‌شد. کلیشه‌ها رنگارنگ و متنوع بودند. اما در یک خصیصه اشتراک داشتند: پرجان و خون بودند. تداعی‌گر و برانگیزاننده ظاهر می‌شدند.
امروز آن کلیشه‌ها در حیات سیاسی ما کم جان، سوخته، مرده و بی‌معنا شده‌اند. هیچ‌کس قادر نیست در قالب آن نقش‌ها باورپذیر باشد.
سادگی و صمیمیت ظاهری پزشکیان در این بزنگاه متفاوت جلب توجه می‌کند. اقتضاء نقش رئیس‌جمهور بودن اثبات همه چیز دانی است. باید اطلاعات تخصصی در زمینه اقتصاد و فرهنگ و روابط بین‌الملل داشته باشد. نشان دهد بر همه اوضاع مسلط است. گاه مثل یک قهرمان مبارزه و مقاومت عبوس ظاهر شود گاه با تصویری از بوسیدن صورت یک کودک خود را مهربان و مردم دوست وانمایی کند. پزشکیان اما هیچ‌کدام از این خصوصیات را ندارد. تلاشی هم برای جبران این نقیصه نمی‌کند. او فضا را برای همگان غبارآلود کرده، قدرت داوری مردمان را تعلیق کرده و همه در انتظار فردا مانده‌اند.
@javadkashi


سیاست: تقابل میان حقیقت و عشق
----
باید در فهم خود از قدرت تجدید نظر کنیم، تا در سیاست نیرنگ حقیقت گریبان‌مان را نگیرد. این عبارت نیازمند توضیح است.
تا کنون خیال کرده‌ایم دست و پای وحشی قدرت را باید با ریسمان حقیقت ببندیم تا از توحش آن بکاهیم. اما همیشه کلاه بزرگی سرمان رفته. هرگاه کسی با ریسمان حقیقت به میدان آمد، خود مصداق بارز قدرت بی‌مهار بود. منتظر فرصتی بود تا رقیبی را از میدان به در کند و خود فرمان کشتی قدرت را به دست گیرد. مدعای حقیقت تنها دستاویزی برای بیرون کردن رقیبی از میدان قدرت بود.
در زمین سیاست جز بذر قدرت و تنازع و رقابت نمی‌روید. این جمله نباید آن پندار عوامانه را متبادر به ذهن کند که سیاست پدر و مادر ندارد. شر مطلق است و باید دست از آن بشوئیم و در تنهایی حقیقت را جستجو کنیم. لازم است فهم تازه‌ای از قدرت پیدا کنیم.
قدرت با میل و خواست سر و کار دارد. عرصه سیاسی هم قلمرو تعارض میان همین امیال است. مردمان با یکدیگر ائتلاف می‌کنند و قدرت‌های بزرگ می‌سازند تا در رقابت از رقیب شکست نخورند. دولت‌ها، گروه‌های سیاسی و احزاب رقیب به همین شکل به وجود می‌آیند. اما کدام اجتماع انسانی قدرتمندتر است؟ ما خیال می‌کنیم آنکه توان فریب یا زور سرکوب و از میدان به در کردن دیگری را دارد قدرتمندتر است. اما آنکه تمام توانش فریب و زورگویی است سه مشکل بنیادی دارد: اول عمر کوتاهی دارد. دوم قادر نیست هماهنگی نیروهای داخلی خود را در دراز مدت حفظ کند و سرانجام هر روز لاغرتر می‌شود به جای آنکه فراخ‌تر شود و هر روز نیروهای تازه‌ای به خیمه خود بیاورد. آنکه هر روز بیشتر از زبان زور و نیرنگ صرف استفاده می‌کند بی‌قدرت شده است. آنکه قدرتمند است و قدرتمندتر می‌شود، نیرویی است که عمر طولانی‌تری دارد، هماهنگی نیروهای خود را هر روز افزون‌تر می‌کند و دایره شمولش هر روز بیشتر از پیش می‌شود.
قدرت با سه شاخص پایایی، هماهنگی درونی و گستره شمول شناخته می‌شود. چنین قدرتی به ندرت دست به حربه زور و فریب می‌زند. همبسته دوستی و عشق می‌شود نه زور و سرکوب. قدرت به شرط پیوند با دوستی و عشق، در دراز مدت فاتح میدان منازعه با رقیبان ستیزه‌جو خواهد بود.
سیاست را باید توان تولید هماهنگی میان نیروهای گوناگون و ناهمرنگ برای کاهش آلام جمعی فهم کنیم. نه تثبیت حقیقت یا پاک کردن باطلی از صفحه روزگار. در روایت اول سیاست می‌تواند استعداد گسترش پیدا کند و در روایت دوم، هر روز فقیرتر و ویرانگرتر می‌شود. در روایت اول قدرت بنیاد زندگی است و در روایت دوم قدرت دشمن زندگی.
***
متن فوق چکیده سخنان اینجانب در نشست علمی «سیاست حقیقت یا حقیقت سیاست» بود که امروز به همت دکتر حمید ملک زاده دبیر جامعه ایرانی پدیدارشناسی انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد.
@javadkashi


✅ محمدجواد کاشی، استاد علوم سیاسی: نوسازی گفتمان اصلاح‌طلبی با محوری کردن مقوله صندوق و انتخابات به‌جایی نمی‌رسد

✅ کلام سیاسی یعنی «خلق اراده‌‌های جمعی برای رفع آلام و رنج‌های زندگی روزمره»

✅ با یک جامعه متکثر تقلیل ناپذیر مواجهیم

✅ بودن جریان اصلاحات در جمهوری اسلامی مبارک است

✔️عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در نشست «نوسازی گفتمان اصلاحات» گفت
: اصلاح‌طلبی متأسفانه به دوره‌های انتخاباتی محدود شده است.

✔️انتخابات که می‌شود ما اصلاح‌طلب‌ها سروصدا‌مان درمی‌آید؛ یک‌دفعه ظهور می‌کنیم و ادعاهایی می‌کنیم. گاهی التماس می‌کنیم، گاهی فشار می‌آوریم که درها را باز کنید بگذارید ما هم دو تا آدم در مجلس بفرستیم یا بگذارید در ریاست جمهوری نماینده‌ای داشته باشیم.

✔️ من این میدان را نفی نمی‌کنم، خیلی مبارک است، خیلی خوب و لازم است، این میدان باید بماند؛ اما این میدان و این حد و حدودی که الآن اصلاح‌طلب‌ها در میدان منازعه سیاسی دارند، بسیار فقیر و محدود است../ جماران

https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1640787

🕌 @jamarannews

Показано 20 последних публикаций.