به نظر میرسد این قطعه بازگویِ اتفاقیست که برای «ثریا منوچهری» افتاد. زنی سیوپنج ساله که در سال شصتوپنج به جرم زنا، سنگسار شد. چند سال بعد، فیلمی به نام «سنگسار ثریا» توسط منوچهر نورسته و با بازیِ شهره آغداشلو ساخته شد که بسیار تأثیرگذار بود و داستان ثریا را بر سر زبانها انداخت. بهرام و سورنا در این قطعه، داستان زنی را بازگو میکنند که اهالی روستا به زنا متهمش کردهاند و میخواهند سنگسارش کنند. در حضور نوزادش. نوزادی که حاصل از زناست. سنگسار تمام میشود. زن میمیرد. نوزاد هم. بوی خون، گرگهای اطراف را به سمت روستا میکشاند. گرگها مادر و نوزاد را میخورند و حالا مزهی گوشت به دهانشان شیرین آمده. دوباره به روستا برمیگردند برای شکاری دیگر. جسدی در کار نیست، پس باید به گهوارهها و نوزادانی دیگر حمله کنند. اهالی روستا در تلاشند تا در مقابل گرگها مقاومت کنند، اما حیلههاشان به نتیجه نمیرسد. یکی از اهالی پیشنهاد میدهد که آتش گرگها را فراری خواهد داد. برای همین مشعلی به دست میگیرد و سعی میکند تا گرگها را از روستا دور کند. ناگهان مشعل بر زمین میافتد و کل روستا و گرگها و همه، میسوزند و نابود میشوند. روایت، داستانپردازی و اجرای این قطعه، به جرأت یکی از ماندگارترین آثار در رپ فارس خواهد بود.