💢ساکش توی دستش بود، سنگین و محکم. نگاهش سرگردون، انگار اولینبار بود که میخواست مترو سوار بشه.
شلوغی، ازدحام، صدای همهمه… اما با همهی اینها، رسم مردونگی رو به جا آورد و همراهش—یه خانم نسبتاً مسن—رو زودتر فرستاد داخل واگن.
و درست همون لحظه، درب مترو بسته شد.
یک لحظه شوکه شد.
خانم، داخل قطار، نگران و سردرگم.
مرد، بیرون قطار، مستأصل و بیقرار.
*دستها روی شیشه، صدای کوبیدن به در… اما مگه فایدهای داشت؟*
*درب مترو رو نمیشه از داخل باز کرد. هیچوقت و هرگز.*
قطار، بیتوجه به استیصال این دو نفر، راهش رو گرفت و رفت.
و مردم اطراف؟ فقط نگاه کردند.
نه کسی کمکی کرد، نه کسی حتی اعتراضی. شاید نمیتونستن، شاید هم براشون مهم نبود.
🔹 *فرق درب مترو با درهای دیگه چیه؟*
درب خونه، مغازه، اداره… هر جا باشی، یه نفر از اون طرف میتونه در رو باز کنه. کسی پشت در نمونه.
اما درب مترو اینجوری نیست. وقتی بسته بشه، بسته شده.
نه التماس و ضربه زدن فایده داره، نه اضطراب و نگرانی. چون اصلاً "باز شدن دوباره" براش تعریف نشده.
*و این، شباهت عجیبی به دنیای مدیریت داره…*
🔹 *مدیر درب مترویی vs. رهبرِ دربهای کنترل شونده*
۳۰ سال پیش، هایفتز (Heifetz) یه نظریه مهم داد: "رهبری تطبیقی".
خلاصهش اینه که رهبران واقعی توی بحرانها خشک و بیانعطاف نیستن. اونها قوانین رو میشناسن، ولی میدونن که توی بعضی شرایط، قانون کافی نیست!
اینجاست که فرق مدیر و رهبر معلوم میشه:
🚇 *مدیرای درب مترویی:*
✅ فقط مجری قوانین و فرآیندها هستن.
✅ کاری به این ندارن که یه نفر جا بمونه، چون "دستور اینه!"
✅ حتی اگه ببینن سیستم داره ضرر میزنه، میگن: "مامورم و معذور!"
🔓 *رهبرای واقعی:*
✅ شرایط رو درک میکنن، قوانین رو متناسب با نیازها اجرا میکنن.
✅ حواسشون هست که "قانون"، هدف نیست، یه وسیلهست برای بهتر شدن اوضاع.
✅ وقتی کسی جا بمونه، در رو باز میکنن، چون هدفشون آدمها هستن، نه فقط اجرا کردن یه سری دستور.
🔹 غرور مدیریتی؛ وقتی مدیرها شبیه درب مترو میشن!
🔹 یه اتفاق رایج اینه که مدیرای تازهکار، بیشتر از بقیه درگیر "غرور مدیریتی" میشن.
🔹 چون هنوز اعتمادبهنفس کافی ندارن، به قوانین میچسبن و فکر میکنن هرچی خشکتر اجراش کنن، مدیر بهتری میشن.
🔹 اینطوری کمکم یادشون میره که هدف، اجرا کردن قانون نیست؛ هدف، نتیجه گرفتنه!
🚇 منتظرن درب مترو بسته بشه و بعد بگن: "دستور همینه، نمیتونم کاری کنم!"
🚇 اگه یه فرصت خوب از دست بره، باز هم مهم نیست، چون "فرآیند اینو میگه!"
*و اینجا، همونجاییه که مدیریت از رهبری جدا میشه.*
📌 *نکته پایانی:*
*رهبری از جایی شروع میشه که قوانین و مقررات دیگه جواب نمیدن و پاسخگوی شرایط نیستن.*
🤔🤔 *لطفا به این چندتا سوال پایین فکر کنید:*
👋تا حالا شده توی زندگیت، یا کارت، یا حتی جامعه، به خاطر رفتار "درب مترویی"، یه فرصت مهم رو از دست بدی؟
👋تا حالا شده که یه مدیرِ درب مترویی، جلوی رشد، موفقیت یا تغییرات خوب رو بگیره؟
✅ آیا تو فقط یه مجری هستی که میگه "این قانونشه"؟
✅ یا رهبر واقعیای که میدونه چه وقت باید درها رو باز کنه؟
✍️ دکترعلیرضاکوشکی_جهرمی
@hrm_academy