#پارت948
توی سکوت بهم خیره موند.
با یادآوری اینکه تشکر نکردم آهان بلندی گفتم.
لبخندی زدم و گفتم:
_ دست درد نکنه.
خیلی خوشمزه بود.
چسبید واقعاااا...
دوباره سکوت کرد.
اینجوری نگاه کردنش بهم حس مواخذه رو میداد.
_ همین؟
چشمم رو توی حدقه چرخوندم.
سعی کردم فکرم رو به کار بندازم.
با تردید گفتم:
_ دستت درد نکنه عزیزم!
شاید مشکل جمله ام " عزیزم" بود که نداشت.
لبش رو جلو داد.
جوری که انگار ازم ناامید شده که متوجه منظورش نمیشم، دوباره گفت:
_ همین؟
دیگه داشت کلافه ام میکرد.
_ سرت رو بزار زمین.
یعنی چی همین همین؟
نه بقیه اش توی اسنپه داره میرسه...
تک خنده ای کرد.
با ناامیدی گفتم:
_ لااقل واسه بیست سوالی همین همینات یه راهنمایی بکن!
سری به نشونه تایید تکون داد.
_ خیلی خب یه راهنمایی خوب میکنم.
تشکرت قراره بدون هیچ اکت فیزیکی باشه؟
توی سکوت بهم خیره موند.
با یادآوری اینکه تشکر نکردم آهان بلندی گفتم.
لبخندی زدم و گفتم:
_ دست درد نکنه.
خیلی خوشمزه بود.
چسبید واقعاااا...
دوباره سکوت کرد.
اینجوری نگاه کردنش بهم حس مواخذه رو میداد.
_ همین؟
چشمم رو توی حدقه چرخوندم.
سعی کردم فکرم رو به کار بندازم.
با تردید گفتم:
_ دستت درد نکنه عزیزم!
شاید مشکل جمله ام " عزیزم" بود که نداشت.
لبش رو جلو داد.
جوری که انگار ازم ناامید شده که متوجه منظورش نمیشم، دوباره گفت:
_ همین؟
دیگه داشت کلافه ام میکرد.
_ سرت رو بزار زمین.
یعنی چی همین همین؟
نه بقیه اش توی اسنپه داره میرسه...
تک خنده ای کرد.
با ناامیدی گفتم:
_ لااقل واسه بیست سوالی همین همینات یه راهنمایی بکن!
سری به نشونه تایید تکون داد.
_ خیلی خب یه راهنمایی خوب میکنم.
تشکرت قراره بدون هیچ اکت فیزیکی باشه؟