خلاصه ی کامل چپتر 1137
فصل ۱۱۳۷: "شمراک ظاهر میشود"
سفر زیارتی یاماتو و برداشت طلایی، قسمت ۲۳: "یاماتو و بقیه مخفیانه وارد پایگاه سری هولدم میشن. اونجا چندتا از افراد بینام و نشون "هو’s هو" هم حضور دارن."
فصل از جایی شروع میشه که لوفی و گروهش به "قلعه آئورست" در دهکده غربی میرسن. رود توضیح میده که این قلعه بعد از مرگ شاه هارالد دیگه استفاده نشده، واسه همین تعجب میکنه که چرا در ورودی آسیب دیده و نگهبانها ناپدید شدن. زورو متوجه میشه که در قلعه از داخل شکسته شده.
اونا از در رد میشن و وارد حیاطی ویرانشده میشن. رود میگه اینا آثار نبرد وحشتناکیه که وقتی لوکی، شاه هارالد رو کشت، اینجا اتفاق افتاد.
زورو: "نیروهایی که این ردها رو گذاشتن، باید وحشتناک بوده باشن..."
رود: "همونطور که میدونین، لوکی یه هیولاست، ولی شاه هارالد هم یه جنگجوی بزرگ بود."
سرنوشت این قلعه، همون لحظهای که اون نبرد شروع شد، رقم خورد!!
لوفی: "ووووو! چقدر بزرگه!!"
نامی: "هااا؟! این چیه؟! ترسناکه!!"
لوفی و گروهش وارد قلعهای میشن که کاملاً آسیب دیده. همهجا پر از اسکلتهای غولهاست. به نظر میرسه که بیش از صد جنگجوی غول اون روز توسط لوکی کشته شدن. فقط جارول و لوکی زنده موندن.
لوفی یه جمجمه با شاخهایی مشابه اوز میبینه. رود توضیح میده که بعضی از غولها مقداری از خون "قبیله غولهای باستانی" رو توی رگهاشون دارن. اما دیگه هیچ عضو اصیل و خالصی از این قبیله باقی نمونده.
اونا یه تصویر از شاه هارالد رو توی یه قاب نقاشی که رو دیوار آویزونه پیدا میکنن (همون تصویری که تو فصل قبل دیدیم، ولی حالا کاملاً مشخصه). شاه هارالد یه غول طاس و وحشی با ریش و سبیل مشکی بزرگه. روی سرش دو تا زخم خیلی بزرگ داره و یه خالکوبی خطی روی صورتش دیده میشه (مشابه چیزی که روی صورت ریپلی دیده بودیم).
رود: "این یه پرتره از شاه هارالد هست!!"
"یه مرد که عاشق صلح بود و تلاش میکرد الباف رو با ملتهای دیگه ارتباط بده..."
"به عنوان "بزرگترین پادشاهی" که الباف تا حالا داشته، شناخته میشد."
لوفی: "خیلی قوی به نظر میرسه!!"
رود: "اون نشونههایی که روی سرش میبینی، وقتی شاخهای خودش رو کند، باقی موندن، یادگاری از قبیله غولهای باستانی."
"اون میگفت که غولهای باستانی فقط مردم رو یاد دوران جنگ میندازن."
لوفی: "شاخ داشته؟!"
زورو: "این یعنی یه تصمیم جدی گرفته بوده."
رود توضیح میده که هاجرودین، برادر ناتنی لوکیه. هاجرودین حاصل ازدواج هارالد با یه زن غول دیگهست که قبل از ازدواج با مادر لوکی اتفاق افتاده. مادر هاجرودین نمیتونست ملکه الباف بشه، چون از یه کشور دیگه بود و خیلی از مردم الباف دوست داشتن که خون اصیل الباف حفظ بشه.
زورو میپرسه که چرا رود تصمیم گرفته که روی کشتی یه دو رگه مثل هاجرودین باشه. یه فلشبک کوتاه میبینیم که نشون میده رود وقتی بچه بوده، به خاطر اینکه یه اوتاکو بوده، مورد تمسخر قرار میگرفته. اما هاجرودین تحت تأثیر مهارت نقشهکشی رود قرار گرفته بود و ازش خواست که دوستش بشه (هاجرودین توی این فلشبک شبیه چیزی که توی فلشبک بیگ مام دیده بودیم به نظر میرسه).
رود میگه که هاجرودین همه توهینها و تحقیرهایی که به خاطر دو رگه بودن دریافت کرده رو تحمل کرده. رویای هاجرودین اینه که پادشاه همهی غولها بشه (نه فقط الباف) و همهی قبایل غول رو توی دنیا متحد کنه. در همین حین، لوفی متوجه میشه که چند تا از نگهبانها روی زمین افتادن (ما هنوز بدنهاشون رو نمیبینیم).
لوفی: "هی! یکی اونجا افتاده!!"
صحنه به "دنیای زیرین" میره. میبینیم که صورت لوکی پر از خون شده چون گونکو با قدرتهاش داره بهش حمله میکنه. گونکو بوتهاش رو با تیرهایی که ایجاد کرده بزرگتر میکنه تا بتونه راحتتر به صورت لوکی ضربه بزنه.
گونکو: "حالا دیگه متوجه شدی؟"
لوکی: "هااا هااا... همونطور که گفتم...!! من الان حتی نمیتونم یه انگشتم رو تکون بدم!!!"
شانکسِ نقابدار: "حتی اگه میتونستی هم چیزی تغییر نمیکرد."
گونکو: "یه موجود حقیر... یه فرصت برای اینکه به "الوهیت" برسی،"
"چنین افتخاری اصولاً چیزی بود که حتی اگه آرزوشو داشتی، دستیافتنی نبود... و حالا داریم این فرصت رو بهت پیشنهاد میدیم..."
گونکو چندین تیر از روی پاهاش ایجاد میکنه که مسیر حملهش رو نشون میدن.
لوکی: "لعنتی، دوباره؟!"
"تو با یه لگد سریع، سمت راست صورتمو میزنی..."
"هااا... و وقتی سرم از ضربه چرخید... اون موقع یه آپرکات میزنی..."
پادشاه دزدان دریایی: "مرسی که راهنمایی کردی!"
گونکو: "این تیرها مسیر قطعی آیندهم هستن.
✅
@onepiecefarsi▶️
کانال یوتویوب |🌐
پیج اینستاگرام🌐
کامل ترین ربات دانلود وان پیس