رحـ🔞ــمــِ اجـاره ایــ🔥


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


°•°•°•● ﷽ ●•°•°•°
✏️رمان ....
•° #رحم_اجاره_ای😍•°

به دلیل داشتن صحنه های متعدد لطفا زیر 18سال نخونه🙊 🔞

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


#قسمت_اول 🌹✨
چسبوندمش به دیوار و اروم لای گوشش گفتم :شلوارتو بکش پایین!
با اون لحن بچگونه ش گفت : واسه چی؟
_خب ما چند وقته باهم دوستیم اما تو اونجاتو به من نشون ندادی واسه چی؟
لب گزید ‌: خجالت میکشم.
_از چی خجالت میکشی از منی که عاشقتم؟بکش پایین بییینم!
نگاهی به ته کوچه انداخت خداروشکر کسی نبود فوری شلوارشو کشیدم پایین با دیدن هلوی بین پاهاش چشمام برقی زدن پس دخترا اینجوری بودن ۱۷ساله م بود اما تا حالا هلوی دخترا ندیده بودم خواست بکشه بالا که مانع شدم
_نکن میخوام برات بخورم و مزه تو بچشم!
اومد حرف بزنه که با یه حرکت سرمو بردم بین پاهاش و اروم زبونمو ....👇❌🔞
https://t.me/joinchat/DZVxVQXvX2s0OGY0
اووف تو کوچه دختر و پسر هات😍🔞👆


_غذاتو دوست نداشتی؟
ترسیده از جا پریدم و خواستم سمت صدا بچرخم که از پشت بغلم کرد،،دستاشو زیر لباسم برد و سینه هامو توی مشتش گرفت
_بهتره تا وقتی اینجایی قوانین منو یاد بگیری و انجامشون بدی جیرجیرک
یکی از دستاش رو روی پوستم لغزوند و وارد شلوارم کرد
کم کم و اروم پایین تنمو به بازی گرفت
آخ ریزی کشیدم
_قانون اول
کسی اجازه نداره غذاشو نصفه بذاره و بره،،حتی اگه توش زهر ریخته باشم باید بخوره
خودشو به پشتم فشار داد و همزمان نوک سینمو بین انگشتاش بازی داد،
لبای خیسشو روی گردنم کشید و تا کنار گوشم بالا اومد
_پس خوب بخور و خوب بخواب،،اونقدر که وقتی میخوام لمست کنم زیر دستم انقدر بی جون و ضعیف نباشی که وا بری
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
غذا رو روی بدن دخترا سر میکنند 🙊😱😱😱😱😱
میپوکی داغ داغه💦🔥بخون نخواستی برو


#pro
#girl
https://t.me/Love_rom
😻☝️
#رحم_اجاره‌ای


_اووووم آه خان زاده محكم تَر بمال آهههه😻💦
https://t.me/joinchat/AAAAAFXhkn-j-s5auePTpA
#رمان_فول_هات_ورود_افراد_بی‌جنبه_ممنوع🔞


لبامو بوسید و خش دار گفت :
_دیدی بالاخره زنم شدی دختر کوچولوی چموش
ملافه رو دور خودم بستم وخواستم از جام بلند شم که دستم کشیده شد و افتادم روش
_من هنوز ازت سیر نشدم و با حس چیز داخلم جیغ بلندی از درد زدم 🔞👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFXhkn-j-s5auePTpA


💥💫💥💫
#پارت_1
#خان‌زاده_هوسباز


_باید همسر خان زاده بشی!

با چشمهای پر از اشک به ارباب خیره شدم
_تو رو خدا ارباب من نمیخوام همسر دوم بشم اون مرد جنون جنسی داره ارباب تو رو خ ....
_خفه شو دختره ی سلیطه چجوری جرئت میکنی انقدر بی حیا باشی و درمورد این مسائل با من حرف بزنی
به سمت بابام برگشت و پر از تحکم گفت:
_این دختر همسر خان زاده میشه ببریدش الان تو اتاق نمیخوام جلوی چشمهام باشه وگرنه یه بلایی سرش درمیارم
بابا و بی بی به سمتم اومدند بی بی دستم رو گرفت و با عجله من رو به سمت اتاق بردند با گریه روی تخت نشستم که صدای بابا بلند شد
_پریزاد به من نگاه کن
با چشمهای پر از اشک بهش خیره شدم
_تو مجبوری با خان زاده ازدواج کنی بخاطر من مادرت بقیه
_اما بابا اون خان زاده بیمار روانی من فقط هفده سالمه چجوری میتونم باهاش دووم بیارم

_طبق رسم و رسومات تو باید با شوهر خواهرت ازدواج کنی و برای ادامه نسل خاندانش یه وارث بدنیا بیاری
قطره اشک روی گونم چکید
_خواهرم همیشه از اون مرد میترسید اون مرد یه سادیسمی بود بابا تو رو خدا من میترسم

صدای بی بی بلند شد:
_انقدر گریه نکن خواهرت میترسید چون کارهایی میکرد که خان زاده عصبی بشه خودت هم خوب میدونی خواهرت چقدر بی پروا و بی حیا بود این برای یه مرد متعصب مثل خان زاده سخت بود!
#خان_زاده‌هوسباز
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFXhkn-j-s5auePTpA


🍁🍁🍁🌹


#پارت_22
#رئیس_مغرور_من


بابا رفته بود دنبال پول اما چند ساعت گذشته بود و هیچ خبری ازش نشده بود اشک تو چشمهام جمع شده بود اگه مامانم چیزیش میشد من زنده نمیموندم اگه بابام نمیتونست پول رو جور کنه مامانم چی میشد با فکر کردن به اینا داشتم دیوونه میشدم قطره اشکی روی گونم چکید تحمل نشستن داخل بیمارستان رو نداشتم باید کاری میکردم اما از کی کمک میگرفتم از کی پول میگرفتم وقتی هیچکس رو نداشتم سریع از بیمارستان خارج شدم کنار خیابون ایستاده بودم و داشتم گریه میکردم
_امشب چند میگیری خوشگله؟!
با شنیدن صدایی ک داشت میومد به عقب برگشتم و به پسری ک داشت به یه دختر خیابونی پیشنهاد میداد و قیمت ازش میپرسید خیره شدم فکری تو ذهنم جرقه زد اگه من هم امشب خودم و میفروختم میتونستم پول عمل مامان رو جور کنم
کنار خیابون ایستادم ک صدای زنگ موبایلم بلند شد موبایلم رو بیرون آوردم با دیدن اسم آریا خواستم قطع کنم اما نمیدونم چیشد ک جواب دادم
_بله؟!
صدای بم و خشن آریا بلند شد
_کجایی؟!
دلم میخواست داد بزنم به تو چه ک من کجام اما انقدر حالم بد بود ک حوصله ی کل کل باهاش رو نداشتم با صدای گرفته ای گفتم
_کنار خیابون!
با لحن ترسناکی گفت
_کنار خیابون داری چه غلطی میکنی نصف شب؟!
با شنیدن این حرفش پوزخندی روی لبهام نشست و اشک داخل چشمهام دوباره جمع شد چه سئوالی پرسیده بود الان باید چی میگفتم بهش باید میگفتم اومدم خودفروشی !
برای نجات جون مادرم اومدم تن فروشی کنم اومدم برای یه شب خودم و اجاره بدم
_باتوام داری تو خیابون چه غلطی میکنی؟!
با گریه و حرص داد زدم
_اومدم هرزه بشم تو ک بهم تجاوز کردی دخترانگیم و گرفتی راه من و آزاد کردی میخوام خودم و بفروشم میفهمی میخوام برای یه شب همخواب پسرای پولدار بشم ازت متنفرم از همتون متنفرم
با گریه گوشی رو قطع کردم ک صدای بوق ماشینی اومد سرم و بلند کردم ک ماشین مدل بالای مشکی رنگی کنار پام ایستاده بود
من دیگه دختر نبودم!
نمیذاشتم مادرم بمیره من بخاطر مادرم هر کاری میکردم حتی شده گناه بدون اینکه فکر کنم به سمت ماشین رفتم و در باز کردم و سوار شدم ک ماشین حرکت کرد تمام مدت بیصدا اشک میریختم حتی سرم و بلند نکرده بودم صاحب ماشین رو ببینم کسی ک برای امشب میخواستم همخوابش بشم

_چند میگیری واسه امشب؟!
با شنیدن صدای آشنایی بهت زده به سمتش برگشتم ک ....
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFLOfu0Liz2kzl89CQ


#رحمــ_اجاره_ای
درمورد دختری که نطفه ای در بطن خود دارد که هرگز پدرش را ندیده است و بعدها....
رمان دارای صحنه های متعدد پس زیر 18سال نخونه
#فول_هیجان 🛑
#بنرهاواقعی


🌹🍃🍃🍃🍃🍃🌹

#part_1
#سوگلی_خـان‌زاده


_ میخوای چیکار کنی باهام ؟
با چشمهای سرد و بی روحش داشت بهم نگاه میکرد ، خالی از هر احساسی بود یعنی باور میکردم خان زاده ای که با سنگدلی تمام داشت بهم‌نگاه میکرد یه روزی من رو دوست داشت و حالا هیچ احساسی نسبت به من نداشت .
_ زود باش لخت شو باید مطمئن بشم باکره هستی .
اشک تو چشمهام جمع شد دوست نداشتم کسی که یه روزی بهم میگفت عشقم و عاشقانه دوستم داشت حالا باهام مثل یک هرزه رفتار کنه من تازه نوزده سالم شده بود و خان زاده سی ساله اش شده بود
با دادی زد ک زد از افکارم خارج شدم
_ زود باش زنیکه ی پتیاره
با صدایی گرفته شده که از شدت ترس و عصبانیت داشت میلرزید گفتم :
_ تو حق نداری به من دست درازی کنی من دوست ندارم تو بهم ...
یهو به سمتم هجوم آورد ک ساکت شدم ، خیره بهش شده بودم که با صدایی خش دار شده گفت :
_ زود باش کاری ک گفتم رو انجام بده وگرنه خودم خیلی خوب بلدم چجوری لختت کنم
با اینکه حسابی ازش ترسیده بودم اما با با صدایی که سعی داشتم هیچ لرزشی نداشته باشه جوابش رو دادم :
_ من کاری ک گفتی رو انجام نمید ...
هنوز حرفم کامل نشده بود که جلوی لباسم رو تو دستش گرفت و تو تنم جرش داد
بعدش با عصبانیت دستش دو دور کمرم انداخت و با خشونت خاصی من رو به خودش چسپوند
با صدایی ک از شدت عصبانیت دو رگه شده بود پچ زد :
_ وقتی نه سالت شد صیغه ی من شدی ، صیغه ی خان زاده شدی ، وقتی شونزده سالت شد رفتم واسه ی درس اما قبل رفتن بهت گفتم حق نداری دست از پا خطا نکنی ولی تو چیکار کردی هرزه رفتی با اون حرومزاده رو هم ریختی از کجا معلوم ...
نتونست ادامه بده چشمهاش وحشتناک قرمز شد ، دندون قروچه ای از شدت حرص کرد بی حوا من رو روی دستاش بلند کرد پرتم کرد روی تخت و لباسم رو تو تنم پاره کرد خودش هم لباسش رو در آورد و به سمتم اومد با چشمهای گریون به چشمهاش زل زدم و با عجز نالیدم ؛
_ تو رو خدا باهام کاری نداشته باش من هیچ کاری نکردم خواهش میکنم
بدون توجه به حرفای من دستش به سمت شلوارم رفت و ...🔞👇
https://telegram.me/joinchat/SQp5StUN1vplni9o


#pro
#girl
https://t.me/Love_rom
😻☝️
#رحم_اجاره‌ای


#pro
#girl
https://t.me/Love_rom
😻☝️
#رحم_اجاره‌ای


#pro
#girl
https://t.me/Love_rom
😻☝️
#رحم_اجاره‌ای


#دختره‌پشت‌مدرسه‌داشته‌میمالیده‌پسره‌میبینه❌❌
➖➖➖
⛔️⛔️#part67
-پشت مدرسه چیکار میکردی؟
تو خودش #جمع شد، پیکی به سیگارم زدم و جلوش زانو زدم تا قدم بهش برسه.

-چندسالته؟
- #چهارده!

ابروهام بالاپرید، بزرگتراز سنش به نظر میرسید.
-چرا #با خودت ور میرفتی ؟
با تعجب نگاهم کرد و گفت:
-چی ؟
خندیدم، جلو رفتم گستاخانه دستمو به بدنش کشیدم و کاری که با خودش میکرد و تکرار کردم
انگشتامو تکون دادم.

-اینکارو ، چرا میکردی؟
لبش رو به دندون گرفت. کیف مدرسش رو چنگ زد.
- #خوش میگذره...یه جوری میشم.

پک دیگه ای به سیگار زدم. از سرو وضعش مشخص بود فقیرباشن.
-دیگه چی!؟
-دوستم گفت #عادتو عقب میندازه.

ابروهام بالا رفت.
-مگه میشی؟
سری تکون داد و با اه گفت
-پول #نوار ندارم، میخوام دیرتر بشم.

نگاهی به قدوقوارش کردم. دستش رو گرفتم و سمت ماشین هدایتش کردم.
-کجا منو میبرید اقا؟
جواب ندادم، خودمم سوار شدم و توی ماشین نشوندمش...
به باباش زنگ زدم و گفتم:

-چهل #میلیون #طلبت بود نمیخوام، شماره حساب بده سی تا دیگه میزنم به حسابت #پسندیدمش!
چشم های دخترک گرد شد، گوشی رو قطع کردم که با بغض گفت
-یعنی چی!؟

دستمو روی رون پاش گذاشتم و با لحن محکمی گفتم:
-یعنی دیگه #مال منی...

⛔️⛔️ #زیرهجده‌سال وارد نشه❌
https://t.me/joinchat/AAAAAEzy243AthI82QF4EA
https://t.me/joinchat/AAAAAEzy243AthI82QF4EA

صدف دختر فقیر نشینی که امیر راد #سی ساله بزرگ خاندان اونو از باباش میخره و پیش خودش میاره
پسری که مشکل #ارضا شدن داره و میخواد با این دختر مشکلشو حل کنه⛔️⛔️
#سسکی #مثب‌هجده #بزرگسالان
https://t.me/joinchat/AAAAAEzy243AthI82QF4EA


#پارت۸۷

باند بسته شده دور سی.نم اذیتم میکرد
به مهمون ها نگاه کردم و در گوش ارباب گفتم
_من میتونم برم بیرون یکم هوا بخورم؟

نگاهی بهم کرد و اخماش تو هم فرو رفت
ارباب_نه
با باز شدن باند دور سینه هام لبمو گاز گرفتم که نگاه ارباب دوی لبم ثابت موند و لب زد

ارباب_فکر کنم قراره همجنس باز شم ...چرا لبات انقدر صورتیه ...اخه پسر هم انقدر خوشگل میشه ؟

با شل تر شدن باند دستامو دورم گرفتم من باید برم بیرون ...

سریع به طرف در سالن رفتمو با دو خودمو به پشت درخت های عمارت رسوندم

لباسمو زدم بالا و بان دور سی‌نم رو نگاه کرد
_گندت بزنن نزدیک بود رسوام کنی همه میفهمیدن دخترم چه وقت باز شدن بود اخه لعنتی
باندو باز کردم تا دور سی.نم محکمش کنم که از پشت برامدگی رو روی باس.نم حس کردم شوکه دستم رو هوا موند
که ارباب لب زد
ارباب_برام مهم نیست که پسری میخوام حست کنم

لبمو به دندون گرفتم قلبم تند تند میزد قرار نبود بفهمه بادیگاردش دختره شلوار و شورتمو همزمان پایین کشید و از پشت دستشو روی سینه هام گذاشت ولی با حس کردن سینه های بزرگم...

🍃🍃دختره خودشو شبیه پسرا میکنه تا بادیگارد ارباب شه ولی...
https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjGAPvXe8BzRkg
https://t.me/joinchat/AAAAAEa3zjGAPvXe8BzRkg
از پارت اولش فول صحنه ست باور نداری جوین شو بخون❌❌
#پسرنما #دوجنسه😝💦💦🔞🔞


‌#پارت_331

آوار

_ میخوای طلاقم بدی؟ حالا که سر و کله معشوقه ات پیدا شد ازم سیر شدی اره؟

کرواتش رو دور گردنش میندازه و بدون اینکه نگاهم کنه جواب میده :

_ اره ، دیگه بدردم نمیخوری ..بهت گفته بودم من اهل زن و زندگی نیستم خودت قبول کردی زنم بشی ...!


کیفش رو برداشت و خواست از اتاق بیرون بره که دستش رو کشیدم و روبروش ایستادم ، کلافه خواست کنارم بزنه که گفتم :

_ حتی اگه تو بغل یه مرد دیگه پیدام کنی هم برات مهم نیست؟

دستشو روی یقه لباسم میکشه :

_ خیلی دلت میخواد تو بغل مردا ولو باشی نه؟انقدر دوست داری هرز بپری که هر دفعه همینطوری تهدیدم میکنی؟ باشه مشکلی نیست هر غلطی میخوای بکن ..!

دستم رو از دور دستش پس میزنه و میخواد کنارم بزنه که داد میزنم :

_ انقدر ازم متنفری؟


ابروهاشو درهم میکشه :

_ اره ازت متنفرم از نفس کشیدنت هم متنفرم ، کاش بمیری ، کاش وقتی برمیگردم فقط جنازت اینجا افتاده باشه ...!

مات سر جا خشکم میزنه ، نمیدونستم انقدر دوست داره که بمیرم ، فکر میکردم دوستم داره اما ...

به جای خالیش زل میزنم ، گفته بود دوست داره وقتی برمیگرده جنازم رو ببینه ..!

نگاهی به قرصای کف دستم میندازم دوست داشتم برای یک بارم که شده خوشحالش کنم حتی اگه با مرگم این اتفاق می افتاد ، قرصارو تو دهنم میندازم و لیوان اب رو یک نفس سر میکشم و...❌🔞‌‌♨️
https://t.me/joinchat/ZZseAXDgmzJkNTZk
https://t.me/joinchat/ZZseAXDgmzJkNTZk
https://t.me/joinchat/ZZseAXDgmzJkNTZk
#پسره_تعهدی_به_ازدواج_نداره_باعث_میشه_زنش_خودکشی_کننه_ببینید_وقتی_میفهمه_چه_حالی_میشه.


دختره به نوار بهداشتیش حساسیت داشته
توخوابگاه پاهاشو جلو پنکه سقفی باز کرده که خنک بشه ، هم زمان استادشون میاد تو و....
🤣👇🇯🇵


سوگول همونطور که از اتاق بیرون می‌رفت غر زد :
_ خاک برسرت کنن الای ، لنگاتو باز کردی سمت آسمون حداقل شورت پات کن

حنانه خندید :
_ جوووووون چیکارش داری؟ منظره رو نمیبینی؟ بچم مثل شماها پشمالو هم نیست
سفید و نرم

الای با درد نالید :
_ خفه شین جفتتون به نواربهداشتیه حساسیت داشتم فکر کنم از هفته پیش بین پام داره آتیش میگیره

حنانه خندید :
_ کو ببینم جیگر

الای پوف کشید :
_ گمشو حنا توروخدا تنهام بذارین این دامنه رو هم در بیارم شاید خوب بشه . امروز انقدر درد داشتم امتحان استاد سزاوار رو ریدم

_ حالا خوبه پسرعموته ها!

الای با گریه پاهاشو باز تر کرد :

_ دیگه بدتر! مامانم منو دست این وحشی سپرده هر یک نمره ای که کم میگیرم مثل یزید بالا سرم پیداش میشه . فکر میکنه من بچم که بخاطر نیم نمره تنبیهم کنه

حنانه و سوگول که از در بیرون رفتند بغض آلود پاهاشو بیشتر باز کرد و پلکاشو روی هم فشار داد تا شاید بتونه بخوابه که در با صدای بدی باز شد

امیر بدون اینکه الای رو ببینه با جدیت غرید:

_ برگه سفید تحویل میدی به من دخترجون؟!
فکر کردی چون دخترعمو و پسرعموییم و حاج بابا خواسته عقد کنیم ویک جورایی نامزد محسوب میشیم بهت ۲۰ میدم؟!

الای وحشت زده جیغ زد و پاهاشو بست اما دیر شده بود

امیر با اخم های درهم ، متعجب خیره‌ش بود

از شدت خجالت و درد به گریه افتاد و جیغ زد :

_ خدا لعنتت کنه امیر سزاوار بهت گفتم نوار بهداشتی پنبه ای بگیر نه مشبک! پاهام تاول زده اون وقت انتظار داری بشینم سر جلسه امتحانت؟!

دستشو بین پاش گرفت و زار زد :

_ نگاه نکن ... خدا لعنتت کنه امیر تو توی خوابگاه دخترانه چیکار میکنی؟ آی مامان میسوزه....

https://t.me/joinchat/UMVdHZEKZG60B_Gx https://t.me/joinchat/F7aoVArBwetjMWU0 https://t.me/joinchat/UMVdHZEKZG60B_Gx

هرجا پاهاتو باز کنی پسری از سرزمین پارس سروکله‌ش پیدا میشه حتی تو خوابگاه دخترانه!!!!!!
🦵
🍑🦵


#pro
#girl
https://t.me/Love_rom
😻☝️
#رحم_اجاره‌ای


#رحمــ_اجاره_ای
درمورد دختری که نطفه ای در بطن خود دارد که هرگز پدرش را ندیده است و بعدها....
رمان دارای صحنه های متعدد پس زیر 18سال نخونه
#فول_هیجان 🛑
#بنرهاواقعی


#pro
#girl
https://t.me/Love_rom
😻☝️
#رحم_اجاره‌ای


#pro
#girl
https://t.me/Love_rom
😻☝️
#رحم_اجاره‌ای

20 last posts shown.

45 264

subscribers
Channel statistics