💕💕💕💕💕💕
💕پرنسس استاد💕
#پارت_10
در ماشینو باز کرد تا بره که یه دفعه یه صدایی مانعش شد
-استاد فرهمند و شما دختر خانم! هر جفتتون زود بیاید حراست!
سریع!
این آبرو ریزیا برای این دانشگاه نیست!
به مردی که بغلش ایستاده بود گفت
-توهم برو اون پسره شیخی رو جمعش کن بیارش.
یارا با خشم نگاهم کرد و بهم یه تنه محکم زد که اگه خودمو جمع نکرده بودم با مخ شوت می شدم رو زمین!
راه افتادم دنبالش و روم جوری که بقیه نشنون گفتم
-توروخدا یه کاری کن من اخراج نشم! در عوضش...
نذاشت حرف بزنم! یهو ایستاد و گفت
-خفه شو تا خودم خفت نکردم!
پشت چشمی براش نازک کردم و جلو جلو راه افتادم و رفتم!
بهش تنه هم زدم که حتی یک میلی مترم از جاش جم نخورد!
مرتیکه هالک!
دیگه آب از سرم گذشته بود، مطمئنا اخراج می شدم! به جهنم!
رفتم تو دفتر یه خانم محجبه اون جا نشسته بود عین سگ!
من کاری با بقیه چادریا ندارم براشونم احترام قائلمااااااااا!
منتها این جوری اخم کرده بود و جوری همون ثانیه توپید بهم که این لقب برازندش بود واقعا
-بکن تو اون موهاتو! این چه مانتوییه توی محیط فرهنگی؟
نمی پوشیدی سنگین تر بودی که! شلوارتم که رنگ پاست اول فکر کردم هیچی پات نیست!
جای امسال تو که توی دانشگاه نیست سر چهارراهه!
💕💕💕💕💕💕
@Peranss_insta