.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652
#پارت199
آخر سر هم از دست کمردرد مجبور شدم که بیخیال درس خوندن بشم.
به نظرم امروز خیلی خوب پیش رفته بودم اما من هدفم این بود دو روز گذشته رو هم جبران کنم اما نتونسته بودم.
روی تخت دراز کشیدم و خواستم یکم استراحت کنم که ذهنم دوباره سمت اون شربتهایی که هرسام برام آماده میکرد و میآورد کشیده شد.
به نظرم هر وقت همون شربتها رو میخوردم گیج میشدم و تمایل زیادی به خوابیدن داشتم.
اتفاق جالبتر این بود که هرسام وقتی که میخواست از خونه بیرون بره اون شربتها رو به خورد من میداد.
درگیری ذهنیم هزار برابر بیشتر شد.
یعنی هرسام از قصد اون شربتها رو میداد تا من بخوابم و خیالش از بابتم راحت باشه!
شایدم میخواست بخوابم تا خودش راحت بتونه به کثافت کاریاش برسه و هر وقت که میخواد به خونه برگرده.
پوزخندی به فکر خودم زدم.
هرسام همین حالا هم هر کاری که دلش میخواست رو انجام میداد و لازم نبود که بخواد من رو بخوابونه.
نفسمو کلافه بیرون دادم یه مشغله ذهنی دیگه هم به مشغلههای زیادم اضافه شده بود.
طبق معمول هر سوالی که داشتم جوابش دست هرسام بود و اون هم جوابی بهم نمیداد.
صدای در خونه و صحبت هرسام را که شنیدم چشمام رو بستم.
باید خودمو به خواب میزدم تا متوجه نشه که شربت رو نخوردم.
گاهی وقتا هم حس میکردم به خاطر این که من درس نخونم این کارا رو میکنه.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕ @amuzeshe_zanashue
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652
#پارت199
آخر سر هم از دست کمردرد مجبور شدم که بیخیال درس خوندن بشم.
به نظرم امروز خیلی خوب پیش رفته بودم اما من هدفم این بود دو روز گذشته رو هم جبران کنم اما نتونسته بودم.
روی تخت دراز کشیدم و خواستم یکم استراحت کنم که ذهنم دوباره سمت اون شربتهایی که هرسام برام آماده میکرد و میآورد کشیده شد.
به نظرم هر وقت همون شربتها رو میخوردم گیج میشدم و تمایل زیادی به خوابیدن داشتم.
اتفاق جالبتر این بود که هرسام وقتی که میخواست از خونه بیرون بره اون شربتها رو به خورد من میداد.
درگیری ذهنیم هزار برابر بیشتر شد.
یعنی هرسام از قصد اون شربتها رو میداد تا من بخوابم و خیالش از بابتم راحت باشه!
شایدم میخواست بخوابم تا خودش راحت بتونه به کثافت کاریاش برسه و هر وقت که میخواد به خونه برگرده.
پوزخندی به فکر خودم زدم.
هرسام همین حالا هم هر کاری که دلش میخواست رو انجام میداد و لازم نبود که بخواد من رو بخوابونه.
نفسمو کلافه بیرون دادم یه مشغله ذهنی دیگه هم به مشغلههای زیادم اضافه شده بود.
طبق معمول هر سوالی که داشتم جوابش دست هرسام بود و اون هم جوابی بهم نمیداد.
صدای در خونه و صحبت هرسام را که شنیدم چشمام رو بستم.
باید خودمو به خواب میزدم تا متوجه نشه که شربت رو نخوردم.
گاهی وقتا هم حس میکردم به خاطر این که من درس نخونم این کارا رو میکنه.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕ @amuzeshe_zanashue