#سفر_عشق
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1189118875/67172#قسمت_صد_بیست_نه
اره مي فهمم .. مانتوت انقدر تنگ وكوتاهه كه هر بي ناموسي به خودش اجازه مي ده بهت نزديك بشه ونگات كنه
.... بهت كه شماره ميدن نيشت تا بنا گوشت بازه به جاي اينكه سيلي بزني تو صورتش ... وقتي هم مي خوام دستتو
بگير كه بفهمن صاحب داري اين جوري مي كني .....
داغ كردم تا خواستم داد بزنم سونيا با التماس گفت :
-رادا تورو خدا اينجا نه ... بيايد بريم بيرون مردم دارن نگاه مي كنن ...
وبعد با سرعت دستمو گرفت وكشيد ... تا سوار ماشين شديم ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم وبا صداي بلند فرياد
زدم :
-توي بي ناموس براي من حرف از ناموس وناموس پرستي مي زني ؟؟؟ تو كه انقدر شعور نداري درباره ي چيزي كه
نمي دوني بپرسي ؟؟؟ اصال به تو چه ؟؟؟ ها ؟ به تو چه مربوط ؟ اره اصال دلم مي خواد ...
آويد وسط حرفم پريد اونم با داد گفت :
-من بي نا موسم ... ؟؟ مني كه نمي خوام اون اشغاال نگاهت كنن؟؟
-اره بي ناموسي ؟؟؟ اگه مي دونستي ناموس چيه كه با دختراي مردم اون كارا رو نمي كردي ... اونام ناموس كسي
هستن ...
آويد با عصبانيت وحرص گفت :
-تا كي مي خواي گذشتمو به روم بياري ... هر موقع هر چيزي ميشه تو گذشته ي منوو سط مي كشي ...
-گذشته ... هه .. چه حرف خنده داري .... وسط ميكشم ،تا ببيني ، تا بفهمي .. توهم جز همون اشغاالي بي ناموسي ...
بعدشم چرا فقط برا من بدبخت آقا باال سر شدي ؟؟؟ سونيا ، شادي ومژگانم مانتوهاشون كوتاهه فقط اشغاال به من
نگاه مي كنن ؟؟؟
دوال شد توي صورتم گفت :
-اره ... جلوي چشم من فقط به تو زل ميزنن ...
چرا اين چرتو پرت مي گفت ؟؟ دلم مي خواست غيرتيش كنم واز حرص دادنش لذت ببرم كه ياد مادر جون افتادم
هميشه به منير جون نصيحت مي كرد هر كاري مي كني فقط با غيرت مرد بازي نكن كه با دم شير بازي كردي ....
-مگه لوچي كه فقط من جلو چشمتم ؟؟؟ بعدشم به جاي اينكه سر من داد بزني وزود از كوره در بري بپرس چي
شد؟؟؟ چرا اينطوري شد ؟؟؟ فهميدي ؟ درباره ي اون پسره .... مي خواست به سونيا شماره بده نه من ... بعدشم اگه
مانتوي كوتاه مي پوشم به خودم مربوطه ... نه تو ... فهميدي ؟؟؟ تو هم به جاي اينكه تو كاراي من دخالت كني بهتره
بري به كاري خودت برسي ادم ناموس پرست ....
ناموس پرست رو با تيكه گفتم آويد با حرص سرشو به سمت پنجره برگردوند وگفت :
-اگه ناموس پرست نبودم االن اينجا نبودم ... اگه ... اگه ...
به سمت من برگشت هنوز عصباني بود ولي لحنش اروم شده بود :
-رادا من خيلي وقته كه .... دور اون كارامو خط كشيدم ... رادا به جان خودت خيلي وقته ...
حرصم گرفت خيلي براش مهم بودم جونمم قسم مي خورد ؟؟؟
-هي پسر، جون عمت ... ! من جونمو از سر راه نيورده كه راه به راه بهش قسم بخوري
💦🔥توجه توجه داستان زیبای جدید #سفر_عشق هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود
@madaaraneeeee