🔞حاملگی ناخواسته اممن همتا 30 ساله هستم. یه شب مهمانی به خانه عمو علیرضا رفته بودیم بعد از اینکه خوابیدم دستی مردونه من را در آغوش کشید و نتونستم فریاد بزنم درصورتی که تو خواب عمیق بودم.
بله آن مرد ب من ......
جرات اینکه به مادرم چیزی بگویم نداشتم بعد از آن ماجرا دیگر ب خانه عمو علیرضا نرفتم به دکتر زنان مراجعه کردم در کمال تعجب خبر بارداری را به من داد دنیا رو سرم خراب شد بر ترسم غلبه کردم و ب مادرم ماجرا را گفتم و قرار بر این شد دوربینی را در خانه عمو قرار بدیم و من مجدد ب خانه عمو رفتم و
درحالی ک خواب بودم بازهم همان اتفاقات تکرار شد تا اینکه صبح دوربین ها رو ک چک میکردیم از تعجب انگشت حیرت ب دهان گرفتیم آن مرد در حالی ک در حال در آوردن لباسم بود ناگهان ....
🔞
ادامه داستان باز شود 👇
https://t.me/+d3muDm99QDE1ZThk