رضاشاه و سیاست کشف حجاب
در خرداد 1307، اماناللهخان پادشاه افغانستان و همسرش ثریا، در مسیر بازگشت خود از مسافرت اروپا در تهران توقف کردند. در دیدار آنها با رضاشاه، ملکه افغانستان بیحجاب بود اما همسر رضاشاه از امانالله رو گرفت. شور و اشتیاق امانالله برای غربی مردم کشورش چند ماه بعد به سرنگونیاش انجامید.
در تهران شایع شد که بیحجابی عمومی در نوروز 1308 اعلام خواهد شد، اما عزل امانالله پادشاه افغانستان در دی ماه، رضاشاه را محتاطتر کرد. برادر امانالله که فقط 3 روز در قدرت بود و بعد به ایران گریخت، به شاه در مورد اصلاحات ضدمذهبی هشدار داد.
دولت تصمیم گرفت بهتدریج اذهان مردم را برای بیحجابی آماده کند. به پلیس دستور داده شد به زنان اجازه دهند بیحجاب در انظار ظاهر شوند و عدهای از زنان هم علیرغم مخالفت روحانیون و تهدید اوباش، از فرصت استفاده کردند.
معلمان مدارس که بعضی از آنها در خارج از کشور بیججاب شده بودند، اولین کسانی بودند که چادرهای خود را برداشتند. مدارس ارمنیان، زرتشتیان و بهاییان در اینجا نقش پیشگامی داشتند. در سال 1311 مجله عالم نسوان شمارهای به حجاب اختصاص داد که تعداد مقالات ضد حجاب او بیش از حد معمول بود.
تجدد خواهان به تحریک علیه حجاب ادامه دادند. نمایشنامهای به نام ماهپار که نویسنده آن اکبر سیاسی بود را روی صحنه بردند. در این نمایش، زیانها و ریاکاریهای حجاب برملا شده بود. نکته جالب این بود که بازیگر نقش اصلی را یک زن ارمنی به عهده گرفته بود و محل تماشاخانه هم متعلق به یک زرتشتی بود.
در خرداد 1313 رضاشاه دیداری رسمی از ترکیه کرد. او بسیار تحت تاثیر پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی ترکیه به رهبری آتاترک و مشارکت زنان در امور اجتماعی قرار گرفت. مشاهده کارکرد و آثار اجتماعی آزادی زنان، رضاشاه را واداشت تا قدمهای سریعتری برای اصلاحات فرهنگی در ایران بردارد.
یحیی دولتآبادی مینویسد: چون آتاترک دعوت بازدید از ایران را پذیرفت، رضاشاه میخواست برنامههای مترقی خود را هرچه زودتر اجرا کند تا آتاترک شاهد عقب ماندگی ایران نسبت به ترکیه نباشد. به قول یک دیپلمات انگلیسی شور صحنه آرایی کشور به سبک اروپای غربی پس از بازگشت رضاشاه به اوج خود رسید.
واکنش عمومی در برابر کشف حجاب اجباری برحسب طبقه و منطقه فرق میکرد. در نواحی شمال ایران این موضوع بدون مقاومت چندانی پذیرفته شد. در واقع حتی بعضی از روحانیون با آن همراهی کردند. در میان افشار تجدد خواه این امر به عنوان آزادی زنان با استقبال روبهرو شد و شادی فراوانی برانگیخت.
چون بیحجابی ارتباط نزدیکی با بهبود فرصت فرصتهای آموزشی و تحصیلی برای زنان یافته بود، این نظر تا حدی حقیقت داشت: تعداد دختران ثبتنام شده در دبستان و دبیرستانها در اواخر دهه 1310 به نحو چشمگیری افزایش یافت و زنان به آموزش عالی و دانشگاه راه یافتند.
زنانی که در روستاها زندگی میکردند یا به عشایر تعلق داشتند، حجابی به معنای چادر سر کردن یا روی خود را از مردم پوشاندن نداشتند. به گزارش مقامات دولتی، زنان مناطق روستایی آذربایجان "همانند گذشته بیحجاب هستند و به کار میپردازند".
اسناد دولتی نشان میدهد کشف حجاب در همه جا به یک مدل اعمال نمیشد. مثلاً در آذربایجان به دلیل سرمای زیاد، برداشتن روسری اجبار نبود. تا وقتی روسری مانند چادر و پیچه صورت را نمیپوشاند، پلیس اجازه دخالت خشن برای برداشتن این نوع حجاب از سر را نداشت.
چون برخی از زنان فقیر در آذربایجان هنوز چارقد سر میکردند، مقامات محلی برای آنها کلاه خریدند. اصولاً دولت ترجیح میداد زنان کلاه به سر بگذارند اما چون چنین چیزی در همه جا مقدور نبود-مانند نواحی روستایی-گزینههای موجود به جای چادر و پیچه قابل قبول بود.
اما برای اکثریت زنان (شهری) ایرانی دوره دشواری آغاز شد. گرچه وزارت کشور به ماموران شهربانی دستور داده بود از خشونت بپرهیزید، اما آنان گاه به زنان حمله میکردند و چادرهایشان را از سرشان میکشیدند و پاره میکردند.
بعضی از زنان در خرمشهر از مرز گذشتند و به عراق رفتند. بعضیها در خانه ماندند اما این کار مشکل دیگری ایجاد کرد، چون در آن زمان اکثر خانههای ایرانیان حمام نداشت. بنابراین زنان نیمههای شب از راه پشت بام خود را به حمام محل میرساندند به امید اینکه چشم پاسبانی به آنها نیوفتد.
دولت در اجرای این قانون، به تعبیر فوکو همه جا دوربین مخفی کار گذاشته بود. هر کسی مخصوصاً روحانیون معترض به این سیاست را بازداشت میکردند و مانع از ورود زنان با حجاب به سینماها و حمامها شدند. سوار شدن زنان باحجاب به درشکه و اتومبیل و درمان آنها در درمانگاههای عمومی ممنوع شد
مقاله «ممنوعیت حجاب و پیامدهای آن» در کتاب «رضاشاه و شکلگیری ایران نوین»
https://www.instagram.com/bargiaztarixصفحه اینستاگرام برگی از تاریخ ☝️