Фильтр публикаций


#حکایت_دست‌ها


بگید که فقط روزگار من نیست که داره سگی می‌گذره؟




قلبم از بیست و هشت جهت شکسته
نمی‌دونم کدوم ورشو بگیرم که اون ورش وا نره.


اضطراب این روزا مغزمو جویده و تف کرده بیرون.


ببخشید خدا ولی من دیگه از پایان‌های بد تکراری خسته شده‌ام. یه پایان خوب بذار سر رام. شادش کن.


به مامانم گفتم: «دستتو بذار رو قلبم و دعا کن خوب بشه.»
به مامانم نگفتم چمه. نگفتم قلبم چشه. نگفتم برای چی دعا کنه. به مامانم گفتم و فقط امیدوار منتظر موندم. منتظر موندم؛ چون چارۀ دیگه‌ای نداشتم؛ چارۀ دیگه‌ای ندارم.




میگم: «زندگی چقدر سخت شده.»
میگه: «سخت بوده. ما بچه بودیم نمی‌فهمیدیم. الان بزرگ شدیم می‌فهمیمش.»


از زیر آوار موندن خسته شده‌ام.


غم دوستم داره.


چشممو که باز می‌کنم می‌بینم غم بالا سرم نشسته. غم در کنارمه. غم دوستم داره.


چرا به اندازۀ کافی دوسم نداشتی؟


احساس ناکافی بودنم گشنه بود
احساس کافی بودنمو خورد.


اگه بگم دارم روزای سختیو می‌گذرونم
روزای سختو کوچیک شمرده‌ام
روزای سخت میگذرن مگه؟


من غمو رها نمی‌کنم
یا اونه که ترکم نمی‌کنه؟


یکی ستاره‌های توی چشمامو دزدیده.


کاش یکی منو برداره، پیچ و مهره‌هامو سفت کنه و دوباره بذارتم سر جام.


عجیب‌ترین چیزی که امروز شنیدم از یکی از زبان‌آموزای جدیدم بود که بهم پیام داده بود: «استاد من می‌خوام برم یه فیلم آمریکاییو تو سینما ببینم و نمی‌دونم چطور باید برای چهار نفر بلیت رزرو کنم.» من اینجوری بودم که کدوم فیلم آمریکایی؟ چون دوست داشتم بدونم که واقعا کجا داره اکران میشه :)))

#فرزندانم



Показано 20 последних публикаций.