"ز" مثـــــل "زن"


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


🔞🔞رمان گلاویژ🔞🔞
🔞🔞 فقــــــــــط بزرگسال بالای 18سال🔞🔞
هرروز پارت داریم

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter




Forward from: بنر تـرنــج🍃
- لیدیز اند جنتلمن توجه کنید.😌🤪

بچه‌ها همه ساکت شدن
- توجه کنید. فـوری احتیاج به یه مرد #جذاب، قدبلند و پولدار، جهت #ازدواج با یه دخترخانوم #خوشگل، بااخلاق و #اصل‌ونسب‌دار داریم. لطفاً اگه کیس مناسب سراغ دارین یا خودتونو کیس مناسب می‌دونین به من مراجعه کنید...

یکی از پسرا گفت:
- اگه همچین جیگری مثل خودت باشه من حاضر خودمو فدا کنم🤤

یهو استاد زد سرشونه‌م و گفت:
- منظورش از اون دختر تویی؟ خوشگل و اصل و نسب‌دار و ...
ارزیابانه صورتم رو برانداز کرد.
- همون که دنبال شوهره؟

♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
https://t.me/joinchat/pbGU6eBVaDtlNWI0

نامزدی دختر حاج مرتضی حکمت رو پس میارن و حاجی ناراحت از این خفت و حقارت، به تموم #دلاله‌های بازار می‌سپاره تا براش یه #داماد_شایسته پیدا کنن
رُز، که دخترِ امروزیه و با این مدل ازدواج #مخالف، دست به کار میشه تا #شوهر_شایسته‌شو خودش پیدا کنه
پس دست به کار میشه و هرچی جوون جذاب و قدبلند و پولداره تور میکنه تا بیان #خواستگاریش
از استاد دانشگاهش گرفته تا کسی که باهاش تصادف میکنه
جریان هرکدوم جداگونه یه جنجال و طنز فوق‌العاده‌ست😂
تو #پارت_161 رمان، دختره تو کلاس آگاهی ازدواج می‌ده😂🤦🏻♀♥️


Forward from: 💎بنرهای توصیه شده💎
دوست دخترم رو بعد از دوسال که گم کرده بودم اتفاقی توی یه مهمونی دیدم توی لباس خدمتکاری😞💔 سینی چایی از دستش افتاد و....🥺😫

https://t.me/+NBPXICByRU05OTA8


راوی «عطا»

دلانا خیلی اتفاقی وارد باغ‌زیتونم شد! می‌گفت شغلش مرمت و بازسازی بناهای تاریخیه، اما دوربین عکاسیش که همیشه دور گردنش بود، حکایت دیگه‌ای داشت!!

اصلاً نفهمیدم کی و چطور دلم رو برد... روی مرداب لاوان وقتی حواسش نبود، دزدکی نگاش می‌کردم! تا اینکه!! عاشقش شدم و مادرم فخرالمولک خانم رو راضی کردم از دختر غریبه خواستگاری کنه، اما درست شب خواستگاری پی به #راز زندگیم برد و #ترکم کرد...

یکسال گذشت...دیگه ندیدمش! تمام شهر رو دنبالش گشتم...تنها نشانی که ازش داشتم این بود که خانواده پولدار و ثروتمند؛ اما متعصبی داشت..که من که هیچ‌کدوم رو نمی‌شناختم!!

بعد از اون تمام تنه‌های درختای افتاده در مرداب رو آتیش زدم...خواستم برای رهایی از اون حال بد؛ خودم را توی #آتیش جنگل بسوزانم که ورق برگشت...🥺🤭

برای تمام عمرم ارزو کردم یکبار دیگه ببینَمَش!

دیدمش، اما عجب دیدنی!!!


https://t.me/+NBPXICByRU05OTA8
https://t.me/+NBPXICByRU05OTA8

دو‌ سال بعد «مهمانی خانه ی دکتر مجد»

بعد از رهایی از درد و رنجها و زنده‌موندن توی #آتیش‌سوزی، برای ترمیم پوست سوخته و جراحات، راهی پایتخت شدم که از اونجا به کشور آلمان سفر کنم و جراحی‌های زیبایی لازم رو انجام دهم.

مهمان خونه دکتر مجد بودم که متوجه پذیرایی دختری جوان شدم. سرش پایین بود و سینی چای رو به من تعارف کرد.

گردنبند حرفD هنوز ته گردنش خودنمایی می‌کرد. زبانم به هم پیچید و تنم دستخوش هیجان!

دلانا به خاطر جراحات منو نشناخته بود، اما من!!
خوب شناختمش! دختر رویاهای نیمه‌تمامم بود.
فنجان چای که روی رانم ریخت، دکتر خشمگینانه روی سر دختر غرید.

« حواست هست چیکار می‌کنی!؟ آقا رو سوزوندی که!»

باورش سخت بود. دلانا اونجا توی لباس پیشخدمتی چه کار می‌کرد!!؟

تمام تنم گُر گرفت...باید یقه‌اش رو بگیرم و توی سرش داد بزنم کجا غیبش زد؟ یا در آغوشش بکشم؟؟!

دختر دستپاچه شد و ....

بقیه رمان رو اینجا بخون که عطا، دلانا رو ..👇

https://t.me/+NBPXICByRU05OTA8
https://t.me/+NBPXICByRU05OTA8

رمانی با عاشقانه های بسیاربسیار لطیف و احساسی. عشق، مذهب،تعصب و غیرت ....در کلاغ سفید در مرداب👇

https://t.me/+NBPXICByRU05OTA8
https://t.me/+NBPXICByRU05OTA8


Forward from: بینام
-خانجون می‌خوام عروس بیارم برات...

جمله‌ی کاوه تپش قلبم را بالا می‌برد و دستانم می‌لرزد.
خانجون گل از گلش می‌شکفَد و با لبخند نگاهش می‌کند:
-من که از خدامه مادر ....

و نگاهی به من که داخل آشپزخانه هستم می‌اندازد و لبخندش عمق می‌گیرد
-کی هست حالا این عروس قشنگ؟

از نگاه معنادار و خیره‌ی خانجون خجالت‌ می‌کشم و دانه‌های عرق را روی تیره‌ی کمرم حس می‌کنم. دستپاچه خودم را با چای ریختن سرگرم می‌کنم که صدای رسای کاوه اینبار از جایی کنار گوشم بلند می‌شود:

-شما نمیای؟

نفسم در سینه حبس می‌شود. خجالت‌زده به جنگل چشمانش نگاه کرده و لبخند مسخره‌ای می‌زنم:
-چای بریزم میام.

خانجون و عمه از داخل هال لبخندزنان نگاهمان می‌کنند و ترانه برایم چشمک می‌زند.
کاوه همراه سینی چای از آشپزخانه خارج می‌شود.

خانجون ذوق‌زده می‌پرسد:
-قربون قد و بالای هر دوتون برم من.

سینی را روی میز می‌گذارد و خیره‌ی آقاجون لبخند می‌زند:

-هنوز که ندیدیش خانجون. الان میام عکسشو نشونتون می‌دم بعد...

قلبم سقوط می‌کند و دستانم رعشه می‌گیرند. عکسش؟! عکس چه کسی؟!

ترانه است که با سیبی در دهان خشک شده می‌پرسد:
-عکسش؟!

کاوه سمت گوشی‌اش می‌رود:
-آره دیگه. پرستار بیمارستارنمونه. خیلی دختر خوب و...

کم‌کم لبخند از روی لب همگی رخت برمی‌بندد و اشک چشمانم را تار می‌کند...
خانجون غمگین و عمه شوکه نگاهمان می‌کنند. کاوه که گوشی را سمت خانجون می‌گیرد، بغض تا دهانم بالا می‌آید. عجولانه و با گام‌هایی بلند سمت در می‌روم:

-من... من برم خونه‌مون... الان میام.

همه انقدر شوکه‌ان که چیزی نمی‌گویند. روی پله‌ها که می‌ایستم صدای پرخشم عمه گوشم را پر می‌کند:

-به خدا که تو می‌خوای منو سکته بدی کاوه! یه جوری گفتی می‌خوام برات عروس بیارم که قند تو دلم آب شد... این چه بساطیه راه انداختی؟

-مگه چیز بدی گفتم مامان؟ شما که هنوز دختره رو ندیدی.

-نمی‌خوامم ببینم! وقتی دختر داداشم عین دسته‌ی گل کنارمونه چرا باید از غریبه زن بگیرم؟

-باز شروع شد! چند بار بگم ۱۲ سال از برکه بزرگترم و عین خواهرمه؟!

قلبم تیر می‌کشد و کنار دیوار سُر می‌خورم. اگر او مرا نمی‌خواست پس چرا عمه آمده بود خواستگاری؟

-کاوه حالیته با اینکارت داری عیب می‌ذاری روی دختر داداشم؟ من فردا روز جواب مردمو چی بدم؟ بگم چرا پسرم نامزدی‌شو با بچه‌ی داداشم به هم زد؟ نمیگن حتما یه عیب و ایرادی داشت که دختره رو پس زدن؟!

ترانه لرزان می‌گوید:
-داداش به خدا گناه داره برکه. نامزدی رو بهم بزنی هزارتا حرف و حدیث پشت سرش راه میفته...

-غلط کرده هر کی پشتش حرف بزنه! مگه من اصلا گفتم برکه رو میخوام که جلو جلو بریدن و دوختین؟

دیگر توانی برای شنیدن بقیه‌ی حرف‌هایش ندارم. با حالی خراب از جا بلند می‌شوم که زیر پایم خالی می‌شود اما قبل از اینکه زمین بخورم دستی زیر بغلم را می‌گیرد.

نگاهم با نگاه متعجب و خیره‌ی مسیح که گره می‌خورد، آرزو می‌کنم کاش کر باشد و صدای کاوه را نشوند تا بیشتر از این نشکنم اما کی دنیا به سازِ من چرخیده؟!

-نمی‌تونم به چشم زنم نگاش کنم چرا نمی‌فهمی مامان!



https://t.me/joinchat/g8_ccysKjGo0MTNk
https://t.me/joinchat/g8_ccysKjGo0MTNk


Forward from: گسترده مهربانی
این ماه هم پریود نشدم خیلی میترسم اگر حامله شده باشم چی؟! هنوز نامزدیم ما!

مرد بی‌جواب سرشو روی سینه‌ی همسر ظریف و خوردنیش گذاشت و محکم بغلش کرد.

-امیرخان باتوام! میگم خیلی میترسم اگه حامله شده باشم اونوقت باید چه غلطی کنیم؟!

عطر تن عروسکشو به مشام کشید و شمیمو رو خودش خوابوند. خمار خواب لب زد:

-حامله نیستی خوشگلم. حامله هم باشی هیچ اهمیتی نداره، چرا؟ چون از من بی ناموس حامله شدی، از شوهر بی شرفت کسی غلط کرده بگه بالا چشمت ابروئه!

-اما پریود نشدم، تازه خیلی هم خوابالود و پرخور شدم.

یه روز کامل تو نمایشگاه بود و جلسه های مختلف و طولانی حسابی خسته‌ش کرده بودن، اما شمیمش یه لحظه هم بیخیال حرف زدن نمیشد.

-خاک به سرم اگه یه درصد حامله باشم وای خدا وای همه فامیلا شروع میکنن پشت سرم حرف زدن، اخه کدوم خری تو دوره عقدش حامله میشه که من دومیش باشم؟!

اخم هاش تو هم رفت.
-انقدر به خودت فحش نده بچه!

دخترک ترسان نق زد؛
-اصلا برات مهم نیست؟ میگم ممکنه آبرومون بره!

بالاخره پلک هاش نیمه باز شدن، با عصبانیت و غرش وار گفت:

-زَنَـمـــی... زَنَـــم...! از چــی می ترســی...؟

دخترک لب ورچید و گفت:

-مگه به همین راحتیه؟؟

عصبانی از زبون نفهمی های تموم نشدنی دخترک با صدای بلندی غرید؛

-آره بــه هـمـیـن راحــتــی!

سریع برگشت و چشم بست و نتونست اشک حلقه زده تو چشمای شمیم رو ببینه اما چند لحظه بعد وقتی صدای هق هق های آرومشو شنید نتونست طاقت بیاره و برگشت.

-چیه خانومم؟ چیه دورت بگردم؟ چیه قربون صورت کوچولوت بشم من؟

شمیم که لب ورچید بی طاقت خم شد و بوسه‌ی محکمی از غنچه‌ی سرخ و خوش طعمش گرفت.

-بگو خب خانومم مگه به فاک ندادی خواب آقاتو؟ حرفتو بزن.

-امیر... امیرجونم توروخدا درست جوابمو بده، خب؟

نازش داد...
-خب!

-میگم به نظرت ممکنه حامله باشم؟!

طره موی افتاده روی صورتشو کنار زد.

-نیستی جیگرم، اوندفعه مگه نگفتی استرس دارم حامله شم.

-خب؟

-منم گفتم قرص بخور تا خیالمون راحت باشه... خوردی دیگه مگه نه؟

شمیم با صورتی که شبیه علامت سوال بود نگاهش میکرد و وقتی با خنگی معصومانه‌ای گفت:

-قرص ضداسترس تاثیری توی حامله نشدن داره؟ جلوگیری میکنه؟

یه لحظه حس کرد اشتباه شنیده. بهش گفته بود اگه استرس داری قرص بخور و دخترک به جای قرص اورژانسی، قرص ضد استرس خورده بود؟!

دیگه نمیتونست حتی اگه میمرد هم نمیتونست خودشو کنترل کنه.
مردمک چشم هاش گشاد شدن و صدای قهقهه بلند و مردونه ش تو اتاق پیچید و ...

https://t.me/joinchat/DF28J_YX8chlZDA8
سلام عزیزانم . صبحتون بخیر .
دوستان مدت زمان زیادیه که لینک کانال #شالوده‌عشق رو درخواست داده بودید و من چون لینکش و پیدا نکرده بودم نمی تونستم بزارم . اما بالاخره بعد از چند روز جستجو تونستم لینک و پیدا کنم ، پس لطفا دیگه پی وی من و ادمین هام مراجعه نکنید . انقدر درخواست این رمان و دادید که ادمین هام واقعا مستاصل شدن و مجبور شدن آیدی هاشون و تغییر بدن که کسی پی ویشون نیاد .

https://t.me/joinchat/DF28J_YX8chlZDA8

🚫🛑⭕️لطفا به هیچ وجه دیگه برای سفارش رمان #شالوده‌عشق به پی وی من یا ادمین هام مراجعه نکنید🚫🛑⭕️
https://t.me/joinchat/DF28J_YX8chlZDA8


راز خوشگلی چشم

روغن کرچک یکی از موثرترین داروها برای مژه‌های نازک و کم پشت است. فقط کمی روغن کرچک طبیعی(بدون هگزان) روی مژه‌ها بزنید مژه‌ها را به آرامی و قبل از خواب ماساژ دهید.این کار را هرشب به مدت یک هفته انجام دهید تا نتیجه بگیرید.
@ze_meslezan


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
میکاپ

@ze_meslezan


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
آموزش شینیون با تکنیک گره

@ze_meslezan


سیاهی دور چشم👀
خیار تازه رو به ضخامت 3-4 میلیمتری برش بزنید و به مدت 30 دقیقه در یخچال بذارید.
بعد از یخچال خارج و به مدت 10 دقیقه روی چشمتون و قسمتهای تیره اطراف چشم بذارید
@ze_meslezan


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ارایش ابرو
@ze_meslezan


صبح بخیر گفتنت
مثل خاک نم خورده
شوق نفس کشیدن میدهد!

#علی_سلطانی
#صبح‌_بخیر

@ze_meslezan


پارت جدید👆


#خانومی

بانو با خنده مالک قلب شوهر باش😍

یک لبخند #ساده تاثیر فوق العاده ای روی مردان دارد. زنانى که همیشه شاد هستند و در مورد خود احساس خوبى دارند، بیشتر مورد توجه همسرشان هستند و از جذابیت بیشترى برخوردارند.
بسیاری از زنان اشتباه می کنند و دوست دارند همواره جدی به نظر برسند.

#بانو! همیشه بخند که اهل خانه با لبخند تو از زندگی لذت می برند. و خودت هم احساس بهتری خواهی داشت☺️


@ze_meslezan


شریک زندگی خوب به تنهایی شما احترام می گذارد
هر فردی به تنهایی احتیاج دارد. شریک شماباید معنای حریم خصوصی را درک کند. افرادی که این قانون را رعایت نمی کنند، پس از مدتی از هم خسته می شوند و در رابطه احساس خفقان می کنند.
👈🏻 باز هم می گوییم، در هر چیزی تعادل لازم است، حتی با هم بودن.
@ze_meslezan


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#طراحی_ناخن

@ze_meslezan


🌻 استفاده از یک عینک آفتابی بیش از 2سال ممکن است به کوری چشم منجر شود

زیرا شيشه هاي عینک، زیر تابش اشعۀ خورشید فرسوده میشوند و قادر به جلوگیری از نفوذ اشعۀ ماورای بنفش نميباشد.
@ze_meslezan


#667

دیگه واقعا داشت اشکم درمیومد.. حتی اگه دروغم رو قبول میکردم و میفهمید به هردلیلی بهش دروغ گفتم ناراحت میشد..
خدایا کمکم کن من نیتم خیر بوده نمیخوام خواهرم رو ازخودم برنجونم...

_بهار؟؟؟ دورت بگردم خواهر قشنگم چرا اینقدر روی این موضوع حساس شدی؟ بابا شاید بخوام یه کارهایی کنم که بعدا سوپرایزت کنم!

توروخدا.. جون گلاویژ اینقدر بهم گیر نده به مرگ مادرم من کار اشتباهی نمیکنم و کاری نمیکنم بعدا پیشمون بشم یا تورو ناراحت کنم!
_یعنی نمیخوای بگی دیگه؟

_میگم! ‌دورت بگردم بخدا میگم.. اما صبرکن به موقع اش میفهمی دیگه! چرا اینقدر عجله میکنی؟ تویه کم به من زمان بده.. قول میدم وقتی بفهمی خوشحال میشی!

بادلخوری و پر از شک وتردید نگاهم کرد...
_انجوری نگام نکن خب! بابا دارم واست قسم مادرم رو میخورم دیونه! به جون مامانم جز خوشحال کردنت هیچ غلطی نمیکنم!

_خیلی خب! امیدوارم که فردا پس فردا گند بالا نیاری وبندازی گردن من!
بغلش کردم وگونه اش رومحکم بوسیدم وگفتم:

_گندبالانمیارم.. توبه من اعتماد کن، من قول میدم از اعتمادت سو استفاده نکنم!
_باشه.. امیدوارم.. برو لباس هاتو عوض کن بیا بریم ناهار درست کنیم!

باخوشحالی از اینکه از یه دردسر بزرگ نجات پیدا کرده بودم، یه باردیگه گونه اش رو بوسیدم و به طرف اتاقم رفتم...

هنوز وارد اتاق نشده بودم که با صدای بهار سرجام میخکوب شدم!
_ این قایم باشک بازی ها که ربطی رضا نداره؟هان؟


شهر در انتظار شب است
بانو!
گل سرت را
باز کن!

#ناصر_رعیت_نواز
#شب_بخیر

@ze_meslezan


#هنر_زندگی_کردن
😌از خوابتون بزنید و نگذارید مرد بدون صبحانه و بدرقه و لبخند و بوسه برود... کاری کنید مرد روحش بطرف شما و خانه پر بکشد این برای مردان خیلی مهم است که همسرشان آنها را ببیند.
@ze_meslezan


❌ اشتباهات نابود کننده رابطه تان
⚜ همیشہ منتظر ابراز عشق همسرتاݩ هستید.
⚜ سر یک موضوع تکرارۍ بحث مۍ کنید
⚜همسرتاݩ را حق مسلم خود مۍ دانید
⚜ شوخے ندارید.
⚜ با هم غذا نمۍ خورید.
@ze_meslezan

20 last posts shown.

18 546

subscribers
Channel statistics