#Vertu | #Jilix
- وسایلت رو جمع کن و زودتر گم شو.
حین اینکه شلوارش رو میپوشید، گفت و کامی از سیگارش گرفت. جیسونگ روی تخت غلتی زد و روی آرنجش بلند شد.
- آجوشی فکر نمیکنی برای حالی که دیشب بهت دادم، داری خیلی بد باهام صحبت میکنی؟
احتمالا حق با پسری بود که دیشب سر از اتاقش در آورده بود. هرچند که به طرز فوقالعاده خوبی تونسته بود عضوش رو داخل خودش جا بده اما برای فلیکس و شرکتی که براش کار میکرد، نگه داشتن یه نفر برای شبهای متعدد، ریسک محسوب میشد پس برای تیکهی آخر لباسهاش، کتش رو تنش کرد و روبهروی پسر کوچیکتر ایستاد. دستی به موهاش کشید و روی تنش خم شد.
- سونگ... یا هر کوفت دیگهای که اسمته، مثل تو اینجا زیاد میره و میاد و من دوست ندارم هرشب با یه آدم تکراری باشم پس به نفعته وقتی برگشتم، اینجا نباشی.
گفت و اتاق رو ترک کرد. نیشخند حریصانهای روی لبهای جیسونگ نقش بست و سریع گوشیش رو برداشت.
"اطلاعاتی که لازم بود رو براتون پیدا کردم. پول رو میگیرم و اطلاعات رو فاش میکنم!"
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Ayko
@YugenFiction
- وسایلت رو جمع کن و زودتر گم شو.
حین اینکه شلوارش رو میپوشید، گفت و کامی از سیگارش گرفت. جیسونگ روی تخت غلتی زد و روی آرنجش بلند شد.
- آجوشی فکر نمیکنی برای حالی که دیشب بهت دادم، داری خیلی بد باهام صحبت میکنی؟
احتمالا حق با پسری بود که دیشب سر از اتاقش در آورده بود. هرچند که به طرز فوقالعاده خوبی تونسته بود عضوش رو داخل خودش جا بده اما برای فلیکس و شرکتی که براش کار میکرد، نگه داشتن یه نفر برای شبهای متعدد، ریسک محسوب میشد پس برای تیکهی آخر لباسهاش، کتش رو تنش کرد و روبهروی پسر کوچیکتر ایستاد. دستی به موهاش کشید و روی تنش خم شد.
- سونگ... یا هر کوفت دیگهای که اسمته، مثل تو اینجا زیاد میره و میاد و من دوست ندارم هرشب با یه آدم تکراری باشم پس به نفعته وقتی برگشتم، اینجا نباشی.
گفت و اتاق رو ترک کرد. نیشخند حریصانهای روی لبهای جیسونگ نقش بست و سریع گوشیش رو برداشت.
"اطلاعاتی که لازم بود رو براتون پیدا کردم. پول رو میگیرم و اطلاعات رو فاش میکنم!"
𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋 | #Ayko
@YugenFiction