💥Bitcoin💥


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Erotic


Trading and mining bitcoins
and training zero to
one hundred digital
💯currencies
《تجارت و استخراج بیتکوین و آموزش صفر تا صد ارز های دیجیتال》

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Erotic
Statistics
Posts filter


لینک ادامه رمان جن گیری به سبک عشق 😇
@romanmamnoehh


پارت امشب


#پارت_۳۵



*آوا*
با بسته شدن در چنان جیغی کشیدم که تینا با حرص نیشگونی از بازوم گرفت

و گفت
_ااااه آوا ساکت شو ببینم درو چرا بستی.


قطره های اشک پشت سرهم از چشمام پایین میومدن آب بینیمو بالا کشیدم و با


بغض گفتم
_م...ن..درو...نب...س..تم.

تینا متعجب و کمی ترسون گفت
_هی چرت نگو.


_بخدا من درو ن...بسست..م.


_ی..عنی ..چ..ی آخه .

با گوشه ی آستین لباسم اشکامو پاک کردم

همه جا تاریک بود چیزی مشخص نبود اما نور ماه کمی داخلو روشن کرده بود و میشد


میز بزرگی رو وسط دید که شاید ۱۲ نفره بود


یه قدم از در فاصله داشتیم
تینا برگشت سمت در و دستگیره رو تکون داد


اما در قفل بود نفسشرو محکم خارج کردو با حرص سرم داد زد


_اااه آوا انقدر نچسب به منننن توعم یکاری کن.


بغض کردمو گفتم

_چرا سره من داد میزنی مگه تقصیره منه...چی..ک..ار...کن..م.خوب.


عرق های سردی روی کمرم نشسته بود از استرس و ترس میلرزیدم


تینا سمتم اومدو دستامو گرفت


_خیلی خوب خیلی خوب دختر متاسفم.



*تینا*

نمیدونستم چیکار کنم آوا رو در آغوش گرفتمو روی شونه ایش بوسه ای زدم



نگاهم به میز جلو افتاد خیلی پهن بزرگ بود

یکمی دقت کردم نوز ماه یه چیزایی رو نشون میداد

یهو با دیدن اون صحنه ی عجیب دستم که به حالت نوازش روی کمر آوا


بالا پایین میشد متوقف شد



یه جسمی قد بلاند روی میز دراز کشیده بود


و برق چشماش نشون میداد داره مارو نگاه میکنه



تمام موهای تنم سیخ سیخ شد


نمیتونستم به آوا بگم قطعا سکته میکرد


پارت جدید جن گیری به سبک عشق


#پارت_۳۴


*تینا*

اون در یه کشش خواصی داشت. از طرفی

حس کنجکاوی داشت ذره ذره وجودمو

میخورد.

پس از جام بلند شدم و رفتم سمتش که

آوا بازومو گرفت:

_کجا میری..

_میرم ببینم چه خبره اون تو

_چـ.. چی.... دیوونه شدی؟

_نترس چیزی نمیشه.

_ینی چی چیزی نمیشه.. خطرناکه..

تازه شبم هست..

بازومو از دستش کشیدم:

_باشه تو نیا.. خودم میرم..

و رفتم سمت در.. چند قدم رفتم که

دوباره بازومو گرفت:

_خیله خب.. منم میام...

ولی زود برگردیم باشه؟

بهش خندیدم:

_باشه بابا ترسو...

_خودتی...

_تو خوبی...

دستمو دور دستگیره حلقه کردم و

پیچوندمش.. در با صدای قژ قژ باز شد.

اونم خود به خودیییییی...

اخمامو تو هم کشیدم که اوا لرزید:

_این.. این چرا اینجوری شد..

_چیزی نیست.. قدیمیه دیگه..

و آروم وارد خرابه شدیم.. آوا لحظه به لحظه

فشار انگشتاشو دور دستم بیشتر میکرد.

وقتی کامل رفتیم تو به لطف نوری که از

ماه ساطع میشد تونستیم چنتا وسیله

ببینیم..

اما یهو در به شدت پشت سرمون بسته

شد....


فردا شب پارت جدید داریممم


سلام به ممبرای گلمون میدونیم ک یه چن مدته کم ماری میکنیم البته به خاطره امتحانا میدونیم ک درک میکنین خیلی لطف دارین بهمون یواش یواش فعالیتومون شروع میشه من میخوام از این بعد چالش بزارم اک موافقین ک اعلام کنین دوستون داریمممم خیلیییییی
Poll
  •   آره بزار😍🤩
  •   نه حسش نی
  •   بزارررررررر حوصلمون سر میره 🤍😂
34 votes


خبر خوب دارم براتون از هشتم پارت گذاری با جبرانی بطور زیادددد ادامه میدیم بخاطر امتحانات نداشتیم پارتی و ببخشید قول میدم جبران بشه🥺♥️


بچه ها میدونم تا الان کلی شرمنده همه شما شدم ربات و گپ پر شده از اعتراض باید بگم دقیقا تاریخ یکم پارت گذاری هست تا ۲۹ امتحان دارم درک کنید مرسی مطمئن باشید جبرانی های زیادی داریمممم


بریم سراغ ادامه رمان؟؟؟
Poll
  •   یسسسس
  •   نچ امتحاناته ☹
97 votes


Forward from: گسترده6ساعته تکیلا
پسره دیواره های رح*م دختره رو زخم کرده ، ولی بازم راب*طه میخواد و ....💦🙈🔞
https://t.me/+9nDOB4u5a85mZWE5
+میخوام یه بار دیگه طعمتو رو بچشم بارانا! و توهم باید دوباره ، روی تخت بامن باشی♨️

از اونجایی که زخم های دیواره های #رحمم هنوز خوب نشده بود ، اگه میخواستمم اصلا نمیشد و نمیتونستم ...که به طرفش خم شدم و اروم لب زدم :
_ دیواره ی رحمم هنوز زخمه . میدونی چرا؟ من بهت میگم ... به خاطر وحشی گری های آقا که حتی دستشویی هم بزور میتونم بکنم .... مخصوصا طبق راب*طه ی قبلیمون، اگه قراره با درد باشه عمرا نمی‌پذیرم! توام ازم انتظار نداشته باش که به همین راحتی ، دوباره زیر خوابت بشم♨️


که بی توجه نسبت به حرفام، کناره گوشم پر از ش*هوت لب زد:
+ ایندفه فقط لذته که به سرتاسر بدنت تزریق میشه ! بعدشم دیواره های رحمت زخمه و آسیب دیده... از پشت که مشکلی نیست🔞

داشتم گول حرفاشو میخوردم و هر چی بهانه میاوردم نمیشد و خواستم چیزی بگم اما یهو کارن اصلا بهم اجازه نداد و با یه حرکت ....❌❌
https://t.me/+9nDOB4u5a85mZWE5
https://t.me/+9nDOB4u5a85mZWE5
محدوده ای سنی رو لطفا رعایت کنین🔞🤫

بنر۱۶پاک ❌


Forward from: گسترده6ساعته تکیلا
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#چو_چو_لشو_گاز_میگیره🚫🔥
#بهشتشو_میخوره_تا_ار_ضا_شه💦📛

زبونشو لای لبای #بهشت_مو کشید که #جیغ بلندی کشیدم. لبای #بهشت_مو تو دهنش میکشید و #میک میزد.

دستمو روی سرش گذاشتم و به #بهش*تم فشارش دادم. انگشتاشو دونه دونه وارد #سو*راخ تنگم میکرد که لبه های #سوراخ*م باز میشد.🍑🍆

با دستاش #بهشت_مو باز کرد. انگشتشو روی #چو_چو_لم میزد که بدنم #میلرزید و #جیغ میکشیدم.♨️❌📛

#ویب_راتور کوچیکی برداشت و داخل #سور*اخم فرو کرد. دکمه شو زد که به ملافه رو تختی چنگ زدم.

: هنوز مونده تا جیغ زدنات🔥😈🔞
https://t.me/+9nDOB4u5a85mZWE5

بنر۱۶پاک ❌


Forward from: شبانه🌙
+ #بابایی به منم شیر میدی؟🥺🍼 -من که #شیر ندارم مامانت داره😈🍑. +دروغ نگو #خودم دیدم دیشب از #اونجات شیر در اوردی به #مامانی گفتی همشو #بخوره🤤🔞
https://t.me/+GCPT5sJCLHZiNTU0
🌙۱ظهر پاک شه🌙


Forward from: شبانه🌙
لیتل گرلشون موقع +18 دیدتتشون ببین بهشون چی میگه😈🤣🔞
بوسه خیلی #یهویی شلوارمو دراورد و #مردونگیمو تو دستش گرفت و #قبل از اینکه چیزی بگم گفت: + بابایی اگه من #آبنباتتو بخورم #نازمو مثل ناز مامانی #میخوری؟🥺🍓🍼
https://t.me/+GCPT5sJCLHZiNTU0

🌙۱ظهر پاک شه🌙


Forward from: شبانه🌙
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
لیتل گرل هاتی که هم ددی داره هم مامی🥺🍒🍬

#مامی چند بار رونامو #نوازش کرد و احساس میکردم با این کار میخواد خجالتمو از بین ببره #سوتینم رو گرفت و دستشو به #سینه هام رسوند #نوکشو با انگشت لمس کرد و گفت:
- مرداس نگاش کن چقدر خوشگله🤤🔞🔥
ددی مرداس بی پروا نگاهی به سینه هام انداخت و گفت:
+ ممه های خودت که خوشگل ترن به کوچولومون نشون ندادی؟😈💦🌈
مامی خنده ای کرد و گفت:
- میدم به وقتش🤱🏻⚠️💕
فقط من بودم که اون وسط داشتم از #خجالت آب میشدم و از طرفی داشتم از #لمس های گاه و بی گاه مامی #لذت میبردم #خواست دستشو به سمت #شورتم ببره که لبمو به #دندون گرفت لحظه ای نگذشته بود که صدای #معترض ددی بلند شه
- اونا رو نکن لا دندونات اونا صاحب دارن👿🍷🍭

https://t.me/+GCPT5sJCLHZiNTU0
منشی کوچولوی خجالتی که هیچی از bdsm نمیدونه و حالا مجبوره لیتل رئیس و زن رئیسش بشه👧🏻🍑💦
🌙۱ظهر پاک شه🌙


Forward from: بنر3ساعته تکیلا
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
لبه های 🔥#بهشتم رو از هم باز کرد 🔞#زبونش رو روی چاک 🔥#بهشتم بالا پایین کرد که سرش رو به 🔞#بهشتم فشردم . 🔥#چو.چو.لوم رو توی 🔞#دهنش فرو برد و 🔥#مکید. گازای ریز می گرفت که 🔞#لذتم رو دو برابر می کرد. 🔥#زبونش رو وارد 🔞#بهشتم کردو...
https://t.me/+PD8Gydi3APwwZTc0
#پارت رمانمع اصکی نرو👩‍🦯

بنر۱۶پاک ❌


Forward from: گسترده6ساعته تکیلا
دختره رو تو #کتابخونه دانشگاه خفت میکنه و همونجا #سوراخاشو #ج*ر میده...🔞💦🔥
دستشو رو دهنم گذاشته بود و انگشت فا*کشو اروم تو سوراخم عقب و جلو میکرد!
با درد چشمامو بستم که گاز ریزی از گلوم گرفت و انگشتشو در اورد.
_همینجوری خفه بمون تا سالار #استاد #به♨️شت سفیدتو یه #لقمه کنه!
نگاهی به دور و بر انداخت و کف دستشو محکم تر به دهنم چسبوند و #مر*دونگیشو با بی رحمی تو #به*شت #خیسم فرو کرد!
از درد دستشو چنگ زدم که نوک #سی*نه‌های کبود شدمو میون #انگشتش فشرد و اروم شروع کرد به #تل❌نبه زدن...
تنم چسبیده بود به قفسه‌ی کتابا و از #درد دستشو میفشردم.
_چه تنگی پری کوچولو....جوری ج*رت میدم که با تصور مر*دونگی کلفت استادت هر شب خیس کنی!
تنمو بیشتر خم کرد رو قفسه و #مر*دونگی #ک*لفتش تا دسته تو #به*شتم فرو رفت و #جیغ بلندی کشیدم!
اسپینکی به لپ #با*سنم زد و وحشیانه شروع کرد به جر دادن #به💦شتم که همون لحظه مسئول کتابخونه با تن #لخت بهمون نزدیک شد و.....

⛔️https://t.me/+PD8Gydi3APwwZTc0

#دونفری_ج*رش_میدن♨️❌👅
#فول_ص*حنه_خیس_کننده🔞⚠️

بنر۱۶پاک ❌


Forward from: صصکی‌ترین‌رمان‌ها😱🔞
_اوفففف #بخورمت خانمی چه #سفیدی
×عنتر #هیز
_هیز کجا بود تو الان با #مایو جلومی
#چشمکی زدم و ادامه دادم
_معلوم نیست چه #هلوی سفید و صورتی
#خوردنی اون زیره
یکم نگام کرد و..................

#رمان_طنزوهمزمان_ترسناک_تجاوز_جن_به_دخترع😱😱🔞🔞
https://t.me/rrrrr_18888
https://t.me/rrrrr_18888

#پارت_آینده💦💦💦

+اممممممم
با احساس #خیسی لبم چشمام باز کردم
#جیغی کشیدم نزدیک بود سکته کنم نه خدااااا باز برگشتنننننن.....
قهقه #ترسناکی زد
+اره #عزیزم فکر کردی از شر ما #راحت میشی...🔞🔞🔞

#دختر_جنگیر_که_جن_هابهش_تجاوزمیکنن🍑🍑🍑
https://t.me/rrrrr_18888
https://t.me/rrrrr_18888


بچه های عزیز لفت ندید یه مدت بخاطر امتحانات پارت نداریم درک کنید سال آخریم🥺❤


#پارت_۳۳




*آوا*


همه یه ترس خاصی رفته بود به تنشون

رفعتی خسته و عصبی بود


+بچه ها خودتون جمع کنید

اینا قصه های قدیمیه

شما نگا این خرابه کنید

یه آثار باستانیه مربوط به دوران

هخامنشیان میمونه

برید تو چادر به این مزخرفات فکر نکنید

قدیمیا یکم خرافاتی هستن

بچه ها تا حدودی آروم شدن

اما من که میدونستم اینجور نیست.....

پس صدای جیغ توهم نبوده خدای من

زودتر باید صبح بشه برم

واقعا نمیخوام دوباره دنبال این قضایا

دنبالم باشن

همه رفتیم تو چادر منو تینا قسمت جلو چادر

بودیم .........

چادر زیپ نداشت که ببندیم باز بود

وسطای شب بود

نمیدونم تا کی بیدار موندم

احساس کردم باید برم بیرون

نمیدونم انگار یه چیزی میگفت برو بیرون

تعجب بود که من تنهایی برم

رفتم سمت خرابه

چرا بچه ها کنجکاو نشدن به اون قسمت پشت

عمارت که سالمه تقریبا برن؟

انگار سوخته رنگ تیرس

رفتم وسط خرابه که آتیش بود نشستم و خیره

شدم به در تیره و قدیمی روبه رو

×چرا نخوابیدی؟

نگاهش کردم نفس عمیقی کشیدم

_چرا اینجور میای

اومد نشست کنارم

×نخوابیدی

_نه نشد

×قرار نیست دوباره اتفاق بیوفته

دستم گرفت و فشرد

لبخند بی روحی زدم و دستش فشردم

_نگاه کن

×چرا توجه نکرده بودیم به این پشت عمارت

این در که قدیمیه ولی دستگیرش سالمه

سیاه شده اما سالمه

انگار خونه سوخته شده اما قسمت جلوش خرابه

شده.........

_دقیقا

20 last posts shown.

285

subscribers
Channel statistics