اسیرشهوت🔞پرتگاه


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Erotic


رمان ها
سراب عشق❤
لبه ی پرتگاه🚫⛔
اسیرشهوت🔞
📒✒️✏️📝به قلم سارا sara
@ssarabe

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Erotic
Statistics
Posts filter


شارژ به مناسبت شب یلدا
اینترنت فقط تا شنبه👇👇👇
https://www.instagram.com/Fatima_noveli
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
یلداتون پیشاپیش مبارک❤️❤️


.


Forward from: ?sxi?
داغ_ترین_رمان_تلگرام♨️🔥🔞 اوففف با پارتاش #خ×س کردم عالی بود👌 بدون سانسور مخصوص متاهلین
#بادستمال‌ بروتوش👅
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
رفتی بپاکم؟💦💦 داستان شب جمعه ای💯♨️
توجه❌🆘 #فووووووول‌وح.شی🔥♨️♨️♨️💯💯💯💯💯💯💯💢💢
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7

میخوای کمرتو خالی کنی بزن روش💦🖕🏿🖕🏿🖕🏿


Forward from: لینکو بمال👄🔞فیلم وداستان
_ارباب من خدمتکار شخصیتونم
به جسه ریزه میزش نگاه کردم و‌جلو رفتم صورتش رو تو دستم گرفتم

_کوچولو تو بیشتر بدرد تخت خوابم میخوری تا خدمتکارم 🔞

https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg

#ارباب_خدمتکار


Forward from: baner gerdab
#رابطه_دو_مرد_باهم
#part70

دستمو بردم زیر اب و گذاشتم روی مردونگی کلفتم و نگاهی به بدن ظریفش کردم. بدنش هیچ نشانه ای از مرد بودنش نداشت. مثل یه زن نرم و سفید بود
چند روزی بود رابطه نداشتم و حالا واسه پسرعموم راس کرده بودم
هی حواس خودمو پرت می کردم و چندبار هم خواستم از استخر برم بیرون اما وسوسه میشدم بمونم و بیشتر بدنش رو دید بزنم.
دستمو گذاشتم روی شونه اش و کشیدمش سمت خودم که با تعجب نگاهم کرد:
-چیکار میکنی داداش
-خیلی وقته رابطه نداشتم دارم دیوونه میشم. این بدن سفید و بدون موت داره خمارم میکنه
لبخند اروم اروم نشست روی لب هاش و خودشو چسبوند بهم:
-واسه من راست کردی. یعنی می خواهی من ارضات کنم
سرمو که تکون دادم دستشو برد زیر اب و گذاشت روی مردونگیم. اخی گفتم وفشار و مالش دستش رو بیشتر کرد و از بغل هم مردونگی خودش رو میمالید بهم.
داشتم دیوونه میشدم. نفس نفس زنان دستش رو گرفتم و گفتم:
-سامان بریم سونا. اونجا راحت تریم
اونم که حش..ری شده بود سری تکون داد و سریع رفتیم تو اتاق سونا و سامان مایوم رو دراورد و ...
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg

#مردی_که_با_همجنسش_رابطه_داره
#دو_مرد_عاشق


Forward from: baner gerdab
‍ ‍#هرزه_ای_خیابونی
#پارت1

با بدن برهنه ام روی تخته چوبی نشستم صدای صاحب کارم مثل بتک توی سرم میخورد اما چاره ای نداشتم جز قبول کردن هرزگی !

رو کرد سمت مردا و گفت :
-امروز براتون یه دختر داغ و تنگ دست نخورده آوردم نه از اونایی که ادا تنگارو درمیارن این تا به این سنش هیچ مردی باهاش رابطه نداشته .

سمتم اومد و سیلی محکمی روی پشتم کوبید و ادامه داد : حالا میخام به کسی بفروشمش که یه قیمت فضایی پاش بده اونایی که دوزار جیب شونه برن وقت منو تلف نکنن !

جلو اومد و شرت توری قرمزمو کنار زد... اشاره ای به بهشتم کرد
- این دختر تنگ و خوش اندام چند میخرین ?


یکی از مردایی که خیلی خوش چهره و خوش لباس بود نزدیک تر اومد و انگشتش رو وسط پام کشید و بعد انگشتش رو عمیق بوش کشید
-زن من عاشق رابطه سه نفره اس میخرمش برای زنم خیلی وقته دنبال دختریم که طاقت رابطه خشن و گروهی و داشته باشه !!
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
#دلتون_رمان_متفاوت_داغ_نمیخواد?
#پس_جوین_شو!
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg


Forward from: ?sxi?
دستم با #لذت روی بدن سفید و نرمش کشیدم_هیجوقت حتی تصورشم نمیکردم یه دختر روستایی اینجوری بدن بی نقصی داشته باشه...

اشکاش روی صورتش لغزید
خودم روی تنش بالا کشیدم
که با حس #گرمی بدنش #شهوتم بالا زد
و وحشیانه گردنش به دندون گرفتم که جیغ بلندی کشید
دستم روی دهنش گذاشتم و با یه حرکت تمام ....

https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7


Forward from: ?sxi?
#فاحشه‌خانه‌مقدس

#رمانی‌باصحنه‌های‌باز_ازجنس‌عشقی‌متفاوت
پیوندالهه طبیعت و فرزندشیطان

https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
موهاشو ول کرد و دوباره به تن سارا چنگ‌انداخت،بالاتنشو تو مشت گرفت و با حرص فشار داد
بالاتنه گرد و سفیدش کبود و دردناک شده بودن،ضربه آخر رو با آه های بلند مردونش زد و خودشو خالی کرد

خودش رو بیرون کشید وسارا رو که توان ایستادن نداشت تو آغوش گرفت
دستشو روی پایین تنش اروم حرکت میداد و باهاش بازی میکرد،آب داغ رو باز کرد و‌ با سارا زیرش ایستاد
نفس عمیقی توی موهای بلند سارا کشیدو سرشو پایینتر آورد

لبشو روی گردن کشیده سارا گذاشت و مک زد،زیر دل سارا رو ماساژ میداد و سارا خنده رضایت بخش این مرد رو از پشت سرش احساس میکرد
سارا رو‌محکمتر بخودش فشرد و غرید:

_میدونی سارا تو فقط برای من ساخته شدی،برای زیر خواب شدن و ناله کردن،دوست دارم دفعه بعد که میام صدای ناله هاتم باشن،اصلا از جیغ و دادهای بیخودی لذت نمیبرم سارا
میدونی که،،اگه‌چیزی رو دوست نداشته باشم حتما زجرشو میکشی و تنبیه‌میشی

صدای افتادن سطل از پشت در حمام دستاشو از دور سارا شل کرد،همراه با سارا که جونی توی تنش نمونده بود کمی عقب تر رفت
صدای نجوا گونه سام توی حمام پیچید و سارا از شنیدن صدای سام به لرز افتاددیگه اختیار بدنش دست خودش نبود زانوهاش شل شد که رایان دهنشو‌گرفت با فشار ....

https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥
#رابطه‌ها_کاملا_واقعیو_بازتوضیح_داده‌شدند
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7


Forward from: لینکو بمال👄🔞فیلم وداستان
#پارت_واقعی_بخداقسم_واقعیه_فیک_نیست_پارت_های_اولو_بخونی_میفهمی
بی حوصله کیفمو روی صندلی پرت کردم وبه آروین چشم دوختم که باهام قهربود...
امروز حالم خوب نبود.. دلم رابطه با آرش رو میخواست.. چشمامو بستم وبه هفته ی گذشته فکرکردم.. دلم ریخت.. این لعنتی خیلی خوبه.. عجیب منوراضی میکنه! داشتم به اون شب فکرمیکردم که صدای عصبیش به گوشم رسید.. خانم حواستون کجاست؟
لبامو چین دادم و گفتم:
_ه.. همینجا آقا...
با اخم های توهم دوباره مشغول حرف زدن با شرکا شد ومن بی اراده زل زده بودم به شلوارش..
نگاهش به من بود.. زیرلب لااله الاالهی گفت وباپرخاش بهم توپید:
_خانم خرسند شما بیرون باشید صداتون میکنم!
با تعجب وچشمای گرد شده گفتم: چرا مگه چیکار کردم؟
_بیرون تشریف داشته باشید خدمت میرسم!
پوزخندی زدم و وسایلمو جمع کردم..
نگاهم به مهران که ازاول صبح چشمش دنبال من بود افتاد که زبونشو دور لبش چرخوند وچشمک زد.. اخم هامو توهم کردم و رفتم بیرون!
روی صندلی نشستم و دوباره به اون شب فکرکردم.. چه مرگم شده دلم میخواد همینجا خودمو انگشت کنم! اوف... چه خوبه مثل اون دفعه آرش پاره ام کنه..
چند دقیقه گذشت که آرش اومد بیرون وبه طرفم اومد..
_معلومه چه غلطی میکنی؟ میخوای آبروی منو توشرکت ببری..
مظلوم نگاهش کردم وگفت:
_منو ببر خونتون.. باتعجب نگاهم کرد که دستمو روی مردونه اش گذاشتم وگفتم:
_بهت نیاز دارم! لبخندی روی لبش نشست وگفت:
_جووون پس بگو کرمم گرفته.. اتاق فکر آخر خالیه برو آماده شو الان میام جرواجرت میکنم ج.ده کوچولوی من..

https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw


Forward from: لینکو بمال👄🔞فیلم وداستان
🔞💋🔞
🔞♥️🔞
🔞💋🔞

#خدمتکارش_و_تنبیه_میکنه 😱😭
#پارت_۸۴

گردنش و کشیدم و با دست آزادم یکی از شعله های اجاق گاز و روشن کردم و قاشق و روی حرارت شعله گرفتم...

از ترس اشکاش جاری شدن که خونسرد گفتم:
- نترس هلما..! این حقوق چند ماه درست کار کردنته!

صبر کردم تا قاشق کاملا داغ شه و به طرف بدن برهنه ش گرفتمش...

وحشت و‌ ترس و تو نگاهش میدیدم....اما ته چشمهاش شهوت عجیبی موج میزد که دست و پامو شل میکرد....اگه وسط تنبیهش دلم براش میسوخت چی...؟

قاشق و به بدنش نزدیک تر کردم و هم زمان گردنش و ول کردم....سریع دوسه قدم عقب رفت که خورد به اوپن....با پشت دست اشکاش و پس میزد و مظلومانه بهم نگاه میکرد....

با مکث طولانی به سمتش رفتم و قاشق نیمه داغ رو روی نوک سینه ش گذاشتم که هیستریک جیغ کشید و سرشونه م رو از درد چنگ زد....

پوزخندی زدم و با نگاه به دخترونگیش گفتم:
#پارت_86 نبود❗️ بلفتیا

https://t.me/joinchat/AAAAAEj34QpnHdMJ3p0SJw


Forward from: لینکو بمال👄🔞فیلم وداستان
👤 09480 سوال :

سلام ...چند باریه که بهتون پیام ناشناس میدم و جوابمو نمیدین...من یه رمان هات میخوام که راب...طه و س...س رو به صورت واضح توضیح داده باشه...میخوام انقدری هات باشه که ا*مو بیاره👅💦
لطفااا اگه همچین رمانی سراغ دارید معرفی کنید که امثال من بتونن خودشونو باهاش ار*ا کنن🙈💦

جواب: سلام عزیزم
هات ترین رمانی که میشناسمو بهت معرفی میکنم
فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار...ایی میشی😰♨️💦💦

https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg

سریع جوین شو باید تا مدیر نیومده بپاکم😰👆🏾


Forward from: لینکو بمال👄🔞فیلم وداستان
#پارت134


با دستمال مرطوب وارد اتاق سامیار شدم تا تمیز کنم بهونه ندم دستش برای اخراج شدنم

با دیدن سامیار که لخت روی تخت خوابیده بود چشمام گشاد شد

با تعجب به مردونه کلفتش نگاه کردمو دستمو روی دهنم گذاشتم
دخترایی که هرشب تختشو پر میکردن حق داشتن انقدر جیغ بکشن

اب دهنمو قورت دادمو به سمت پنجره رفتم‌خیسش کردم و دستمال بکشم
ولی نگاهم هنوز پیش مرد.نگی سامیار بود

با خودم زمزمه کردم

_اه سوگل الان که خوابه نمیفهمه اون هیچوقت به تو خدمتکار توجه نمیکنه حداقل یکم نگاش کن دلت اب نشه

یکم جلو رفتم و بی طاقت دستمو روی مر.نگی کلفتش گذاشتم و کمی مالوندمش که زیر دستم تکون خورد و بزرگتر شد

با ترس خواستم عقب بکشم که سامیار بازومو کشبد

_کجا در میری خودت بلندش کردی خودت هم خالیش میکنی...


https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg

#سس‌_خدمتکار‌_با‌_رئیسش🔞♨️


Forward from: لینکو بمال👄🔞فیلم وداستان
‍ ‍#هرزه_ای_خیابونی
#پارت1

با بدن برهنه ام روی تخته چوبی نشستم صدای صاحب کارم مثل بتک توی سرم میخورد اما چاره ای نداشتم جز قبول کردن هرزگی !

رو کرد سمت مردا و گفت :
-امروز براتون یه دختر داغ و تنگ دست نخورده آوردم نه از اونایی که ادا تنگارو درمیارن این تا به این سنش هیچ مردی باهاش رابطه نداشته .

سمتم اومد و سیلی محکمی روی پشتم کوبید و ادامه داد : حالا میخام به کسی بفروشمش که یه قیمت فضایی پاش بده اونایی که دوزار جیب شونه برن وقت منو تلف نکنن !

جلو اومد و شرت توری قرمزمو کنار زد... اشاره ای به بهشتم کرد
- این دختر تنگ و خوش اندام چند میخرین ?


یکی از مردایی که خیلی خوش چهره و خوش لباس بود نزدیک تر اومد و انگشتش رو وسط پام کشید و بعد انگشتش رو عمیق بوش کشید
-زن من عاشق رابطه سه نفره اس میخرمش برای زنم خیلی وقته دنبال دختریم که طاقت رابطه خشن و گروهی و داشته باشه !!
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
#دلتون_رمان_متفاوت_داغ_نمیخواد?
#پس_جوین_شو!
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg


Forward from: ?sxi?
موهاشو ول کرد و دوباره به تن سارا چنگ‌انداخت،بالاتنشو تو مشت گرفت و با حرص فشار داد
بالاتنه گرد و سفیدش کبود و دردناک شده بودن،ضربه آخر رو...

https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7


Forward from: ?sxi?
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
🔞🔞🔞🔞🔞
🔞🔞🔞
🔞

#پارت1


عقب عقب رفت و کمرش از برخورد با میله سرد تخت تیر کشید
سایه هاشون بهش نزدیک شد وهردوشون توی ورودی در اتاق ایستادن

قدمهاشون اروم شده بود،ساراکل اتاق رو‌از نظر گذروند
چیزی جز تخت های دونفره خالی و پنجره های باز به چشم نمیخورد
باد از بین دریچه های باز پنجره ها داخل میوزید و زوزه میکشید

دیگه هیچ‌راه فرار نداشت،بغض راه گلوشو بسته بود
سام روبه روش ایستاد و بلند خندید:
_دیگه کارت تمومه خانوم خانوما

بغضش شکست و به گریه افتاد
همه برای جشن مهری طبقه پایین بودن و هیچکس نمیتونست کمکش کنه
با برخورد دست آراس به بازوهاش جیغی زد که صداش زیر دستای سام خفه شد

سام اروم اونو روی تخت خوابوند و آراس دراتاق رو‌قفل کرد
چشمای سارا روی ساعت قفل شدن
9شب بود،تازه اول مراسم اون جشن لعنتی

سام روش خیمه زد و آراس لباس هاشو پاره کرد
سارا با جیغ هایی که صداش زیر دست پهن سام خفه میشد دست و‌پا میزد و‌تقلا میکرد

با فرو‌رفتن وحشیانه مردونگیه سام،، سارا از ته گلو ضجه زد وصورتش کبود شد
با اضاف شدن آراس از پشتش، مرگ پشت پلکهاش بازی میکرد
تا اون لحظه هیچوقت معنیه درد واقعی رو نمیفهمید

نمیدونست کی زیر ضربه های وحشیانشون از حال رفت و درد بی حدی که میکشید تموم شده بودفقط یه چیز توی‌مغزش دور میزد،
همه چیز تموم شده بود....

https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7


Forward from: ?sxi?
داغ_ترین_رمان_تلگرام♨️🔥🔞 اوففف با پارتاش #خ×س کردم عالی بود👌 بدون سانسور مخصوص متاهلین
#بادستمال‌ بروتوش👅
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7
رفتی بپاکم؟💦💦 داستان شب جمعه ای💯♨️
توجه❌🆘 #فووووووول‌وح.شی🔥♨️♨️♨️💯💯💯💯💯💯💯💢💢
https://t.me/joinchat/Q5XMtTT0pmwMtBq7

میخوای کمرتو خالی کنی بزن روش💦🖕🏿🖕🏿🖕🏿


من روانیتم... (: 🫀•


یک جهان باشد
یک من
یک تو ...


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
عشق ماندن می‌خواهد،
یڪ نفر ڪه پای دلت بماند
نه حرف هایت…♥️


❤️
لبخندَت،
زیباتر از شِگفتن گل هاست؛
آن زیبایی را مانند ابر آسمان برمن ببار

❤️

20 last posts shown.

724

subscribers
Channel statistics