شعرخوانی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


instagram.com/reading_poem
◾Contact us: @schiller_group_admin

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


از دست‌هایمان بیرون رفته‌ایم
از چشم‌هایمان
و همه چیزِ این خاک را کاویده‌ایم:
ــ ما به همراهِ آب و باد و خاک و آتش
به این سیاره تبعید شده‌ایم
و این‌جا
زیباترین جا
برای تنهایی‌ست...


#شهرام_شیدایی


■ شعرخوانی
@Reading_poem


من روز نخست فروردین
فرمان یافته‌ام
شناسنامه‌ام صادره از اقلیم سپیده‌دم است،
محل تولدم حلول ترانه در توفان‌هاست.
از مادر به ماه می‌رسم
از پدر به پروانه‌های پاییزی.
من از این جهان چاره‌ناپذیر
هیچ بهره‌ای نبرده‌ام جز کلمات روشنی
که عشق را دوست می‌دارند
که آدمی را دوست می‌دارند
که دوست می‌دارند را دوست می‌دارند...


#سید_علی_صالحی


■ شعرخوانی
@Reading_poem




Forward from: مصطفی زاهدی


سلام بر آنان
که در ما چیزی را دوست داشتند
که خودمان آن را ندیدیم
و دوست نداشتیم...


#محمود_درویش


■ شعرخوانی
@Reading_poem


کاشکی پنجه‌ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو
راهی می‌جست...


#حمید_مصدق


■ شعرخوانی
@Reading_poem


تلاقی بشکوهِ مِه و معمایی
تراکم همه‌ی رازهای دنیایی

به هیچ سلسله‌ی خاکیان نمی‌مانی
تو از کدامین دنیای تازه می‌آیی؟

عصیر دفتر «حافظ»؟ شراب شیرازی؟
چه هستی آخر؟ کاین گونه گرم و گیرایی؟

تو از قبیله‌ی سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلند بالایی

مرا به گردش صد قصّه می‌برد چشمت
تو کیستی؟ ز پری‌های داستان‌هایی؟

شعاع نوری، بر تپه‌های روشنِ موج 
تو دختر فلقی و عروس دریایی

نسیم سبزی، از جلگه‌های تخدیری
گل سپیدی، بر آب‌های رؤیایی 

فروغ باری، خون نظیف خورشیدی
شکوهمندی، روح بزرگ صحرایی

تو مثل خنده‌ی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنی‌ست، زیبایی

چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانه‌ترین لحظه‌ی تماشایی


#حسین_منزوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem


بگو چکار کنم؟
با فلفلی که طعم فراق می‌دهد
با دردی که فصل را نمی‌شناسد
با خونی که بند نمی‌آید
بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می‌کند.
دلم شاخه‌ی شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است.


#رضا_بروسان


■ شعرخوانی
@Reading_poem


من هرگز چیزی را از تو پنهان نکرده‌ام
حتی پیش‌پاافتاده‌ترین سواحل را
با تو قسمت کرده‌ام
و هر وقت نبوده‌ای سهمت را
از هر برگ و بارانی که بر چترم باریده است
کنار گذاشته‌ام.


#عباس_صفاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem


هيچکس باور نمی‌کند
که من پسرعموی سپيدارم
باور نمی‌کنند
که از موهايم صدای کمانچه می‌ريزد...


#بیژن_نجدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem


شادی کوچکی می‌خواهم
آنقدر کوچک
که کسی نخواهد
آن را از من بگیرد.


#ناظم_حکمت


■ شعرخوانی
@Reading_poem


همیشه بر آنم
که دل کسی را نشکنم
اما وقتی به خودم نگاه می‌کنم
تکه‌تکه‌ام.


#ایلهان_برک


■ شعرخوانی
@Reading_poem


دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین خواهد آمد
بسته بار گیسوان از نافه‌ی چین خواهد آمد

از تبار دلستان لولیان بیستونی
شنگ و شیطان، با همان رفتار شیرین خواهد آمد

با شگرد سامری را ساحری آموز نازش
تا دوباره از که بستاند دل و دین خواهد آمد

با همان آنی که پنداری خود از روز نخستین
شعر گفتن را به حافظ داده تلقین، خواهد آمد

بی گمان از آینه ــ‌جشن سرورآمیز حُسنش‌ــ
راه دوری تا من ــ‌این تصویر غمگین‌ــ خواهد آمد

عشق گاهی زندگی‌ساز است و گاهی زندگی‌سوز
تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد
  
ای دل من! سر مزن بر سینه این سان ناشکیبا
لحظه‌ای، دیوانه جان! آرام بنشین خواهد آمد

خواهد آمد، خواهد آمد آری، امّا گر نیاید
باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد!


#حسین_منزوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem


برايم بخوان محمّد
می‌خواهم برگردم
از درّه سرازير شوم
روبه‌رويم مزرعه گندم باشد
درختان زردآلو
و گل‌های خشخاش
پيرمرد شاهنامه بخواند
پيرزن چراغ را از ايوان به اتاق بياورد
و ما خيره به شعله‌ آرام بخنديم.


#الیاس_علوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem


غربت کسی نباش
که تو را وطن دیده.


#محمود_درویش


■ شعرخوانی
@Reading_poem


از جهات بسیاری، کمونیسم مارکسیستی می‌تواند ایدئولوژی‌ای دینی محسوب شود. این ممکن است حکمی غیرمعمول به نظر برسد، زیرا دشوار است ایدئولوژی‌ای بیابیم که بیش از مارکسیسم به‌شیوه‌ای ستیزه‌جو ضددین باشد. اما کمونیسم مارکسیستی الگوهای آخرالزمانی مسیحی را تکثیر می‌کند: صرفاً خدا با تاریخ و بشریت جایگزین می‌شود. همان‌طور که در یک دکترین بازگشت ثانی مسیح نشانگر پایان آرمانشهری روزگاران است، تفکر کمونیستی پایان تاریخ را در زمانی که جامعه نهایتاً به به‌اصطلاح «والاترین مرحلۀ» خود می‌رسد، انتظار می‌کشد. اما مارکس دربارۀ اینکه این آرمانشهر ممکن است چگونه به‌طور عيني محقق شود، چیزهای اندکی نوشت. این کار او بسیار زیرکانه بود، زیرا مقداری راز آمیزی ایجاد می‌کند. سرنخ‌های انگشت‌شماری البته اینجا و آنجا پراکنده شده‌اند، مثلاً اینکه جامعه از هر کس مطابق توانایی‌اش دریافت خواهد کرد و هر کس را مطابق نیازش تأمین خواهد کرد. نیز آرمانشهر علی‌الظاهر جامعه‌ای خواهد بود که در آن افراد خواهند توانست خود را در جهات مختلفی رشد دهند، نه آنکه به یک شغل مشخص محدود شوند، چیزی که مارکس آن را شدیداً محدودکننده می‌دانست.

□ فلسفۀ آزادی | لارس اسونسن | ترجمۀ نوید رشیدیان | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد شومیز، ۳۹۱صفحه، قیمت: ۴۰۰.۰۰۰ تومان، #ازکتاب.

@nashrenow

تهیه کتاب:
https://nashrenow.com/product/a-philosophy-of-freedom/


#معرفی_کتاب_شعرخوانی


بخند ممنوع من!
‏که با هر بوسه
‏هزار تازیانه می‌نویسند
‏فرشتگانِ شانه‌ها
‏که هیچ دستی آن‌ها را لمس نکرده‌ است
‏فرشتگان حسود
‏همه چیز را خواهند نوشت...


#الیاس_علوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem


خنده بخیه است
بوسه بخیه است
فراموشی بخیه است
مهربانی  بخیه است
آدم بی‌بخیه متلاشی می‌شود
آدم «زخم» است.


#طاهره_خنیا


■ شعرخوانی
@Reading_poem


‏تو خانه را گم کردی
‏و سر نهادم من در کوچه‌های عالم
تا پیدایت کنم...


#محمد_مختاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem

20 last posts shown.