«گاف عشق»
-قسمت دوم
.
بهم گفتن دیگه از تو ننویسم؛ دیگه اسمتو نیارم!
فراموشت کنم... روفقام منو دوست دارن؛ اما از تو نه! خوششون نمیاد. اونقده نشستم و ازت گفتم که همه زیرو بمتو حفظن. دوست دارم خب، جرم که نیست!
مهم نیست واسم یه سال شده ها... شایدم بیشتر، درست حسابی ام که یادم نیست! اما هنوز میبینمت دلم هری میریزه... بدجور گرفتارتم. اخه همینطوری الکی نیومدی که بزارم مفت مفت از دستم بری... البته دیدم که رفتی! کاری نکردم؛ بهش میگی «علی» ! دوسش داری، میبینم وقتی نگاش میکنی؛ کاشکی من جاش بودم! اون ادم خوبیه، مشتیه، میدونم؛ اما مثه من که «شریف» نیست! هست؟ تو بگو... کف دریاها دنبالت بودم، تو بغل علی اقا پیدات کردم که!!
حالم بده... میدونی؟ سیگارم گم شده، نیست! بهم ریختم؛ از اون دفعه که کنار پنجره وایساده بودی و قفلی زده بودی رو ماهو ستاره و رد دود... دیگه ندیدمت، «علی» هم بود کنارت دقیقا اونجا که جای منه!! دوست دارم خب؛ میخوام اونی که تو دوسش داری هم من باشم، حالا که نیستم... پس منم دوسش دارم.
-این عکستو خیلی دوست دارم؛ کنار خودمی... انگار همه جمع شدیم ما شدنمونو جشن بگیریم ! واسه خود خودم بودی، یه دختر شیطون نمکی که همه گِلش ازم یه جانم نگفتن بود!!!
دِ اخه عزیزم! جانم! جانم عزیزم! جانم!... عکس لعنتی با توأما !!! أه...
-سرظهری بود خوابیدم، ولی الان تاریکه تاریکه، نمیدونم چرا گوشیم هَنگ کرده! ۱،۶،۴...! رو عدد اسمت واستاده! کاش گیر کنه تا اخر دنیا اسمت به چشمم! باهر زوری بود گوشیو خاموش کردم.
-زیر تخت، زیر صندلی... اها !... پاکت خالیه سیگارو ببین!
مثه قلبت از عشق منه... همرو سوزوندی، همرو سوزوندم!
پاشم جمع کنم برم بیرون، سیگار بخرم! کاش تو هم بری یه کم علاقه بخری! شاید یه روز به کارت اومد. اخه میدونی خیلی دلم تنگه واست...
مثه اون موقعها یه «ممد» دیونه بگو!! کجا برم وقتی صدا خدافظیت نمیاد!
-فندک ناز داره، ما میکشیم! یه عمری ناز کش چشات بودیم! فندک اتیش زد سیگارو اخر، اما چشات زندگیمو! قدم میزنم دیگه این وقت شبی، کار که نداریم... دلم میخواد یه بار دیگه بیایی پشت پنجره با همون علی اقات ! تو فقط واسش ناز کنی، من ببینم، فکر کنم واسه منه... پاهامو ول کنن تهش که میاد خونه شما، امشبم روش!
-من رسیدم جلو پنجره، اما عقلم نرسید که چی میبینم!
تو نبودی... علیرضا بود و لبه ی پنجره، اونقدی که تو کجا بودی علیرضا واسم مهم نبود... چی شده که میخواد بپره؟؟ تو اونو دوست داشتی، اونم تورو...
حالا الان تو نیستی، اونم داره میپره...!!
سیگار نصفه نیمه بود، فکر کنم از دستم افتاد! هول ورم داشت. نه، نه واسه علیرضا، بزار بپره...! یعنی تو بازم رفتی از پیش یکی دیگه؟ دنیا دور سرم میچرخید؛ دمه دیواره گرم، پشتم بود، دست کم زمین نخوردم!
یعنی تو دیوار ه علیرضا هم نبودی؟
وایی... مهم نبود که دیوار پشتمه، نشستم زمین!
تا به خودم بیام ترسیدم دیر بشه؛ دوباره یه نفر دیگه هم بپره! من زندم ولی علیرضا بار اولشه، بپره و رفته!
یادته بهم میگفتی:((علیرضا بار اولشه، پس از تو بهتره!)). هرچی مونده بود دیگه، کم نزاشتم واسش، دارو نداره زندگیمو داد زدم !!
(( علی اقا، علیرضا جان، اقا... من محمدم! یادته منو؟ داداش میشنوی؟ جان علی برو عقب میوفتیا !!)) نمیدونم چرا هی پیش خودش میگفت: ((اتفاق افتاده، اتفاق!)) دوباره داد زدم:(( که برادر من منو میشناسی؟ والا که اشتباه میکنی، یعنی منم اشتباه میکردم! این گاو شیر ده نی! منو ببین، معلوم که نی از اونجا ولی موهام سفید شده بابا!! من میگم بهت که ارزششو نداره ، اون الان معلوم نی با کیه ؟ درده منو تورو نداره!
بزار من بیام بالا بشینیم حرف بزنیم!))
مثل اینکه شناختم، شاید باورم کرد، نمیدونم؛ اما جاخورد، تا به خودش اومد ترسید!!
«اقا محمد بیا بالا داداش!»
.
پایان
#علیرضا_لبافی
🍷
@cafenameh_m🍷