_بشین روش بالا و پایین شو...

نگاهی به آلت کلفتش کردم و با ناله بلندی روش نشستم. بزرگ بزرگ بود و ورودشو حتی تا زیر رحمم حس می‌کردم.

نیما با دیدن اینکارم ضربه محکمی روی باسنم کوبید و با ناله بلندی گفت:«

_دیدی چجوری داری باهاش پاره میشی؟ به اون برادر حرومزاده‌ت بگو چجوری زیر دوستش پاره شدی؛ اوف...

انقدر حشری بودم که اصلاً نمی‌فهمیدم چی میگه... فقط روی آلت بزرگش بالا و پایین می‌شدم.

یهو منو برعکس کرد و قبل اینکه متوجه بشم آلت بزرگش رو توی پشتم فرو کرد که جیغ کشیدم و به ملافه چنگ زدم ولی یه پاشو روی سرم گذاشت و توی بالشت فرو کرد.

صدای جیغم توی بالشت خفه می‌شد.
ضربه می‌زد و پشت سر هم روی باسنم سیلی می‌زد.

دیگه لذت نمی‌برم.
شهوت از سرم پریده بود و فقط جیغ می‌کشیدم تا ولم کنه اما آلت بزرگش رو از توم بیرون نمیاورد.

_یادته داداش حرومزادتم همینطوری به خواهرم تجاوز کرد؟ بنظرت چه حالی بهش دست میده وقتی خواهرشو پاره شده براش بفرستم هان؟!


کم کم سرم سنگین شد؛ گرمای خونو لای باسنم حس می‌کردم ولی دیگه تمام بدنم از تقلا کردن درد می‌کرد.

صداش کم کم مثلِ یه سوت شد‌.
یه سوت بلند که توی سرم پلی می‌شد و انقدر بلند بود که دلم می‌خواست جیغ بکشم.




https://t.me/+gLyCBMvKDCo1Yjc0