رادیومطلق...


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Music


- نگو تا ابد باید تنها باشم -
...
@OomidzZ

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Music
Statistics
Posts filter


- به مرور
بدون خواست خودت
کمااینکه تقصیر خودت هم هست
فراموش میشوی.

دیگر نه منتظر دوست داشته شدن هستم
نه مشتاق دوست داشتن.

فقط من را میان صحبت‌هایتان،
وقتی بوق ممتدی برای ماشین روبروبی میزنید تا کنار برود،
وقتی دلتان بعد از دردی سرسام آور، با چای و ‌نباتی آرام گرفت،
به یاد بیاورید.

همچنان حس میکنم آنطور که باید کسی مرا دوست ندارد و نمیخواهد، گریزی‌هم نیست
شاید بد زندگی کرده‌ام و خود را به مفتضحانه ترین شکل ممکن برایتان تصویر کرده‌ام.
من را ببخشید و بدون هیچ نگرانیی از من کناره بگیرید.

من را فراموش کنید، اما در همان حین مرا به یاد بیاورید. -










- شاید که مطلعی
که از آغاز، آخر است
در یک طلوع صبح، چشم بی‌دوام مرا
در سرخی غروب
حل کرده است.

شاید که دختری
یک شب کنار پل
خوابیده شبنمی بر تار موی او
جفت دست خود فشرده ز اندوه دسته گل
ناچار و گزیر
تنهایی خود را
در عمق رودخانه بیتابی خودش
غرق کرده‌است.

حالا که بی‌گمان، تقدیرِ این چنین
پای مرا کشانده بر سر درگاه خانه‌ات
ای مستِ از شراب قدمی راه رفتنت،
خاکمال نکن این سینه مرا.

من مرغ بی پر و بال و
تو افسون این چمن
من دست چلاق و
تو خودت سیب سرخ باغ.

یکبار چشم مرا نگهی کن عزیزکم
لبریز از محبت دیرینه‌ات بکن
هر دو دیده مرا.


- زرافه چای میخورد -






- مثل سودای هذیان
در دلم

میبوسمت گلم -






• گل گلدون
•فرهاد مهراد




- اندوه مانَد از او
به سیل خاکستر
تو دود کن سیگار!

- غریب رهگذرانی در این شب سنگین -

صدای دیوار است
ترک ترک غصه
در اندرون انار دلم ترک میخورد.

تگرگ میبارد و کوچه میسُرد اکنون ز خیسی بدنش.
غریب گنجشکی، ندیده بارانی،
دلش ز سردی و سوز
بی بهانه می‌میرد.

چراغ خانه من را تگرگ سوزانده.
حریر مادرم اینجا
خمیده می‌رقصد
که نیست یک سحری بعد این شب دلگیر.
جنازه گنجشک را
مادرم برداشت.

- کنار میزند او خاک سینه خود را -

دلش چه دریایی‌ست.

و کوچه میخوابد با تمام بی‌خوابی.
چه قرص خواب‌هایی
درون لیوانش
به سمت حل شدن است.

صدای گربه‌ی معصوم
از آنسوی دیوار
دل مرا لرزاند.

مهر ۱۴۰۳
بعد از مرگ گنجشک بی‌نوا
تهران -








- یک شاخه لاله بود
وقتی صدا زدی
اسمم را
که از پنجره به اتاقم خزید.
مردی که یخ زده بر روی تخت
مردمکش چرخی زد
و کنون تخت خیس آب است.
حالا که باران میزند و پنجره باز است،
چه عاقلی نازنینم
که گلدانی با شاخه لاله‌ات برایم نفرستادی.
من میخزم و لاله بر بستر می‌خوابد
و تخت خواب دوباره بوی تو را بغل میکند.
ملحفه تمیز و چروک‌هایش صاف میشود.
چه عاقلی نازنینم
که صد سال یک بار نامم را صدا میزنی -



20 last posts shown.