🔻
دکتر مصدق کی بود و چی کرد؟🔹۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱ تو یه خونه اعیونی، یه نوزاد به دنیا اومد. پدرش، «میرزا هدایتالله وزیر دفتر»، یه آدم مهم تو دربار ناصرالدین شاه بود. مادرش هم از خاندان قاجار، نوه عباس میرزا، ولیعهد معروف قاجار بود. یه بچه پولدارِ اصیلِ قجری که یه روزی دشمن شاه شد!
🔸بچگیش تو ناز و نعمت گذشت ولی تو همون ناز و نعمت، هوش سیاسیش جوونه زد. خیلی زود تو سن کم فرستادنش تبریز برای کارهای دولتی. اونجا نشون داد از پسش برمیاد، حتی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردند! ولی اون قرار نبود فقط یه کارمند خوب باشه.
🔹۲۴ سالش که شد، مشروطه تو ایران ترکونده بود! مجلس تشکیل شد. انتخابات برگزار شد و مصدقِ جوان رأی آورد! ولی یهو گفتن: «ببخشید آقا، شما هنوز ۳۰ سالت نشده، باید صبر کنی!» این شد که راهی اروپا شد. اول فرانسه بعد سوئیس. اونجا دکترای حقوق گرفت و برگشت ایران.
🔸ایران که برگشت، کم کم فهمید سیاست اینجا، اون چیزی نیست که تو کتابهای حقوق نوشته بودند! اول تو وزارت مالیه کار کرد. بعد تو دولت صمصامالسلطنه معاون وزیر شد. ولی با وزیر دعواش شد و قهر کرد رفت اروپا. اما سیاست آدمو راحت ول نمیکنه.
🔹برگشت ایران. نماینده شد. رفت مجلس. نطق کرد. بحث کرد و با رضاخان درگیر شد. رضاخان که شاه شد، مصدق کنار کشید. سالها تو سایه موند تا اینکه ورق برگشت.
سال ۱۳۲۰ رضاشاه که سقوط کرد؛ مصدق دوباره برگشت وسط معرکه!
🔸بعد از شهریور ۲۰، همه دنبال قدرت بودند ولی مصدق یه هدف داشت: نفت باید مال خودمون باشه! انگلیسیها داشتند همه نفت ایران رو مفت میبردند. مصدق گفت: «دیگه بسه!» تو مجلس غوغا کرد. بحث کرد. جنگید و بالاخره ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، نفت ایران ملی شد! ولی این تازه شروع ماجرا بود.
🔹مصدق شد نخستوزیر! انگلیس شاکی شد، شکایت برد سازمان ملل، دکتر راهی نیویورک شد! اونجا تو سازمان ملل، طوری از ایران دفاع کرد که همه کف کردند! بعدش رفت دادگاه لاهه و اونجا هم بریتانیا رو شکست داد!
🔸انگلیسها با آمریکا دست به یکی کردند. نقشه کودتا ریختند! ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شبونه سرهنگ نصیری با فرمان عزل مصدق رفت در خونهش اما محافظین مصدق ریختند سرش و خلع سلاحش کردند و نقشه شکست خورد!
مردم شادی کردند ولی نمیدونستند بازی هنوز تموم نشده.
🔹سه روز بعد یعنی ۲۸ مرداد، خیابونهای تهران شلوغ شد. پولهای آمریکا بین اوباش پخش شد و لات و لوتا اومدند وسط! ارتش خیانت کرد. خیابونهارو از مردم گرفتند. شعارها عوض شد و تا شب کار مصدق تموم شد.
خونه مصدق رو غارت کردند. خودش فرار کرد ولی بعدا گیر افتاد.
🔸محاکمه شد. دادگاه نظامی رفت. دفاع کرد. حرف زد ولی قضات تصمیمشونو گرفته بودند: ۳ سال زندان. بعدش هم تبعید به احمدآباد!
سالها گذشت و تو یه روز سرد زمستونی یعنی ۱۴ اسفند ۱۳۴۵، دکتر مصدق برای همیشه چشمهاشو بست.
🔹وصیت کرده بود کنار شهدای ۳۰ تیر دفنش کنند ولی شاه اجازه نداد! گفتند: «همونجا تو احمدآباد بمونه!» و این شد که مصدق، تو همون خونهای که سالها در اون زندانی بود؛ دفن شد.
🆔
@Raavi_ir