Posts filter


لیلی خودکشی کرد🥲🥲

اسم رمان ما تمامش میکنیم ، فایل کاملش اینجاست👇
https://t.me/+Hl1MrLqYJUcyYjQ8


یبار توی جمع خانوادگی شوهر لیلی عمه کوچیکم جلوی همه به لیلی به شوخی گفت
- من تو رو زوری گرفتمتا ، به اصرار مامانم ، الانم پشیمونم
بعدم زد زیر خنده و بقیه هم خندیدن .

لیلی فقط نگاه کرد ، یه کلمه حرف نزد هیچی نگفت ..
لیلی با عشق رفته بود خونه شوهر ، هربار که حرف از ازدواجش میشد عشق تو چشماش برق میزد
از اون روز به بعد دیگه شور و شوقی تو چشمای لیلی نبود
عشقی نبود.
مدتی بعد از اون هیچکس نفهمید چی شد ، چی به سر لیلی اومد ، عمه با یه نامه برای شوهرش رفته بود ...
میگفتن خودکشی کرده ، توی دریا..

دانلود فایل کامل این رمان


پارت امروز♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 68 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید


#پارت_672
#گور_به_گور
#مریم_دماوندی

از افکار پیچیده در سرش...
فشار دستش به دور فرمان بیشتر میشود

نباید نگران میشد
نباید اهمیت میداد

آن دختر سگ‌جان تر از این بود ...

به این سادگی ها شرش کم نمیشد ...
نمیمرد...

اصلا او اجازه نمیداد که تخم و ترکه یک بی شرف به این سادگی ها بمیرد...

خود باید میکشتش ...
قول داده بود...

قول آنکه چنان زجری به آن دختر دهد که دردش ، عذابش حاج فاتح را از گور بیرون بکشد و زنده کند ...

با همین سیاهی
با همین نفرت خود را قانع کرده بود که نگران نباشد ..

نمیخواست حتی لحظه ای هم به قلبش حق پیشروی دهد ...

ساعاتی بعد پس از پشت سر گذاشتن ترافیکی سنگین بالاخره به نزدیکی خانه میرسد...

سرعتش را پایین می آورد
از تقاطع میگذرد ...

راهنمای سمت راستش را میزند ، وارد خیابان میشود و این تجمع افراد جلوی ساختمان و ماشین آمبولانسی که به سرعت از کنارش میگذرد است که متعجبش میکند ...


شروع رمان گور به گور❤️❤️
بامداد و رها🥲


#پارت_671♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 68 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید



آسمان تو
چه رنگ است امروز...؟!

- هوشنگ ابتهاج



گَرَم یاد آوری یا نه...
من از یادت نمی کاهم...
تو را من چشم در راهم...

- نیما یوشیج


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
❗️پس از مدت ها❗️
🔥کنسرت کاوه آفاق
🔥

⏱️ ۱ اسفند

🔻تهران ، سالن میلاد نمایشگاه بین المللی

خرید بلیت از سایت هنر تیکت 👇

https://www.honarticket.com/k.a3


دو پارت جدید♥️👆


شروع رمان گور به گور❤️❤️
بامداد و رها🥲


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 68 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید


#پارت_671
#گور_به_گور
#مریم_دماوندی

نیکی را که به خانه می رساند به ماهگل می سپارد چهار چشمی مراقب او باشد و اگر مشکلی پیش آمد بلافاصله تماس بگیرد.!

اهمیتی به حضور نریمان ، برادر نیکی که با نگاه طلبکارش به او زل زده و به دنبال فرصتی برای صحبت میگشت نمیدهد و از خانه بیرون میزند .

خسته بود ...
هنوز هم صدای گریه و شیون های نیکی را در سرش احساس میکرد...
مغزش داشت منفجر میشد...

چشمانش میسوخت ...بیش از ۷۲ ساعت بود که پلک روی هم نگذاشته بود

به زور سر پا مانده بود ...
به زور خود را تا به اینجا کشانده بود ...

پشت فرمان که می نشیند ، از شدت درد لحظه ای پلک می بندد و سر به پشتی صندلی تکیه میدهد.

چند دقیقه که میگذرد

حالش که کمی بهتر میشود استارت میزند و راه می افتد.

در طی این چند روز گذشته به خانه نرفته بود...

جدای از درگیری هایش خود هم نخواسته بود که او را ببیند...

حالا اما حس عجیبی داشت...
انگار نگران بود...

نگران دخترکی که نمیدانست در این هفت روز چه‌ پشت سر گذاشته است


#پارت_670
#گور_به_گور
#مریم_دماوندی

‌* * *

صدای ضجه های نیکی در فضای سهمگین قبرستان پیچیده بود ...

روی خاک افتاده بود...

به سر و صورتش چنگ میزد

به خاک مشت می کوبید و هیچکس اما از پس آرام کردنش برنمی آمد...

داغ دیده بود
دلش خون بود ...
پاره پاره بود ...

داشت خفه میشد...
هفت روز از آن لحظه ای که پاره تنش را پیش چشمانش به زیر خروارها خاک دفن کرده بودند میگذشت...

هفت روز بود که ندیده بودش...

که نمی دانست دخترکش چه حالی دارد ...

یارا میترسید
از تاریکی میترسید ...
از قبرستان میترسید...

مشت پر از خاکش را که به صورت خود می کوبد دستی مردانه از پشت سر به دور تنش می پیچد و درآغوشش میگیرد ..

دستانش بند پیراهن مشکی تن مردی که بی هیچ کلامی درآغوشش گرفته بود میشود و از ته دل هق میزند

تنها کسی که میان این جمع حالش را می فهمید این مرد بود...

اویی که یارا را دختر خود میدانست و برایش تمام این سالها پدری کرده بود...

نیکی میان سینه اش بی قراری میکرد و نگاه خون‌آلود او به خاک بود ...

به همان خاکی که خود با دستان خودش روی پیکر یارای ده ساله اش ریخته بود...


یک روز من هم به جای دوست داشتن،
دوست داشته می‌شوم.
کاش آن وقت هم،
پای تو در میان باشد...


مریم قهرمانلو


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔥 کنسرت خاطره انگیز حمید عسکری🔥

👈 10 اسفند ماه ، تهران ، سالن نمایشگاه‌ میلاد

خرید بلیت از سایت هنرتیکت : 👇
👉 B2n.ir/HamidAskari10
.


#پارت_669♥️👆


اگه دوست دارین ادامه پارت های رمان رو هر چه سریعتر بخونید میتونید عضو کانال Vip بشید

تو کانال vip گور به‌گور از اینجا 9ماه جلوتریم.

جهت عضویت در vip گور به گور ، مبلغ 68 هزار تومان به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇

6104 3389 0950 5220
محمد  زین الدینی بانک ملت

و عکس  فیش رو برای ادمین ارسال کنید.
👇

@gorbegor_admin

حتما هنگام ارسال شات نام رمان (گور به گور ) رو ذکر کنید

20 last posts shown.