داشتم یه کتاب می خوندم و گریه می کردم
بابام اومد تو اطاق گفت پسر نازک دلم
چی شده؟!
گفتم کتابش خیلی گریه داره...
گفت مرتیکه اینکه کتاب آشپزیه😕
گفتم خب اینجاش داره پیاز پوست می کنه دیگه پدر...
خدا بهم رحم کرد تونستم تخت رو از تو حلقم در بیارم🤦♂😂😁
@tanzeshad