اشـoshoـو


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


هر وابستگی یک چیز یخ‌زده می‌شود،
بی‌جان است؛

از زندگی مرتعش نیست،
یک پاسخِ همیشه در‌حالِ‌حرکت نیست.
لحظه‌ به‌ لحظه زنده نیست،
تثبیت شده است.

عاشق کسی هستی __ اگر عشق باشد،
نمی‌توانی پیش‌بینی کنی که لحظه‌ی بعدی چه رخ خواهد داد.
پیش‌بینی کردن غیرممکن است.
حالت‌های عاطفی مانند آب و هوا عوض می‌شوند.
نمی‌توانی بگویی که لحظه‌ی بعد معشوق با تو عاشقانه رفتار خواهد کرد. شاید لحظه‌ی بعدی احساس عاشقانه نداشته باشد.
نمی‌توانی انتظار داشته باشی.
اگر لحظه‌ی بعد تو را دوست داشته باشد، خوب است، شاکر هستی.

اگر لحظه‌ی بعدی تو را دوست نداشته باشد، کاری نمی‌توان کرد؛ ناتوان هستی.
باید این واقعیت را بپذیری که او در حالت عشق‌ورزی نیست.
چیزی نیست که در موردش گریه کنی،
موقعیت را می‌پذیری.
معشوق را وادار نمی‌کنی که تظاهر کند،
زیرا تظاهر کردن خطرناک است.

#اشو
@oshoi




تغییر یعنی این که:

انسان چیزی را از میان بر نمی دارد و کناره گیری نمی کند
ولی در عین حال به آنها نیز توجهی نمی‌کند.

توجهش را از روی چیزهای دنیا بر می‌دارد
چون توجه خوراک و تغذیه کننده است
با توجه، انسان به اشیا وابسته می‌شود. اگر زنی شما را مجذوب خود کند؛ میل دارید بارها و بارها به او نگاه کنید. بدین ترتيب آن میل را تقویت کرده و به آن واقعیت می بخشید.

اگر عاشق چیزی باشید به آن توجه کرده و وابسته میشوید
توجه پلی است به سوی وابستگی
نیازی نیست که از چیزی کناره گیری کنید. تنها کافی است که پل توجه را قطع کنید.
در دنیا زندگی کنید بدون این که به چیزی توجه کنید.
به حرکت خود طوری ادامه دهید که گویی در خلا  قرار دارید.
این تعمق بر مرکز است.

#اشو
#کتاب_تائوئیزم2
@oshoi

845 0 31 1 35



تصنیف زیبایی از استاد شهرام ناظری
رباعی :ابوسعید ابوالخیر


جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست
در عشق تو بی جسم همی باید زیست

از من اثری نماند این عشق ز چیست
چون من همه معشوق شدم عاشق کیست

@oshoi


عشق نه مادی است نه معنوی
عشق به سادگی عشق است
چگونه عشق می تواند مادی یا معنوی باشد ؟
تقسیم بندی وجود ندارد
عشق صرفا یعنی:
توانایی سهیم شدن با دیگری

#اشو
@oshoi


برای دوست داشتن دیگران لازم نیست که هر بار آنها را ببوسید
و کاسه‌های برنجتان را میان گرسنگان تقسیم کنید
و یا مدام تکرار کنید که دوستشان دارید.
بلکه عشق حقیقی آن است که دیگران را کمتر در معرض #قضاوت قرار دهید
و بگذارید خودشان باشند و آنچه می‌خواهند بپوشند و آنگونه که می‌خواهند زندگی کنند.
و همانی باشند که خود می‌خواهند،
نه آنگونه که شما می‌خواهید
.

بمحض اینکه مردی عاشق یک زن یا بالعکس زنی عاشق یک مرد میشود،
توقعات شروع میشوند.
زن توقع دارد که حالا چون مرد عاشق او شده، پس بایستی بغایت کامل باشد.
انگار که مرد بیچاره مرتکب گناه شده است!
مرد هم برای اینکه خواسته زن را اجابت کند، به ناگهان حد و حدود خویش را رها کرده و نادیده میگیرد.
او دیگر نمیتواند انسان باشد;
یا باید "سوپرمن" شود یا اینکه راه تظاهر و تقلب را در پیش گیرد.
طبیعتا از آنجایی که سوپرمن شدن کاری است بس دشوار،
بنابراین همه راه دوم را انتخاب میکنند.
آنها شروع به تظاهر و نقش بازی کردن مینمایند.
به نام و تحت لوای عشق ، کلک بازی میکنند.
بنابراین هیچگاه توقع #کامل_بودن از کسی نداشته باشید.
شما اصولا حق ندارید هیچ توقع و انتظاری ازکسی داشته باشید.
اگر کسی تو را دوست دارد، از او متشکر باش. ولی چیزی از وی مطالبه نکن،
زیرا او هیچ اجبار و الزامی ندارد که تو را دوست داشته باشد.
عشق ورزیدن همچون معجزه است;
مشاهده این معجزه کافی است تا تو را دچار شور و هیجان کند
.

عشقی که با آن آشناییم زود گذر است.
روزی هست و روزی دیگر نیست.
زودگذر بودن عشق، بیانگر آن است که واقعی نیست.
چیز دیگری است که لباس عشق را به تن کرده!
شاید شهوت یا نیازی جسمانی است.
شاید نیازی روانی است.
ترس از تنها بودن.
تلاش برای مشغول شدن با دیگری.
رغبتی برای پر کردن خلا به این یا آن طریق.
می تواند هزار و یک چیز دیگر غیر از عشق باشد.
اساسی ترین کیفیت عشق، ماندگار بودن است.
آنگاه که طعم جاودانگی عشق،
طعم ابدیت عشق را بچشی، دگرگون میشوی. دیگر جزیی از دنیای خاکی نیستی. وارد دنیای معنوی و مقدس میشوی
البته تو به همان شیوه ی معمول زندگی ات را خواهی گذراند.
حتی معمولی تر و طبیعی تر از هر زمان دیگر خواهی بود،
زیرا همه ی ریا کاری ها و رفتارهای خود محورانه  را ترک گفته ای.
همه چیز را در مورد کسی بودنت فراموش کرده ای و کاملا معمولی شده ای.
اما در این معمولی بودن،
شوریدگی ، شکوه، زیبایی و جذابیت هست.
تو سرشار از نور و نشاط میشوی.
زیرا سرشار از عشق هستی.
همیشه آماده ای تا از خود ببخشی،
زیرا به منبعی پایان ناپذیر دست یافته ای.
دیگر ممکن نیست بدبخت وغمگین باشی.
در عشق ورزی همیشه بخاطر داشته باش:
#هیچوقت_در_پی_کمال_مطلوب_نباش.
درغیر اینصورت، عشق در زندگی تو جریان پیدا نخواهد کرد
و تبدیل به موجودی سرد و عاری از احساس میشوی.
آدمهایی که تنها بدنبال کمال مطلوب میباشند، بسیار بی ارزش و روان رنجور هستند.
حتی اگر عاشق یا معشوقی بیابند،
توقع دارند که طرف مقابل، از هر لحاظ کامل باشد.
چنین توقعی به نابودی عشق می انجامد.

#اشو
@oshoi




#این_داستان_همه_ماست

وقتی وارد این دنیا می‌شوی،
همچون یک برده‌ی گدا وارد می‌شوی.

#چرا؟

زیرا نوزاد کاملاً ناتوان وارد این دنیا می‌شود.
اگر نوزاد توسط دیگران حمایت نشود
نمی‌تواند بقا یابد، و بدون پشتیبانیِ
مادر و پدر و خانواده نمی‌تواند زنده بماند.
او چون یک گدا می‌آید،
او پیوسته گداییِ خوراک، گرما و مراقبت می‌کند، و او چنان ناتوان است که برده می شود
و به دلیل همین موقعیتِ کودکان،
مادر و پدر، جامعه، حکومت و کلیسا
در طی قرون متمادی از کودکان بهره‌کشی کرده‌اند.

آنان به او خوراک می‌دهند،
تغذیه‌اش می‌کنند
و از او حمایت می‌کنند،
ولی #با_شرط‌_ها_و_شروط_ها

آنان شرایط بسیاری بر کودکان تحميل می‌کنند
و او باید آن شرایط را قبول کند،
زیرا ناتوان است.
مسأله، بقای او است.
کودک نمی‌تواند «نه» بگوید.
او با «نه گفتن» قادر نخواهد بود
که به زندگی ادامه دهد،
او باید آری بگوید. این بردگی اوست.
دنیا و ما هنوز آنقدرها انسان نشده‌ایم،
نه آن قدر که قادر باشیم از استثمار کودکان خردسال پرهیز کنیم.

کودکان بیشتر از بقیه‌ی طبقات مردم دنیا مورد بهره‌کشی ظالمانه واقع شده‌اند.
کودکان رنج بسیار برده‌اند؛  هیچ کسِ دیگر همچون آنان آزار نمی‌بیند.
و تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسد
که بتوان آنان را از این ساختار بیرون آورد، زیرا
آنان وابسته هستند؛
آنان ناتوان هستند.
و مادر و پدر می‌پندارند که عشق دارند،
ولی اگر عشق شرطی باشد،
عشق نیست
.
مادر و پدر می‌کوشند تا نوزاد را
به مسیحی یا هندو متحول کنند.
این یک مسابقه‌ی سیاسی است
که با فرزند خودت بازی می‌کنی.
تو ذهن او را شرطی می‌کنی.
تو به او می‌گویی
که چه چیز درست است
و چه چیز نادرست است.
تو خودت هم نمی‌دانی؛
تو ذهن او را در مورد اینکه خدا هست و یا نیست شرطی می‌کنی؛
تو خودت هنوز طلب نکرده‌ای.
تو پیوسته انواع زباله‌های دانش ات را
به سر کودک می‌ریزی.
قبل از اینکه او هشیار شود،
همه‌ این چیزها در او ریشه می‌گیرند.
اینها در او تولید سردرگمی می‌کند
و روانش را پریش می‌سازد.
او تمام عمر، به سبب این عشق تو رنج خواهد کشید.

#اشو
#راز_جلد_دوم
@oshoi






عروج در عشق_قسمت3از 3



من نوعی متفاوت از عشق را آموزش می‌دهم. عشقی که با دوستی پایان نمی‌گیرد، بلکه با دوستی شروع می‌شود.
عشقی که در سکوت، در آگاهی آغاز می‌شود. این عشقی است که مخلوق خودت است، عشقی که کور نیست.
چنین عشقی می‌تواند تا ابد دوام داشته باشد، می‌تواند عمیق‌تر و عمیق‌تر رشد کند.

چنین عشقی بسیار حسّاس است. در این نوع رابطه، فرد می‌تواند حتی قبل از اینکه دیگری صحبت کند، نیاز او را احساس کند.

من چند زوج را شناخته‌ام، تعداشان بسیار محدود است ـــ من با زوج‌های بسیار آشنا هستم، ولی فقط با دو یا سه زوج برخورد کرده‌ام که در عشق سقوط نکرده‌اند، بلکه در عشق عروج کرده‌اند. و شگفت‌انگیزترین نکته در موردشان این است که آنان بدون کلمات شروع به احساس کردن همدیگر کرده‌اند..

اگر مرد احساس تشنگی داشت، زن برایش آب می‌اورد. هیچ چیز گفته نشده، فقط یک همزمانی. اگر معشوق تشنه باشد، عاشق باید شروع کند به احساس تشنگی. یک انتقال احساسی پیوسته در جریان است، نیازی به کلمات نیست. انرژی‌ها می‌توانند بدون زبان مستقیم باهم در رابطه باشند.

چنین عشقی هیچ نیازی از دیگری ندارد.
وقتی یکی چیزی دریافت می‌کند یا پیشکش می‌کند، با سپاس دریافت می‌شود
این عشق هرگز قید و بندی نمی‌شناسد، زیرا قیدی وجود ندارد.

در چنین عشقی سکس شاید گاهی اتفاق بیفتد، شاید برای ماه‌ها اتفاق نیفتد، و در نهایت کاملاً ناپدید می‌شود. در چنین فضایی، سکس دیگر شهوانی نیست بلکه فقط راهی برای باهم بودن است، هرچه عمیق‌تر در هم فرورفتن است، تلاشی است برای رسیدن به اعماق دیگری. هیچ ربطی به تولیدمثل بیولوژیک ندارد.


در سکس فقط بدن‌ها باهم دیدار می‌کنند، آنگاه سکس به‌تدریج ناپدید می‌شود. آنگاه یک نوع دیدار جدید اتفاق می‌افتد که فقط دیدار انرژی‌ها است. نگه‌داشتن دست‌های همدیگر، نشستن باهم و نگاه‌کردن به ستاره‌ها: این لذتی را می‌دهد که بیشتر از هر ارگاسم جنسی است ـــ دو انرژی که درهم ذوب می‌شوند.

ارگاسم سکسی، جسمانی است، باید که پایین‌ترین نوع باشد. آن ارگاسم که جسمانی نباشد زیبایی عظیمی دارد و درنهایت به شناخت خود منتهی می‌شود
و اگر عشق نتواند اشراق را به شما بدهد، آن را عشق نخوانید
عشق واژه‌ای بسیار زیباست. وقتی می‌گویی، “سقوط در عشق” falling in love از آن را بصورت زشت استفاده می‌کنی. بگو “سقوط در سکس” falling in sex، صداقت داشته باش. در عشق فرد همیشه عروج می‌کند، هرگز سقوط نمی‌کند. ولی نخست باید از آن چاله بیرون بیایید. به یکدیگر کمک کنید.

بیولوژی کمکی نخواهد کرد. فقط با یکدیگر انسانی رفتار کنید، و این نکته را درک کنید که آن عشق که شما را کور کرده بود دیگر وجود ندارد. چشمانتان باز است. سعی نکنی دیگری را فریب بدهی که هنوز هم عاشق هستی. فقط بگو، “آن احساس دیگر وجود ندارد. من در این مورد غمگین و متاسفم، دوست داشتم که آن احساس وجود می‌داشت، ولی وجود ندارد. و می‌دانم که در تو هم وجود ندارد.”

وقتی این نکته درک شد که آن احساس رفته است، اینک دست‌کم فقط انسان باشید: به‌همدیگر کمک کنید تا از آن چاله بیرون بیایید. اگر کمک کنید، مشکلی وجود ندارد. ولی بجای کمک کردن، هر طرف می‌خواهد رابطه را تمام کند ولی اجازه نمی‌دهد که آن دیگری از چاله بیرون بیاید. آنها پیوسته همدیگر را به آن چاله پایین می‌کشند.

درک کنید: دلیلش ترس است؛ آن عشق قدیمی رفته است، عشق جدید هنوز وارد نشده. نمی‌تواند در آن چاله وارد شود، شما باید نخست از آن چاله بیرون بیایید. پس ترس از ناشناخته است.

گذشته چنان زیبا بود که می‌خواهی آن را تکرار کنی، پس سعی می‌کنی با زور آن را تحمیل کنی، دیگری هم همین کار را می‌کند. ولی این چیزها در حیطه‌ی قدرت شما نیست که بتوانید آن را تحمیل کنید. عشق اجباری، عشق نیست.

اگر قرار باشد با زور شمشیر کسی را ببوسی ـــ ”مرا ببوس”! این چه نوع بوسه‌ای خواهد بود؟ تو با نگاه کردن به آن شمشیر شاید او را ببوسی، ولی این ابداً یک بوسه نخواهد بود.

هر عشقی که به هردلیل اجباری باشد، عشق نیست. و شما هردو عشق را شناخته بودید، به دلیل آن لحظه‌ها؛ پس می‌توانید به آسانی مقایسه کنید که این دیگر همان احساس نیست. به همدیگر کمک کنید تا بیرون بیایید ـــ و اگر به همدیگر کمک کنید، بسیار آسان است ـــ
و با وقار ازهم جدا شوید.

باردیگر سعی نکن سقوط کنی، بلکه سعی کن عروج کنی.
نگذار که بیولوژی بر تو مسلّط شود.
آگاهی تو باید چیره باشد.

پایان

#اشو
از مرگ به جاودانگی جلد چهارم
آخرین سخنان آتشین اشو در آمریکا ۱۹۸۵
برگردان: محسن خاتمی
@oshoi


عروج در عشق_قسمت2از 3

این یکی از مصیبت‌ها در دنیاست که:
عشّاق پیوسته تلاش می‌کنند طرف دیگر را تغییر بدهند. آنها نمی‌دانند که اگر آن شخص واقعاً تغییر کند، عشق آنها ازبین خواهد رفت، زیرا آنها از همان نخست عاشق این فرد تغییرکرده نشده بودند
آنان عاشق کسی شده بودند که تحت تاثیر “اینگونه باش” قرار نگرفته بود.

با عروج در عشق آگاه می‌شوی که دیگری الزامات محدوده‌ی خودش را دارد و تو نباید در آن مداخله کنی.
اگر عشق به ازادی تبدیل شود، آنگاه نیازی به جدایی نیست. فکر جدایی به این سبب برمی‌خیزد که تو می‌بینی که بیشتر و بیشتر یک برده شده‌ای؛ و هیچکس دوست ندارد برده باشد.

ولی شما همیشه وقتی از من سوال می‌کنید که در چاله افتاده و نمی‌توانید خارج شوید. یک چیز قطعی است: من وارد آن چاله نمی‌شوم تا تو را بیرون بیاورم! هردوی شما باید ترتیبش را بدهید. اگر من برای کمک به شما وارد چاله شوم، شما هردو بیرون می‌روید و من در آن چاله خواهم ماند! و من کسی را نمی‌شناسم تا از او سوال کنم، “چطور از اینجا بیرون بیام؟!”

من هرگز از هیچکس یک سوال هم در مورد زندگی خودم نپرسیده‌ام. این زندگی من است، و باید آن را زندگی کنم، من باید مشکلات آن را حل کنم. من هرگز از کسی توصیه نگرفته‌ام، هرگز توصیه هیچکس را نپذیرفته‌ام که از همان ابتدا درخواست نکرده بودم
من به آن مردم گفتم:
“باید درک کنید که توصیه تنها چیزی است که همه رایگان می‌دهند و هیچکس دریافت نمی‌کند”

چرا زحمت بکشی؟ توصیه کسی که از او درخواست توصیه نکرده باشی نمی‌تواند خیلی خردمندانه باشد!
انسان خردمند هرگز مفاهیم خودش را برکسی تحمیل نمی‌کند.
اگر کسی از او سوال کند او فقط بینش خودش را می‌دهد.
این یک دستور و فرمان نیست که دیگران باید انجامش دهند؛ هیچ “باید”ی در آن وجود ندارد.

شما این را مدیون کائنات هستید تا این جدایی را بصورت زیبا انجام دهید. تمام قول‌ها و وعده‌ها را فراموش کنید ـــ آنها در آن فضا و زمان خودشان درست بودند، ولی زمان تغییر کرده، شما هم باید تغییر کنید. هردوی شما در یک تقاطع ایستاده‌اید، آماده‌اید تا در جهت‌های متفاوت حرکت کنید؛ شاید هرگز دوباره باهم دیدار نکنید
تا می‌توانید این جدایی را با وقار انجام دهید و وقتی که درک کردید که این باید اتفاق بیفتد، چه با وقار و چه بدون وقار، پس بهتر است که آن را باوقار انجام دهید.

دست‌کم معشوق تو در خاطره‌ات زنده خواهد ماند و تو در خاطره‌ای او زنده خواهی بود. به‌نوعی خاص، آن لحظات باهم‌بودن برای همیشه شما را غنی خواهد ساخت.
ولی باوقار ازهم جدا شوید.

و اگر عشق را ــ که پدیده‌ای بسیار دشوار است ـــ شناخته باشید، این کار دشواری نیست. تو بدون تامل و فکردوباره سقوط کردی؛ می‌توانی درک کنی که عشق چقدر به آسانی ناپدید شد. حقیقت آن را بپذیر؛ و همدیگر را سرزنش نکنید، زیرا هیچکدام مسئول نیستید.

باوقار به همدیگر کمک کنید، در یک دوستی عمیق ازهم جدا شوید. معمولاً‌ وقتی عشّاق ازهم جدا می‌شوند، دشمن همدیگر می‌شوند. این نوع عجیبی از سپاسگزاری است! آنها باید واقعاً باهم دوست شوند
و اگر عشق بتواند به دوستی تبدیل شود؛ احساس گناه وجود ندارد، احساس انزجار وجود ندارد؛ کسی احساس نمی‌کند که فریب خورده یا از او سوءاستفاده شده. هیچکس از دیگری بهره‌کشی نکرده؛ این فقط یک انرژی بیولوژیک بوده که شما را کور کرده بود.

#اشو
از مرگ به جاودانگی جلد چهارم
آخرین سخنان آتشین اشو در آمریکا ۱۹۸۵
برگردان: محسن خاتمی
@oshoi


برای عشق دو امکان وجود دارد:

یا اینکه به جنسیت سقوط کرده و یک امر جسمانی شود
یا اینکه به اخلاص عروج کرده و امری روحانی شود
.

#اشو
@oshoi


مراقبه روزانه 17 اسفند

@oshoi


عروج در عشق_قسمت1از 3

#سوال_از_اشو

اشوی محبوب
افتادن در عشق بسیار آسان است
چرا بیرون آمدن از عشق اینقدر دشوار است؟
مباحثات، اشک‌ها، جنگ‌ها و ترس‌های بی‌پایان…. من نمی‌خواهم کسی را که با او بوده‌ام برنجانم، زیرا چنین نیست که احساسی وجود ندارد. من بسیار سردرگم هستم. و عشق از نظر شما احساسی کاملاً متفاوت است
می‌توانید چیزی بگویید؟

#پاسخ

آیا چیزی برای گفتن هست؟
همه چیز تمام شده
سقوط کردن همیشه آسان است: می‌توانی در هر چاله‌ای سقوط کنی. بیرون آمدن دشوار است. ولی باید بیرون بیایی. وقتی عشق ازبین برود، آن چاله به جهنم تبدیل می‌شود. آنوقت دعوا و بحث و غرغر و انواع نحسی‌ها از هر دو طرف
هیچکس نمی‌خواهد برنجاند:
ولی چون مرد رنجیده، زن رنجیده، هردو بدون اینکه بدانند پیوسته احساس رنجش خود را روی دیگر خالی می‌کنند.

اول اینکه: وقتی شروع می‌کنی به “سقوط در عشق” falling in love، وقتی هنوز درون چاله نیفتاده‌ای، این زمانی است که از من سوال کنی، زیرا من یک نوع رابطه‌ی عاشقانه‌ی متفاوتی دارم که آن را “عروج در عشق” rising in love می‌خوانم. آنوقت مشکلی نخواهد بود.

عروج در عشق زیباست،
سقوط به پایین است
پایین افتادن همیشه آسان است

یک نکته‌ی ساده باید درک شود:
عشق ـــ آن عشقی که تو از آن صحبت می‌کنی، در اختیار تو نیست. تو به آن سقوط کرده‌ای. در قدرت تو نبوده که در آن سقوط نکنی، تو را با خودش می‌برد. ولی مانند یک نسیم است: می‌آید و می‌رود. و خوب است که می‌آید و می‌رود، زیرا از بماند، مانده و بیات می‌شود.

قدری ادراک از سوی هردو طرف مورد نیاز است: که عشق دیگر وجود ندارد. نیازی نیست ازهم متنفر باشید، زیرا هیچکس آن عشق را نابود نکرده ـــ هیچکس آن را خلق نکرده. مانند یک نسیم آمده:
از آن لحظات لذت برده‌اید؛ از همدیگر تشکر کنید و به هم کمک کنید تا از چاله بیرون بیایید. وقتی در چاله هستی، این تنها راه است. مرد، برای اینکه واقعاً جوانمردی داشته باشد، باید شانه‌هایش را به زن بدهد تا از آن بالا رفته و از چاله بیرون برود. و زن می‌تواند حرکات ژیمناستیک خودش را پیدا کند که چطور از چاله بیرون برود.

ولی هیچکس قبل از سقوط از من سوال نمی‌کند. این عجیب است!
من سی و پنج سال است که منتظرم تا کسی از من بپرسد که چگونه در عشق سقوط کند! هیچکس این را نمی‌پرسد، زیرا اگر این را می‌پرسیدی، من توصیه می‌کردم، “هرگز در عشق سقوط نکن. سعی کن عروج کنی.” و عروج در عشق یک موضوع کاملاً‌ متفاوت است.

عروج در عشق یعنی:
نوعی یادگیری، یک تغییر، یک بلوغ. عروج در عشق درنهایت به تو کمک می‌کند تا بالغ و پخته شوی. و دو انسان بالغ باهم دعوا نمی‌کنند؛ سعی می‌کنند همدیگر را درک کنند و کوشش می‌کنند هر مشکلی را حل کنند.

هرکسی در عشق عروج کند، هرگز از آن سقوط نمی‌کند، زیرا عروج تلاشی از سوی تو است و عشقی که توسط تلاش تو رشد کرده در اختیار خودت است
ولی سقوط در عشق تلاش خودت نیست.

سقوط در عشق ـــ آن عشق در جایی مختل خواهد شد، و هرچه زودتر درک کنی که رفته، بهتر است؛ وگرنه درگیر هزاران چیز خواهی شد. اینها چیزهایی هستند که جدایی را دشوار می‌سازند.

وقتی در عشق سقوط می‌کنی، هیچ سوالی پیش نمی‌آید. تو تمیز هستی، دیگری هم تمیز است. ولی وقتی بخواهید جدا شوید، آن روزها، آن شب‌ها، آن سالها که باهم بوده‌اید، باهم عشق ورزیده‌اید، چیزی را تجربه کرده‌اید  که یکی از بزرگترین هدایای طبیعت است ـــ آنگاه پیوسته درگیر خواهید بود.

شما همواره به همدیگر قول و وعده می دهید…. و چنین نیست که دروغ بگویید یا فریب بدهید؛ در آن لحظات زیبا، آن قول ها به‌نظر می‌رسد که مطلقاً از قلب شما می‌آیند. ولی وقتی آن لحظات رفته باشند ـــ و خواهند رفت، زیرا این یک سقوط بوده و هیچکس نمی‌تواند برای همیشه در حالت سقوط باقی بماند. یک روز باید که دوباره برخیزد. و لحظه‌ای که شروع می‌کنید به جداشدن، تمام این درگیری‌ها، قول‌های خودت، قول‌های دیگری، تولید پیچیدگی می‌کنند.

عروج در عشق چیزی روحانی است.
سقوط در عشق چیزی جسمانی است
.
بیولوژی کور است، برای همین عشق را کور خوانده‌اند. ولی آن عشق که من از آن صحبت می‌کنم فقط بینشی است که به آسانی در دسترس همه قرار داد….. فقط قدری تلاش….

عشق باید از سکوت،از هشیاری، از مراقبه‌گون بودن تو بیرون بیاید. این عشق نرم است، اسارت‌آور نیست ـــ زیرا عشق چگونه می‌تواند برای معشوق تولید قیدوبند کند؟
عشق یعنی:
آزادی دادن به همدیگر، بیشتر و بیشتر. با رشد عمیق‌ترِ عشق، آزادی بزرگتر می‌شود. با رشد عمیق‌تر عشق شروع می‌کنی به پذیرش معشوق، همانگونه که هست. دیگر سعی نمی‌کنی او را تغییر بدهی.

ادامه دارد....

#اشو
از مرگ به جاودانگی جلد چهارم
آخرین سخنان آتشین اشو در آمریکا ۱۹۸۵
برگردان: محسن خاتمی
@oshoi




موسیقی زیبای سرخپوستی

بنام: White Arrows
پیکانهای سپید

با اجرای:
Alexandro Querevalú

@oshoi


#سوال_از_اشو

باگوان من بیشتر با افرادی ملاقات می کنم که می توانند هاله ها را ببینند و فکر می کنم که چیزی کم دارم
چرا من نمی توانم این بصیرت را داشته باشم؟

#پاسخ

خداوند یک تجربه نیست.
هیچ تجربه ای از این قبیل روحانی نیست
تمامی این تجربه ها بازی ذهن هستند
مراقبشان باش
هر آنچه که دیده شود بخشی از دنیای توهمی خواهد بود
#بیننده_حقیقت_است
#نه_دیده_شده
تو می توانی هاله ببینی و می توانی فرشته ببینی و می توانی بالا آمدن کنداليني را ببینی و می توانی نورهای درونی را ببینی، ولی تمام این ها دیده شده هستند، آن ها تو نیستند
بیننده شاهد است، و تنها شاهد است که حقیقت دارد
تمام چیزهای دیگر رویا هستند و رویاهای این دنیایی وجود دارند و رویاهای آن دنیایی،
رویاهای ماده گرایانه وجود دارند و رویاهای روح گرایانه،
ولی باید همیشه یک نکته را به یاد سپرد:
هرآنچه که دیدنی باشد بی ارزش است، حتی اگر خدا باشد، آن خدایی که دیده شود بی ارزش است
وقتی تمام تجربه ها ناپدید شد و تو کاملا تنها ماندی و دیگر هیچ چیزی برای دیدن نمانده باشد، و در دستانت فقط یک خالی بودن مانده باشد،
آنگاه ناگهان تو خودت را خواهی یافت
آن وقت بخودت باز می گردی و به مبدا خويش بازگشت می کنی.
و این دیگر یک تجربه نیست ،
یک تشخیص و بازشناسی است.

تفاوت بین تجربه و تشخیص همین است
چنین نیست که تو چیزی دیده باشی و چیزی را تجربه کرده باشی
اینک تو #میدانی_کيستي.

#اشو
#راز_جلد2
@oshoi


#سوال_از_اشو

اشوی محبوب
چرا هیچ کاری نکردن اینهمه دشوار است؟

#پاسخ

کاری نکردن دشوار است زیرا چالشی برای نفْس تو ندارد. نفْس تو با چالش زنده است
هرچه یک چیز سخت‌تر باشد، نفْس بیشتر با آن تغذیه می‌شود. اگر هیچ کاری نکنی، نفْس گرسنگی می‌کشد. و اگر ادامه بدهی که هیچکاری نکنی، نفْس خواهد مُرد.

مراقبه چیزی نیست جز یک آمادگی برای مرگِ نفْس

برای همین مراقبه یعنی کاری نکردن‌ ـــ فقط بودن. دشوار است، سخت است، ولی غیرممکن نیست. و وقتی که سادگی کاری نکردن را چشیدی، و آسودگی آن را، آسان‌تر و آسان‌تر می‌شود.
به‌نظر من، کاری کردن مشکل است. برخی از من پرسیده‌اند که چرا من همیشه پای چپ خود را روی پای راست خودم قرار می‌دهم. هرکاری را انجام دادن سخت است، حتی حرکت دادن پاها! من هردو را در مراقبه قرار می‌دهم. و آنها مرا می‌شناسند، که هیچ چیز رویکرد مرا عوض نخواهد کرد. آنها تمام روز برای ساعت‌ها در این حالت می‌مانند

#اشو
از مرگ به جاودانگی جلد چهارم
آخرین سخنان آتشین اشو در آمریکا ۱۹۸۵
برگردان: محسن خاتمی
@oshoi

20 last posts shown.