❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوپنجاهویک
فرزین با کف دست رو پیشونیش زد و گفت :
- باز چته باز چته که مثل این روانیا تعادل رفتاری نداری ؟ خب چته ؟ مگه نمیخوای بچتو خونواده
دار کنی ؟
وسایل بازی رهام رو از رو میز کامپیوتر برداشتم و گفتم :
- بهت گفتم نگو .... دست نگه دار من آمادگیشو ندارم.
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
بازوم رو به ضرب کشید که به عقب کشیده شدم و با عصبانیت گفت :
- تمومش میکنی یا نه ؟
محکم و تخس گفتم :
- نه.
نیشخندی زد و با عصبانیت و کلافه گفت :
- منظورت از اینکارا چیه ؟ میخوای با کی لج کنی ؟ با خودت یا هورام ؟
بازوم رو از تو دستش بیرون کشیدم و لباسم رو از رو سر شونه مرتب کردم و با سرتقیه بیشتری
گفتم :
- آره حق با توئه لجم گرفته میخوام لج کنم اصلاًمن نمیخوام شما چیزی بهش بگین مگه این همه
مدت دهنتون بسته نبوده بازم ببندین تا خودم یه جوری بهش بگم.
فرزین با تمسخر غلیظی لب زیریش رو به دندون گرفت و با لحنی از همون تمسخر سر تکون داد و
لب زد :
- دِ موذی بازیای تورو من میشناسم، چهار سال تموم باهات زندگی کردم "کف دست راستش رو
جلو کشید و با نشون دادن و اشاره بهش گفت " کل زیر و بمت اینجاست فکر کردی نمیدونم دردت
چیه؟
سینه ای جلو دادم و با اخم عصبانیت مقابلش ایستادم و گفتم :
- دردم چیه ؟ هان ؟ بگو اتفاقاً خودمم نمیدونم دردم چیه بگو شاید بفهمم.
با حرص دستش رو تکون داد و گفت :
- دردت یه چیزیه که کتک میخوای ، تو کتک نخوردی تا آدم بشی ، من زیاد لی به لالات گذاشتم
مامانتو بقیه هم که همش ناز کِشت بودن خودسر شدی.
دست به کمر شدم و با لجاجت بیشتری گفتم :
-خودسر شدم، ناز پرورتون بودم که هر غلطی خواستین در مورد زندگیم کردین ؟ تا اینجاش شما
بودین از این به بعدش خودمم.
هنگامه جلو اومد و بین منو فرزین ایستاد و با حوصله و دعوت کردن به آرامش گفت :
- عزیزم، عزیزم آروم باش ، ببین صبا جان تو معلومه که از یه چیزی میترسی، خب به ما بگو تا با هم
مشکلتو حل کنیم ، این جریان ترس نداره عزیزم هورام وقتی بفهمه رهام بچتونه هیچوقت رفتار بدی
انجام نمیده من مطمئنم.
سر تکون دادم و با تموم قدرتی که داشتم محکم گفتم :
- دیگه موضوع من به شما ربطی نداره نمیخوام شما مشکلاتمو حل کنین بذارین از اینجا به بعدشو
خودم پیش ببرم.
#دوستان گرامی ظرفیت کانال VIP در حال پر شدن می باشد. هر روز 3 رمان همزمان و 9 پارت بدون تبلیغات بخوانید. برای عضویت به انتهای همین پارت مراجعه کنید👌😍
فرزین هنگامه رو کنار زد و با عصبانیت وسایل تو دستم رو گرفت و پرت کرد به گوشه ای از اتاق و با
صدای بلندی گفت :
- چه جوری میخوای از پسش بر بیای ؟ با فرار کردن ؟ آره میخوای فرار کنی ؟ میخوای نفهمه چه
یادگاری بزرگی پیشت داره تا یه وقت ازت نگیرتش ؟ آخه مگه من مُردم که بذارم یه بار دیگه تو
زجر و مصیبت بکشی اونم از همون کسی که چهار سال به یه مُرده تبدیلت کرده ؟
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوپنجاهویک
فرزین با کف دست رو پیشونیش زد و گفت :
- باز چته باز چته که مثل این روانیا تعادل رفتاری نداری ؟ خب چته ؟ مگه نمیخوای بچتو خونواده
دار کنی ؟
وسایل بازی رهام رو از رو میز کامپیوتر برداشتم و گفتم :
- بهت گفتم نگو .... دست نگه دار من آمادگیشو ندارم.
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
بازوم رو به ضرب کشید که به عقب کشیده شدم و با عصبانیت گفت :
- تمومش میکنی یا نه ؟
محکم و تخس گفتم :
- نه.
نیشخندی زد و با عصبانیت و کلافه گفت :
- منظورت از اینکارا چیه ؟ میخوای با کی لج کنی ؟ با خودت یا هورام ؟
بازوم رو از تو دستش بیرون کشیدم و لباسم رو از رو سر شونه مرتب کردم و با سرتقیه بیشتری
گفتم :
- آره حق با توئه لجم گرفته میخوام لج کنم اصلاًمن نمیخوام شما چیزی بهش بگین مگه این همه
مدت دهنتون بسته نبوده بازم ببندین تا خودم یه جوری بهش بگم.
فرزین با تمسخر غلیظی لب زیریش رو به دندون گرفت و با لحنی از همون تمسخر سر تکون داد و
لب زد :
- دِ موذی بازیای تورو من میشناسم، چهار سال تموم باهات زندگی کردم "کف دست راستش رو
جلو کشید و با نشون دادن و اشاره بهش گفت " کل زیر و بمت اینجاست فکر کردی نمیدونم دردت
چیه؟
سینه ای جلو دادم و با اخم عصبانیت مقابلش ایستادم و گفتم :
- دردم چیه ؟ هان ؟ بگو اتفاقاً خودمم نمیدونم دردم چیه بگو شاید بفهمم.
با حرص دستش رو تکون داد و گفت :
- دردت یه چیزیه که کتک میخوای ، تو کتک نخوردی تا آدم بشی ، من زیاد لی به لالات گذاشتم
مامانتو بقیه هم که همش ناز کِشت بودن خودسر شدی.
دست به کمر شدم و با لجاجت بیشتری گفتم :
-خودسر شدم، ناز پرورتون بودم که هر غلطی خواستین در مورد زندگیم کردین ؟ تا اینجاش شما
بودین از این به بعدش خودمم.
هنگامه جلو اومد و بین منو فرزین ایستاد و با حوصله و دعوت کردن به آرامش گفت :
- عزیزم، عزیزم آروم باش ، ببین صبا جان تو معلومه که از یه چیزی میترسی، خب به ما بگو تا با هم
مشکلتو حل کنیم ، این جریان ترس نداره عزیزم هورام وقتی بفهمه رهام بچتونه هیچوقت رفتار بدی
انجام نمیده من مطمئنم.
سر تکون دادم و با تموم قدرتی که داشتم محکم گفتم :
- دیگه موضوع من به شما ربطی نداره نمیخوام شما مشکلاتمو حل کنین بذارین از اینجا به بعدشو
خودم پیش ببرم.
#دوستان گرامی ظرفیت کانال VIP در حال پر شدن می باشد. هر روز 3 رمان همزمان و 9 پارت بدون تبلیغات بخوانید. برای عضویت به انتهای همین پارت مراجعه کنید👌😍
فرزین هنگامه رو کنار زد و با عصبانیت وسایل تو دستم رو گرفت و پرت کرد به گوشه ای از اتاق و با
صدای بلندی گفت :
- چه جوری میخوای از پسش بر بیای ؟ با فرار کردن ؟ آره میخوای فرار کنی ؟ میخوای نفهمه چه
یادگاری بزرگی پیشت داره تا یه وقت ازت نگیرتش ؟ آخه مگه من مُردم که بذارم یه بار دیگه تو
زجر و مصیبت بکشی اونم از همون کسی که چهار سال به یه مُرده تبدیلت کرده ؟
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025