💐🍃💐🍃💐
#پارت۳۴۷
نیشخند صدا دار ستایش با مکث کوتاهش همراه بود.
_نفهمیدم پوریا چه خطایی کرده بود که خونه نشین شد. سینا مجبور شده بود بیاردش خونهی دیبا. بعد ها فهمیدم پوریا فراری بوده، اونم به جرم قتل دختر عموش، اون موقع هم خانوادهای عموش رشد رو زده بودن که دنبال سوراخ موش میگشت. از هم خونه شدن با پوریا استقبال کردم. فرصت خوبی بود واسه نزدیک شدن به پوریا.
بدون اینکه متوجه باشم شدم هم دست سینا و پوریا. تو تمام عمرم اونقدری که از پوریا کتک خوردم، از هیچ کس کتک نخوردم. هیچ کس هم نبود ازم دفاع کنه. سینا، خودش کتک خور پوریا شده بود. کلی آتو دست پوریا داشت که با همونا تهدیدش می کرد. من یه بازنده ی تمام عیارم. خیر سرم می خواستم کاری کنم که پوریا عاشقم بشه و هم اون دست از سر دیبا برداره و هم مشکلات مالی خانواده ی خورم حل بشه، ولی شدم چوب دوسر خلا!
حرف های او تمام شده بود و نیلوفر مانده بود چه بگوید که کمی آرامش کند! نه می توانست و نه می خواست که جای او باشد. به قول خودش، او فقط یک اشتباه کرده بود. اشتباهی که هیچ جوره جبران نمی شد.
فاجعه ای که به خاطر اشتباه او و برادرش پیش آمده بود، بزرگتر از آن بود که با یک «ببخشید» و «حواسم نبود» جمع و جور شود. زنی که ماه ها بود با تمام دنیا قهر کرده بود، نتیجه ی همین اشتباه به ظاهر کوچک بود.
ستایش که از جا برخاست، نگاه نیلوفر هم با او بالا کشیده شد.
_کجا عزیزم؟ هنوز که نامزدت نیومده!
#پارت۳۴۷
نیشخند صدا دار ستایش با مکث کوتاهش همراه بود.
_نفهمیدم پوریا چه خطایی کرده بود که خونه نشین شد. سینا مجبور شده بود بیاردش خونهی دیبا. بعد ها فهمیدم پوریا فراری بوده، اونم به جرم قتل دختر عموش، اون موقع هم خانوادهای عموش رشد رو زده بودن که دنبال سوراخ موش میگشت. از هم خونه شدن با پوریا استقبال کردم. فرصت خوبی بود واسه نزدیک شدن به پوریا.
بدون اینکه متوجه باشم شدم هم دست سینا و پوریا. تو تمام عمرم اونقدری که از پوریا کتک خوردم، از هیچ کس کتک نخوردم. هیچ کس هم نبود ازم دفاع کنه. سینا، خودش کتک خور پوریا شده بود. کلی آتو دست پوریا داشت که با همونا تهدیدش می کرد. من یه بازنده ی تمام عیارم. خیر سرم می خواستم کاری کنم که پوریا عاشقم بشه و هم اون دست از سر دیبا برداره و هم مشکلات مالی خانواده ی خورم حل بشه، ولی شدم چوب دوسر خلا!
حرف های او تمام شده بود و نیلوفر مانده بود چه بگوید که کمی آرامش کند! نه می توانست و نه می خواست که جای او باشد. به قول خودش، او فقط یک اشتباه کرده بود. اشتباهی که هیچ جوره جبران نمی شد.
فاجعه ای که به خاطر اشتباه او و برادرش پیش آمده بود، بزرگتر از آن بود که با یک «ببخشید» و «حواسم نبود» جمع و جور شود. زنی که ماه ها بود با تمام دنیا قهر کرده بود، نتیجه ی همین اشتباه به ظاهر کوچک بود.
ستایش که از جا برخاست، نگاه نیلوفر هم با او بالا کشیده شد.
_کجا عزیزم؟ هنوز که نامزدت نیومده!