سلام و درود آقای رمانتیک.
مرجو هستم احوالتان روبراه باشد.
من که حالام خوب نیست. یک جورهای دگرگون و سیاه مست شدم. و این اتفاق زمانی رخ داد که شما رفتید.
این چه کاری بود که شما اعمالاش کردید؟
به من از عشقی گفتید که سالها درون سینهتان حبس بود و منتظر جواب من نشده فرار کردید. بعد هم دست در دست کرده به من سفارش کردید جوابی به شما بدهم؟ آن هم از طریق نامه؟
چه بنویسم؟ من مثل شما نمیتوانم زیبا حرف بزنم اما میتوانم یک نامه معمولی را ترقیم کنم.
شما برای من ابراز علاقه کردید.
من به شهامت شما میبالم و در نامهٔ که انتظار خواندناش را دارید مینویسم:
بله، من هم در ازاء شما احساسی دارم. فراتر از مهربانی و نزدیک به عشق. چه میدانم شاید عشق یا شاید هم فراتر از خود عشق.
نوشتن این چند سطر به من دشوار است اما نه بهسان اعتراف کردن در قبال چشمانتان.
من شما را دوست دارم. حتی بیشتر از خودم و تمامی کسانیکه میشناسم شان.
شاید اینطور افشا کردناش درست نبود اما من بیم عمیق در دلام داشتم از اینکه روزی شما را از حس خود آگاه نسازم و حرفهایام به آه و حسرت مبدل شوند.
من منتظر عاشقانهها و خود شما هستم.
دوستدار شما: دختر فتنهگر
✍🏻#صدف_قاضیزاده