”کِی باید تسلیم شد؟“
وقتی ۱۵، ۱۶ سالم بود، از اینایی بودم که معتقدن تو هیچ زمینهای هیچوقت نباید تسلیم بشی و تلاشهات بالاخره یه موقعی نتیجه خواهند داد. بعد یه مدتِ خیلی کوتاه یاد گرفتم که همیشه هم اینطور نیست. گاهی تلاش برای درست کردن یه سری چیزا و انجام یه سری کارا توی یه بازه زمانی مشخص، مثل دست و پا زدن توی باتلاقی میمونه که هرچقدر بیشتر زور میزنی بیشتر فرو میری. گاهی باید پذیرفت که تغییر دادن یه سری چیزا وظیفه ما نیست، گاهی هم باید پذیرفت که انجام یه سری کارا اصلا توی محدوده تواناییهای ما نمیگنجه؛ ما ربات نیستیم که از پس از سختیای که به جون خودمون میندازیم صرفا با "تلاش" بربیایم، بعضی اوقات فقط اون وسط داغون میشیم. هرچیزی که تو رو نکشه لزوما قویترت هم نمیکنه.
از اون طرف، چه توی زندگی شخصی خودم و چه با توجه به چیزی که توی زندگی برخی دیدم، بعضی موقعها یه سری از همین اهداف فضایی هم اگه آدم سمی باهاشون برخورد نکنه باعث میشن آدم از منقطه امنش بیرون بیاد و ببینه چه تواناییهایی داشته که هیچوقت فکرشو نمیکرده. بعضی وقتا رها نکردن چیزی که دیگه به نظر هیچکس واسهی موفقیت توش اميدی نبوده و ادامه دادن به تلاش، یه روزی جوری نتیجه میده که خود آدم هم باورش نمیشه. همین اخیرا یه نمونشو دیدم که خیلی متاثرم کرد.
خلاصه که هنوز مطمئن نیستم دقیقا کِی باید از تلاش برای یه سری چیزها و بیشتر از اون، یه سری آدمها دست کشید.
وقتی ۱۵، ۱۶ سالم بود، از اینایی بودم که معتقدن تو هیچ زمینهای هیچوقت نباید تسلیم بشی و تلاشهات بالاخره یه موقعی نتیجه خواهند داد. بعد یه مدتِ خیلی کوتاه یاد گرفتم که همیشه هم اینطور نیست. گاهی تلاش برای درست کردن یه سری چیزا و انجام یه سری کارا توی یه بازه زمانی مشخص، مثل دست و پا زدن توی باتلاقی میمونه که هرچقدر بیشتر زور میزنی بیشتر فرو میری. گاهی باید پذیرفت که تغییر دادن یه سری چیزا وظیفه ما نیست، گاهی هم باید پذیرفت که انجام یه سری کارا اصلا توی محدوده تواناییهای ما نمیگنجه؛ ما ربات نیستیم که از پس از سختیای که به جون خودمون میندازیم صرفا با "تلاش" بربیایم، بعضی اوقات فقط اون وسط داغون میشیم. هرچیزی که تو رو نکشه لزوما قویترت هم نمیکنه.
از اون طرف، چه توی زندگی شخصی خودم و چه با توجه به چیزی که توی زندگی برخی دیدم، بعضی موقعها یه سری از همین اهداف فضایی هم اگه آدم سمی باهاشون برخورد نکنه باعث میشن آدم از منقطه امنش بیرون بیاد و ببینه چه تواناییهایی داشته که هیچوقت فکرشو نمیکرده. بعضی وقتا رها نکردن چیزی که دیگه به نظر هیچکس واسهی موفقیت توش اميدی نبوده و ادامه دادن به تلاش، یه روزی جوری نتیجه میده که خود آدم هم باورش نمیشه. همین اخیرا یه نمونشو دیدم که خیلی متاثرم کرد.
خلاصه که هنوز مطمئن نیستم دقیقا کِی باید از تلاش برای یه سری چیزها و بیشتر از اون، یه سری آدمها دست کشید.