#پارت560
==============================
با لبخند از کاترین تشکر کردم و تماس رو قطع کردم..
کوله ام رو گذاشتم کنار در اتاق و در رو همونطور باز ول کردم...
یک نگاه به سپهراد انداختم که غرق خواب شیرین و بچگونه ش بود...
لبخندی بهش زدم و روی دست های تپلش رو بوسیدم..
یک لباس راحت پوشیدم و برای اینکه بیدار نشه، پاکت سیگار و فندکم رو برداشتم و وارد تراس شدم....
سیگاری روشن کردم و همینطور که به رفت و امد ماشین های زیر پام نگاه می کردم، تو فکر فرو رفتم....
کاترین زنی بود که حدودا نزدیک چهل سال سن داشت..
بردیا آورده بودش تا وقت هایی که ما دانشگاه می رفتیم و خونه نبودیم، از سپهراد مراقبت کنه...
==============================
با لبخند از کاترین تشکر کردم و تماس رو قطع کردم..
کوله ام رو گذاشتم کنار در اتاق و در رو همونطور باز ول کردم...
یک نگاه به سپهراد انداختم که غرق خواب شیرین و بچگونه ش بود...
لبخندی بهش زدم و روی دست های تپلش رو بوسیدم..
یک لباس راحت پوشیدم و برای اینکه بیدار نشه، پاکت سیگار و فندکم رو برداشتم و وارد تراس شدم....
سیگاری روشن کردم و همینطور که به رفت و امد ماشین های زیر پام نگاه می کردم، تو فکر فرو رفتم....
کاترین زنی بود که حدودا نزدیک چهل سال سن داشت..
بردیا آورده بودش تا وقت هایی که ما دانشگاه می رفتیم و خونه نبودیم، از سپهراد مراقبت کنه...