اینجا|اکنون


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Music


_young lost sinner
اینجا جهان آرام نیست
شما خانه نیستید
من هم در کتابخانه‌ام لم داده‌ام.
ناشناس: https://t.me/harfmanbot?start=441017602

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Music
Statistics
Posts filter


دست‌هایش را دیدی؟
دست‌هایش مهربانند
گاهی چشم‌هایش آزارم می‌دهند
اما دست‌هایش هرگز
تنفر را هرگز در برابر دست‌هایش به رسمیت نشناختم
"حق و مصلحت" می‌خواند
چیزهایی که می‌خواند را دوست دارم
پرسیدم:
چقدر از هم باخبر خواهیم ماند؟
پاسخش پر از اطمینان بود
او می‌خواهد "منجی شهر نیمه‌جان باشد"
من هم در برابر این گزاره پراطمینانم

من حرف‌های زیادی با تو داشته‌ام که نگفتم
نشد که بگویم
که ترسیده بودم
اما هرگز از گفتن اینکه زیبایی دریغ نمی‌کنمت
دریغ نمی‌کنمت از زیبایی چشمانت، دستانت و صورتت
می‌گویمت تا حتی اگر نبودم هم باورت بماند
که چقدر زیبایی
که تو زیبای
زیبا
به قدرِ تمام آنچه که باید به تو می‌گفتم و نگفتم
که نشد بگویمت
تو همانقدر زیبایی
به قدر تمام سکوتم.


رشت
خانه‌ای که دیگر مهربان‌ترین نیست
گفت: بزرگ شدیما
بزرگ شده بودیم
همان روزی که از خانه گذشتیم
و دیگر خانه، خانه نشد.


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


بسته تا اطلاع ثانوی. "☕️"


نه نه نه
تکرار کرد
زیر لب مثل دیوانه‌ی فراری از بیمارستان روانی‌ای در رشت به نام شفا
نه نه نه
دوید تا جنگل سراوان و زیر لب تکرار کرد
نه نه نه
دوید تا ساحل چمخاله
و تکرار کرد
نه نه نه
به روی ماسه‌ها افتاد
نه نه نه
یک لحظه‌ چشم‌هایش تصور زهرآگینی شد بر آواری که نمی‌دانست از کجا آمده
نه نه نه
ذکر می‌گفت لحظه‌های آخر
نه نه نه
روی جسدش نوشتم:
"چشم‌هایش"


با غم رفیق طبعم از آن‌سان گرفت انس
کز در چو غم درآید گویدش مرحبا
_سعد سلمان


تراژدی همون چیزیه که داستان شما رو می‌سازه.


انگار تصویر یا دارد به آهنگ گوش می‌دهد
یا آهنگ را از تصویر خوانده‌اند.






سرش سلامت هر وقت که آمد
هر وقت که رفت
رفت و آمدش مبارک بود
پس به قضا نباختیم‌اش
که او ولدِ خلفی بود.


حرف زدن با نرگس من رو یاد باغی انداخت


یک نفر آب هندوانه‌اش را روی میزی رها کرده بود
شرم بر او باد


_۵ دقیقه دیگه زنگه
*ورودی‌های جدید دانشگاه


گفت: ولی عامو غمو با کی می‌شه شریک شد؟


به غایتِ لحظات، تلاش‌ها.


تو در گلوی من پنهان شده‌ای:)
به لطفِ دختری که دوستش دارم.


جدا شدنی نبود
مگر به رفتنِ من
مگر به کشتن من
مگر به مردن من
پس هنوز نمرده‌ام
این را آشنا گفت
آشنا در گوشم زمزمه کرد
تو زنده‌ای
پس چیزی غیر این را باور نکردم
چرا که من زنده بودن را به او می‌شناختم
به دستانِ گرم او
به لب‌هایش
به آغوشش
به تمام قدم‌هایش


بلای سفر به که در خانه جنگ!


مصاحبه کننده اینطور بود که حالا عب نداره ماک اولت بود:)

20 last posts shown.

24

subscribers
Channel statistics