🪄𝙈𝘼𝙂𝙄𝘾 𝙊𝙁 𝘼𝙍𝙏🎨

ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم کرده ام
درکنج ویران مــــانده ام ، خمخــــانه را گم کرده ام
هم در پی بالائیــــان ، هم من اسیــر خاکیان
هم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم کرده ام
آهـــــم چو برافلاک شد اشکــــم روان بر خاک شد
آخـــــر از اینجا نیستم ، کاشـــــانه را گم کرده ام
درقالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیرحبس شد ، جانانه را گم کرده ام
از حبس دنیا خسته ام چون مرغکی پر بسته ام
جانم از این تن سیر شد ، سامانه را گم کرده ام
در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان
می خواند با خود این غزل ، دیوانه را گم کرده ام
گـــر طالب راهی بیــــا ، ور در پـی آهی برو
این گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم کرده ام

گمشده در دل
روز - خارجی – باغ
(دوربین درحالی که گرمای سوزان خورشید را نشان میدهد به آرامی حرکت میکند و در نمای لانگ‌شات از مردی تنها که در دل باغ در حال قدم زدن هست را نشان میدهد) در دست مرد، پیاله‌ای شکسته دیده می‌شود. با چهره‌ای خسته به پیاله نگاه می‌کند. همینطور که قدم میزد به خرابه ای رسید، لحظه‌ای مکث کرد و آن پیاله را رها کرد.

روز – خارجی باغ سپس داخلی خرابه
(دوربین در نمای مدیوم‌شات از مرد که به خرابه‌ای قدیمی نزدیک می‌شود) دیواری نیمه‌فروریخته، در چوبی کهنه که با فشار کمی باز می‌شود، مرد وارد ویرانه می‌شود. (دوربین از پشت او وارد فضا می‌شود) فضا پر از گرد و غبار و تار عنکبوت است. مرد دستی بر دیوار می‌کشد (دوربین روی پروانه قفل میشود) پروانه پرواز میکند و روی درست مرد می‌نشیند (دوربین در نمای کلوز آپ صورت مرد را نشان میدهد) مرد ناگهان قطره ای اشک روی خاک میریزد ( دوربین قطره اشک را تا رسیدن به خاک دنبال میکند) قطره اشک بر روی گلی که در میان آن خرابه رشد کرده بود می‌افتد

روز - داخلی خرابه سپس خارجی باغ
پروانه پرواز کرد و مرد به دنبال آن رفت
(دوربین در نمای مدیوم شات مرد و و پروانه را دنبال میکند)
پروانه از خرابه بیرون آمد و روی پیاله شکسته نشست
مرد پیاله را بر میدارد و سپس پروانه را توی دستانش می‌گذارد و دستانش را میبندد
(دوربین کلوز آپ روی دستان مرد)
دست‌هایش را باز می‌کند. در کف دستش، بنظر میرسد که پروانه جانی ندارد و مرده است. بال‌هایش هنوز رنگ‌آمیزی زیبایی دارد، اما بی‌حرکت است.

مرد نفسی عمیق می‌کشد و پروانه را به آرامی روی زمین می‌گذارد. (دوربین به سمت آسمان می‌رود. پرندگان در دوردست پرواز می‌کنند سپس دوربین کات میخورد به نمای لانگ شات از مرد)
مرد صدای قدم زدن فردی را می‌شنود سپس پسر بچه‌ای وارد کادر می‌شود. کنار مرد می ایستد و به پروانه روی زمین نگاه می‌کند.
پسرک با کنجکاوی می‌پرسد :(پروانه مرده؟)
مرد با لبخندی تلخ پاسخ میدهد:(نه... فقط گم شده)
(پسرک پروانه را برمی‌دارد و در کف دستش می‌گذارد. مرد به او نگاه می‌کند)
(دوربین در نمای مدیوم شات دستان پسرک را نشان میدهد)
پسرک میگوید:(پروانه ها گم نمی‌شوند. فقط به جایی که قلبشون میگه پرواز می‌کنند)
سپس پسر بچه پروانه را روی هوا رها میکند و سپس پروانه پرواز میکند و میرود.
( دوربین به دنبال پروانه میرود و سپس درحالی که پرواز پروانه را نشان میدهد تصویر به آرامی محو و سیاه میشود)

پایان

#Magic_of_art

@shahdadi999_voice

@ajibe_sandaliyo_az_man_gerftj

@coffeecaves