دختره بزور عروس ارباب زاده میشه حالا ارباب زاده میخواد بهش..😱🔞
#فـــــووول_هـــات
وارد خونه شدیم،روے مبل #پرتم کرد.. با گریه گفتم
_ارشاوین خواهش مے کنم،من #آمادگیشو ندارم
کتشو در آورد و همون طور که #کمربند شلوارشو باز مے کرد گفت
_به اندازه کافی بهت #فرصت دادم!
معلوم بود هیچ #نیازے نداره و فقط براے کم کردن #خشمش مے خواد باهام بخوابه
دکمهےبالاے #بلوزش رو باز کرد و به سمتم اومد،سریع بلند شدم اما تا خواستم پا به فرار بذارم موهامو از پشت کشید.
ازعقب پرت شدم توے #بغلش ازپشت دستش رو دراز کرد و دکمه ے مانتوم رو باز کرد.
ترسم هزاربرابر شد.با #وحشت گفتم
_خواهش مے کنم نکن!
بی توجه به حرفم برم #گردوند،دستاش رو دو طرف #یقه م گذاشت و با یه حرکت مانتوم رو توے تنم #جر داد .
نگاهی به بالا #تنم انداخت و سر تکون داد
_نه خوشم اومد #اندام خوبی داری!
#مانتوم رو کامل از تنم در آورد و دستش رو دور کمرم انداخت.دیگه از زور گریه نفسم بالا نمیومد.
_تورو خدا ارشاوین،من #نمےخوامت
دستش رو روے شونه هاے #برهنه م کشید.سرش روخم کرد و #بوسه ے ریزے به سرشونم زد.
دستش به سمت بند لباس #زیرم رفت و ..🔞💦
https://t.me/joinchat/JYPbgrJ18AFhYTU8