Фильтр публикаций




امروز در این شهر چو من یاری نیست
آورده به بازار و خریداری نیست..
آن کس که خریدار بدو رایم نیست
وآنکس که بدو رای خریدارم نیست..
-Live
#music


#music
🇪🇸🇫🇷


AI art
#ART


صدا: گوگوش
آهنگسازی: واروژان
ترانه: ایرج جنتی عطایی
منبع:
@Pure_Dudes
پ.ن: کاور ابی
@Radio_Orginal




"What then is time? If no one asks me, I know what it is. If I wish to explain it to him who asks, I do not know.
بنابراین زمان چیست؟ اگر کسی از من نپرسد، میدانم که چيست. اگر بخواهم برای پرسشگر توضیح بدهم نمیدانم."
St Augustine سنت آگوستین
#Quotes
@ARAPHIL_BPHC


"Ma vraie gloire n’est pas d’avoir gagné quarante batailles Waterloo effacera le souvenir de tant de victoires ce que rien n’effacera, ce qui vivra éternellement, c’est mon Code Civil"

"My glory is not that I won forty battles and dictated the law to kings… Waterloo wipes out the memory of all my victories… But what will be wiped out by nothing and will live forever is my Civil Code.

"افتخار من این نیست که در چهل نبرد پیروز شدم و قانون را به پادشاهان دیکته کردم... واترلو خاطره تمام پیروزی های من را محو می کند... اما چیزی که هیچ وقت از بین نخواهد رفت و برای همیشه زنده خواهد ماند قانون مدنی من است."

Quote:Napoléon Bonaparte
#Law
@ARAPHIL_BPHC




Artist: hassan rouholamin
#ART
@Araphil_bphc


"بادِ صبا درآمد، فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرشِ دیبا

آمد نسیمِ سُنبُل با مُشک و با قَرَنفُل
آورد نامهٔ گُل، بادِ صبا به صَهبا

کُهسار چون زُمُرُّد، نقطه زده ز بُسَّد
کز نعتِ او مُشَعْبِد، حیران شده‌ست و شیدا

آبِ کبود بوده، چون آینه زدوده
صندل شده‌ست سوده، کرده به می مُطرّا

رنگِ نَبید و هامون، پیروزه گشت و گلگون
نخل و خدنگ و زیتون، چون قُبِّه‌های خضرا

دشت است یا سِتَبرَق، باغ است یا خُوَرنَق
یک با دگر مطابق چون شعرِ سعد و اسما

ابر آمد از بیابان چون طیلسان رُهبان
برق از میانش تابان چون بُسّدین چلیپا

آهو همی گُرازد ، گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا

آمد کلنگ فرخ همرنگ چرغ دورخ
همچون سپاه خَلُّخ صف برکشیده سرما

بر شاخ سرو بلبل با صد هزار غلغل
دُرّاج باز بر گل چون عُروه پیش عَفرا

قمری به یاسمن بر ساری به نسترن بر
نارو به نارون بر برداشتند غوغا

باغ از حریر حُلّه بر گل زده مظله
مانند سبز کِلّه بر تکیه گاه دارا

گلزار با تأسف خندید بی تکلّف
چون پیش تخت یوسف رخسارهٔ زلیخا

گل باز کرده دیده باران برو چکیده
چون خوی فرو دویده بر عارض چو دیبا

گلشن چو روی لیلی یا چون بهشت مولی

چون طلعت تجلّی بر کوه طور سینا

سرخ و سیه شقایق هم ضدّ و هم موافق
چون مؤمن و منافق پنهان و آشکارا

سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های پروین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا

وان ارغوان به کَشّی با صدهزار خوشّی
بیجادهٔ بدخشی برتاخته به مینا

یاقوت وار لاله بربرگ لاله ژاله
کرده بدو حواله غواص دُرّ دریا

شاه اسپرغم رسته چون جعد برشکسته
وز جای برگسسته کرده نشاط بالا

وان نرگس مصور چون لؤلؤ منور
زر اندر و مدوّر چون ماه بر ثریا

عالم بهشت گشته عنبر سرشت گشته
کاشانه زشت گشته صحرا چو روی حورا

ای سبزهٔ خجسته از دست برف جسته
آراسته نشسته چون صورت مُهنّا

دانم که پرنگاری سیراب و آبداری
چون نقش نو بهاری آزاده طبع و برنا

گر تخت خسروانی ور نقش چینیانی
ور جوی مولیانی پیرایهٔ بخارا

هم نگذرم سوی تو هم ننگرم سوی تو
دل ناورم سوی تو اینک چک تبرّا

کاین مشکبوی عالم وین نوبهار خرم
بر ما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها

بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله کنجی گرفته مأوا

دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا

میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولّا

آن نازش محمد پیغمبر مؤیَّد
آن سید ممجّد شمع و چراغ دنیا

آن میر سربریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا

تنها و دلشکسته بر خویشتن گرسته
از خان و مان گسسته وز اهل بیت آبا

از شهر خویش رانده وز ملک بر فشانده
مولی ذلیل مانده بر تخت ِ ملک مولی

مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بدخواه چیره گشته بی رحم و بی محابا

بیشرم شمر کافر ملعون سنان ابتر
لشکر زده برو بر چون حاجیان بطحا

تیغ جفا کشیده بوق ستم دمیده
بی آب کرده دیده تازه شده معادا

آن کور بسته مطرد بی طوع گشته مرتد
بر عترت محمد چون ترک غز و یغما

صفین و بدر و خندق حجت گرفته با حق
خیل یزید احمق یک یک به خونْش کوشا

پاکیزه آل یاسین گمراه و زار و مسکین
وان کینه های پیشین آن روز گشته پیدا

آن پنجماهه کودک باری چه کرد ویحک !
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا

بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا

آن زینب غریوان اندر میان دیوان
آل زیاد و مروان نظّاره گشته عمدا

مؤمن چنین تمنی هرگز کند ؟ نگو ، نی!
چونین نکرد مانی ، نه هیچ گبر و ترسا

آن بیوفا و غافل غره شده به باطل
ابلیس وار و جاهل کرده به کفر مبدا

رفت و گذاشت گیهان دید آن بزرگ برهان
وین رازهای پنهان پیدا کنند فردا

تخم جهان بی بر این است و زین فزون تر
کهتر عدوی مهتر نادان عدوی دانا

بر مقتل ای کسایی برهان همی‌نمایی
گر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما

مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد سمّ خر مسیحا

تا زنده ای چنین کن دل‌های ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا"
اولین شعر عاشورایی فارسی
کسایی مروزی،‌ شاعر قرن پنجم هجری
@Araphil_bphc




"Roland Freisler"
رولانت فرایسلر حقوقدان و قاضی دادگاه خلق آلمان نازی بود. او از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۲ وزیر دادگستری و از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ رئیس دادگاه خلق و مخوف‌ترین قاضی آلمان نازی بود. او مسلط به متون حقوقی و زیرکی و مهارت خاصی در بیان و تکلم داشت و سخت به ایدئولوژی‌های نازیسم پایبند بود. او به برپایی دادگاه‌های نمایشی مشهور بود ، وی در مقام ریاست دادگاه خلق، هم‌زمان به عنوان قاضی، دادستان و هیئت داوران نقش ایفا می‌کرد. در زمان ریاست او بر دادگاه‌های خلق شمار اعدام‌ها افزایش بسیاری داشت.
همیشه عادت داشت ردای سرخ به تن کند ، و با فریاد کشیدن بر متهمان و خرد کردن شخصیت آنها معروف بود.
رولانت فرایسلر در ۳ فوریه ۱۹۴۵ هنگام بمباران آمریکایی‌ها بر برلین وقتی که پرونده‌ها را جمع‌آوری می‌کرد زیر آوار همراه پرونده‌ها کشته شد. Video🎥
#Law
@Araphil_bphc









Показано 17 последних публикаций.

16

подписчиков
Статистика канала