در اصل و پيش از هر چيز، نازيسم رشد نامحدود قدرت دولت است. حقيقت اين است كه اين مدعا كه اكنون براى ما عادى شده است، پارادوكسى مطرح مىكند و همچنين نشانگر نوعى ضربهٔ نظرى يا تحليلى است. براى اينكه وقتى نحوه عملكرد آلمان در دورهٔ ناسيونال سوسياليسم را مىبينيم، كمترين چيزى كه مىتوان گفت اين است كه دستكم در نگاه اول، نازيسم نخستين اقدام نظاممند براى آغاز انهدام دولت بود. نازيسم به چند دليل مساوى است با انهدام دولت. نخست، اين از خود ساختار حقوقى آلمان ناسيونال سوسياليست پيداست. چون همانطور كه مىدانيد، در آلمان ناسيونال سوسياليست، دولت شخصيت حقوقى خود را از دست داد؛ تا جايى كه از نظر قانون فقط مىتوانست بهمنزلهٔ ابزار چيزى ديگرى كه مبناى راستين حق بود، تعريف شود. و مقصود از اين مبناى راستين، مردم بود.
در نازیسم دولت از درون صلاحيت خود را از دست مىدهد، چراكه اصل عمليات درونى تمام دستگاهها، سلسلهمراتبى از نوع اجرايى، با بازى اقتدار و مسئوليت خاص دولتهاى اروپايى قرن نوزده به بعد نبود. اصل يا رهبرى كانون جذب وفادارى و اطاعت بود.
از کتاب «تولد زیست سیاست»
درسگفتارهای کلژ دو فرانس
میشل فوکو
ترجمهٔ رضا نجفزاده
در نازیسم دولت از درون صلاحيت خود را از دست مىدهد، چراكه اصل عمليات درونى تمام دستگاهها، سلسلهمراتبى از نوع اجرايى، با بازى اقتدار و مسئوليت خاص دولتهاى اروپايى قرن نوزده به بعد نبود. اصل يا رهبرى كانون جذب وفادارى و اطاعت بود.
از کتاب «تولد زیست سیاست»
درسگفتارهای کلژ دو فرانس
میشل فوکو
ترجمهٔ رضا نجفزاده