#part265_fasl2
بوسیدمش و گفتم:
_هرجور خودت دوست داری عشقم.
لبخندی زد:
_گوشیت و بیار ببینم.
یادم اومد و با ذوق گفتم:
_وایسا.
پریدم سمت گوشیم و نشستم بغلش که گوشیو ازم گرفت و رفت توی تنظیماتش و یکم ور رفت و توضیحاتی راجع به دوربین و امکانات مختلفش داد.
دوربین و که باز کرد با دیدن کیفیتش دهنم باز موند. چندتا عکس باهم انداختیم و اپل واچم و گرفت دور مچم بست و درباره ی اونم توضیح داد برام.
بعدم با شنیدن صدای زهرا که میگفت ناهار امادست بلندشدیم.
_وای چقد گشنمه شاهی.
چشمای سبزش می درخشیدن و دستمو گرفت و به سمت پایین حرکت کردیم.
***
بعد از انجام دادم خرید ها با خستگی و پاهایی که داشتن از درد میترکیدن پهن زمین شدم و دراز کشیدم.
شاهرخ بااینکه خسته بود اما با اون صلابت همیشگیش روی کاناپه نشست و سرشو تکیه داد و پاهاشو دراز کرد.
بوسیدمش و گفتم:
_هرجور خودت دوست داری عشقم.
لبخندی زد:
_گوشیت و بیار ببینم.
یادم اومد و با ذوق گفتم:
_وایسا.
پریدم سمت گوشیم و نشستم بغلش که گوشیو ازم گرفت و رفت توی تنظیماتش و یکم ور رفت و توضیحاتی راجع به دوربین و امکانات مختلفش داد.
دوربین و که باز کرد با دیدن کیفیتش دهنم باز موند. چندتا عکس باهم انداختیم و اپل واچم و گرفت دور مچم بست و درباره ی اونم توضیح داد برام.
بعدم با شنیدن صدای زهرا که میگفت ناهار امادست بلندشدیم.
_وای چقد گشنمه شاهی.
چشمای سبزش می درخشیدن و دستمو گرفت و به سمت پایین حرکت کردیم.
***
بعد از انجام دادم خرید ها با خستگی و پاهایی که داشتن از درد میترکیدن پهن زمین شدم و دراز کشیدم.
شاهرخ بااینکه خسته بود اما با اون صلابت همیشگیش روی کاناپه نشست و سرشو تکیه داد و پاهاشو دراز کرد.