📚✏️ندای سیاست


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


آموزش دانش سیاسی در دو حوزه اندیشه و روابط بین الملل به همراه معرفی کتب و نقد و بررسی آنها،فایل صوتی سخنرانی ها و اطلاع رسانی برنامه ها، تحلیل اخبار و رویداد های اجتماعی و درس گفتارهای اختصاصی
ارتباط با ادمین؛
@Mansour_Barati
@Navidkalahroud

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


با خبر شدیم که مادر گرامی جناب آقای دکتر آریا برزن محمدی به دیار باقی شتافتند. به این استاد گرامی و خانواده محترم‌شان تسلیت می‌گوییم و برای شان آرزوی صبر و طول عمر داریم.

@Nedaye_siyasat


همزمان با امضای موافقتنامه راهبردی ایران و روسیه، پرسش ها در خصوص ماهیت این رابطه، زمان بندی امضای موافقتنامه و تاثیرات بلندمدت آن بر ساختار روابط خارجی ایران افزایش یافته است.
کتاب « تقلا برای اتحاد» به کوشش دکتر عبدالرسول دیوسالار که اخیرا توسط انتشارات بلومبزبری منتشر شده است، آخرین پژوهش به روز و مفصل در خصوص بنیان های روابط ایران ‌و‌ روسیه است. این کتاب دیدگاه های برخی از مطرح ترین پژوهشگران این حوزه در سطح‌ جهان را گرد هم آورده است تا به تحلیل مهم‌ترین جنبه های روابط دوجانبه بپردازد. کتاب چارچوبی برای تحلیل این روابط در آینده ارایه می دهد که مطالعه آن به تمام پژوهشگران و سیاست ورزان ایرانی توصیه می شود.

https://www.bloomsbury.com/uk/struggle-for-alliance-9780755653508/

@Nedaye_siyasat


♦️مردم‌نامه با همکاری مؤسسۀ اکنون و مدرسۀ نوروزگان برگزار می‌کند:

📌از مجموعه‌گفت‌وگوهای مردم‌نامه با مورخان ایرانی

♦️گفت‌وگو با منصوره اتحادیه (مدیر نشر تاریخ ایران)

با حضور:

🔸داریوش رحمانیان (گروه تاریخ دانشگاه تهران، سردبیر فصلنامۀ مردم‌نامه)

🔹مدیر نشست: سعیده حیدری‌نژاد

🕓 دوشنبه، ۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۶

🔹این نشست، مجازی برگزار می‌شود و همراه با پرسش‌وپاسخ خواهد بود.

📍پیوند ورود به گفت‌‌وگو:
🔗https://gap.nowruzgan.com/rooms/q1d-a7c-6jb-eec/join

🔎 در پنجرهٔ بازشده، ابتدا نام خود را بنویسید و سپس گزینهٔ join meeting را انتخاب کنید. نیازی به واردکردن رمزعبور نیست.

https://t.me/mardomnameh

@Nedaye_siyasat



#کتاب_امروز:

‌مهاجمان سرحد، شرح مأموریت ژنرال دایر در منطقهٔ سرحد، در سیستان و بلوچستانِ ایران، در ۱۹۱۶، و یکی از قدیمی‌ترین منابع مربوط به اوضاع و احوال طوایف بلوچ ایرانی در آغاز قرن بیستم است.
علی‌رغم اهمیت این اثر کلاسیک که در ۱۹۲۱ در لندن به چاپ رسید، در کتاب‌های مربوط به بلوچستانِ ایران اطلاعات چندانی در مورد آن به چشم نمی‌خورد.
در جریان جنگ جهانی اول، سرداران بلوچ ایرانی نیز همانند سایر رجال آزادی‌خواه ایران با آلمان طرح دوستی ریخته بودند. از آنجا که آلمان‌ها از طریق منطقهٔ سرحدِ تحت کنترل بلوچ‌های ایرانی به هند دسترسی پیدا می‌کردند، دولت انگلستان ژنرال دایر را برای ممانعت از این کار مأمور کرد تا سرداران بلوچ ایرانی را به دوستی با انگلستان تشویق کند.
کتاب شرح مأموریت دایر، برخوردهای نظامی و غیرنظامی با سرداران بلوچ و نیز اوضاع و احوال اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بلوچستانِ ایران را توصیف می‌کند.

«مهاجمان سرحد»
رویارویی نظامی انگلستان با سرداران بلوچ ایرانی
ژنرال رجینالد دایر
ترجمهٔ حمید احمدی

امکان سفارش چاپ تک‌نسخهٔ کتاب از سایت نشر نی

@Nedaye_siyasat


🔆 مهلت ثبت نام در « مدرسه زمستانه خاورمیانه پژوهی پیشرفته » ،  تا فردا ، یکم بهمن ماه است. به شرح پوستر. دوره ای ۲۵ ساعته با تدریس ۲۰ استاد سرشناس و اعطای مدرک «دیپلم خاورمیانه شناسی»

@Nedaye_siyasat


▪️انقلاب بدون انقلابیون: معنابخشی به بهار عربی

🖊 به قلم دکتر مجتبی قلی­ پور، پژوهشگر ارشد مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه

⬅️ کتاب انقلاب بدون انقلابیون: معنابخشی به بهار عربی (2017) یکی از مهم­ترین آثار آصف بیات، سیاست‌شناس و جامعه‌شناس ایرانی- آمریکاییِ دارای شهرت جهانی است که بر فهم مبتنی بر مشاهده و تجربۀ انقلاب‌های عربی متمرکز شده است. بیات یکی از جدی‌ترین پژوهشگران جنبش‌های اجتماعی و انقلاب‌ها در منطقۀ خاورمیانه تبدیل شده است. کتاب انقلاب بدون انقلابیون با رویکردی مقایسه‌ ای بین این انقلاب­ها و انقلاب­های دهۀ ۱۹۷۰ از جمله انقلاب اسلامی ایران نه ­تنها به فهم بهتر انقلاب­های عربی کمک کرده، بلکه پرتوی جدید برای فهم انقلاب­های سدۀ بیستمی هم می ­افکند....

🌐 متن کامل این نوشته هم‌اکنون در وب‌سایت پژوهشکدهٔ مطالعات پیشرفتهٔ خاورمیانه قابل مطالعه است.
https://www.cmess.ir/Page/View/2025-01-18/11451

@Nedaye_siyasat


🔊فایل صوتی مراسم رونمایی از کتاب تاریخ و تمدن ایلام

🎤سخنرانان:دکتر آرزو رسولی
دکتر حمیدرضا پیغمبری

📅دوشنبه 24 دی ماه




Forward from: همه عالم تن است و ایران، دل
‌‌
🔴‌ اندیشۀ ایرانشهری به محکِ شواهدِ تاریخِ «ایرانِ باستان»

✍️ امید غیاثی

در مناظرۀ علمی که به همت روزنامۀ آسیا و مؤسسۀ آتوسا برگزار شد، دربارۀ سنجشِ مفهومِ «ایران باستان» در اندیشۀ ایرانشهری جواد طباطبایی به گفتگو و مباحثه با دوست و هم­رشته‌ای خودم، دکتر اسماعیل مطلوبکاری پرداختم. در این مناظره به نقد تفسیرهای یکدیگر پرداخته و اندیشۀ ایرانشهری جواد طباطبایی را به محک داده‌­ها و شواهد تاریخِ ایرانِ باستان زدیم. در این گفتگو چندین مورد اختلاف بین طرفین وجود داشت که در این یادداشت برای خوانندگان روزنامۀ آسیا، به توضیح پاسخ‌های خودم به نقدهای دکتر مطلوبکاری پرداخته و در نهایت از دیدگاه خودم، اهمیتِ اندیشۀ ایرانشهری طباطبایی و دستاورد آن را متذکر می‌شوم.

دکتر مطلوبکاری در چند مؤلفه به نقد اندیشۀ ایرانشهری دکتر طباطبایی پرداخت که می­‌توان آن‌ها را در این موارد دسته‌­بندی کرد.

۱. مبهم بودن مفهوم ایرانشهر در نظریۀ طباطبایی ۲. آشنا نبودن دکتر طباطبایی با داده‌­های تاریخ ایران باستان به ویژه زبان‌های باستانی مانند اوستایی، فارسی باستان و فارسی میانه و استفاده از تحقیقات قدیمی دربارۀ تاریخ ایران باستان ۳. عدم دقت ایشان در روش­‌شناسی تاریخ ایران باستان و یک‌دست انگاشتن کلِّ تاریخ ایران پیش از اسلام ۴. خلط مفاهیم دورۀ باستانی با دورۀ اسلامی مانند شاهنشاهی در دورۀ ساسانی با سلطانِ دورۀ سلجوقیان و یا بندگ ساسانی با رعیت در دورۀ سلجوقی (با توجه به خوانش دکتر طباطبایی از پیوند اندیشه سیاسی خواجه نظام‌­الملک با اندیشۀ سیاسی ایران باستان) ۵. نگاه خودبسندۀ طباطبایی در قبال تاریخ و ارزش قائل نشدن برای مورّخان و بینش تاریخی.

نگارنده به­‌رغم موافق بودن با برخی نکاتِ دکتر مطلوبکاری، در یک نگاه کلان با این نظرات و نقدهای ایشان همسو نیست.

دکتر مطلوبکاری معتقد است در نظریۀ طباطبایی تعریفی مشخص از ایرانشهر وجود ندارد و طباطبایی یک دوره‌بندی برای کاربست این مفهوم ندارد، چنانکه در جایی آن را به هخامنشیان و در جایی به ساسانیان اطلاق می‌کند، در حالی که کاربست واژۀ ایرانشهر برای نخستین بار در تاریخ باستان به عنوان یک جای‌نام در کتیبۀ شاپور یکم در کعبۀ زردشت است. این نکتۀ دکتر مطلوبکاری درست است، اما ایشان در نظر نمی­‌گیرند که طباطبایی در نخستین گام، ایرانشهر را به معنای صفتی برای اندیشۀ سیاسیِ آخرِ ساسانی که به دورۀ اسلامی منتقل شده است، به‌­کار می‌برد. سپس در آثار بعدیش، به­‌ویژه در کتاب خواجه نظام­الملک این اندیشه سیاسی را به دوره­‌های هخامنشی و اشکانی نیز بسط می‌­دهد.

از این منظر، استفادۀ طباطبایی از مفهوم ایرانشهر لزوماً به معنای جای­نام نیست که ما بگوییم در دورۀ هخامنشی یا اشکانی نامی از ایرانشهر نیست، بلکه باید بتوانیم در مقامِ نقد، نشان دهیم که اندیشۀ سیاسی دورۀ هخامنشی یا اشکانی و اوایلِ ساسانی، با نظام گفتاری شاه دارای فره ایزدی اواخر ساسانی و اوایل اسلامی که تحت تأثیر جهان خداینامه‌­ای قرار دارد، تفاوت دارد و آیا می­‌توان اندیشۀ سیاسی دیگری در ایران باستان جستجو کرد و یا خیر. تأکید طباطبایی بر پیوند شهر و ایران نیز در آثار طباطبایی مشخص است و تأکید ایشان بر پیوند این دو، به سیاسی بودن این اندیشه، مرتبط است و مفهوم شهر که هم­‌ریشه با شاه است، مفهومِ بنیادینِ اندیشۀ سیاسی ایرانیان باستان بوده است و طباطبایی بر همین اساس، فرضاً به جای گفتن اندیشۀ ایرانی، به کاربست مفهوم اندیشۀ ایرانشهری دست می‌یازد.


🔴 دنبالۀ یادداشت را در بخشِ «مشاهدۀ فوری» بخوانید:
👇👇


@IranDel_Channel

💢


➖ ابراهیم نبوی خودکشی کرد

سیدابراهیم نبوی (داور نبوی) طنزپرداز مشهور خودکشی کرد و در اثر آن درگذشت. نبوی در هنگام مرگ ۶۴ سال داشت.

به گزارش انصاف نیوز به نقل از باشگاه روزنامه‌نگاران، دختران آقای نبوی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «به اطلاع دوستان و آشنایان می‌رسانیم که پدرمان، سیدابراهیم نبوی شب گذشته در شهر سیلورسپرینگ ایالت مریلند، جان خود را گرفت.

پدرمان در یک دهه‌ی اخیر افسرده و دلتنگ ایران بود و ناممکن بودن زندگی در وطن‌ش، بار سنگینی را بر دوش او گذاشته بود. او در حالی از دنیا رفت که هرگز نتوانست با اقامت اجباری خود دور از ایران کنار بیاید.»

ابراهیم نبوی از روزنامه‌نگاران و طنزنویسانی بود که اوایل دهه ۸۰ پس از محکومیت در دادگاه، از ایران خارج شد و بعدتر اعلام کرد قصد دارد به ایران بازگردد اما این اتفاق رخ نداد.

او در نشریات و روزنامه‌های بسیاری در دهه ۶۰ و ۷۰ فعالیت کرد و حاصل طنزهای او چندین کتاب شد.

https://ensafnews.com/572363
@ensafnews
@Nedaye_siyasat


#خبر

متاسفانه با خبر شدیم که ابراهیم نبوی، روزنامه نگار و طنز پرداز ایرانی با سابقه به زندگی خود پایان داده است.

@Nedaye_siyasat


در حوزه های علمیه شیعی،  امام صادق که فقیه خوانده میشود،  معمولاً در ردیف آیت الله ها و فقهای معروف مانند ملا احمد نراقی و شیخ مرتضی انصاری و غیره قرار داده میشود، بدون این که توجه کنند که مفهوم فقه به عنوان یک دیسیپلین در زمان امام صادق اصلا پدید نیامده بود. امام صادق « فقه دین» داشت یعنی از شناخت حقیقت« دئنا» برخوردار بود. این حقیقت همان چیزی است که در الهیات ادیان ابراهیمی نور نبوت خوانده میشود و همان چیزی است که در فلسفه ایرانی « فره دینی» یا « فره پیغمبری »، فرهی که بعد از حضرت خاتم الانبیا در امام جلوه گر میشود. بنابراین امام صادق از عین فره دینی برخوردار بود. بعد از امام صادق هم، تا مدتها، معنای اصلی فقه نزد عارفان حفظ شد. رشیدالدین میبدی در اوایل قرن ششم وقتی میخواهد در تفسیر کشف الاسرار «حکم و علم» را که به پیغمبران داده میشود تفسیر کند ، حکم را حکمت میخواند که در پارسی به آن «خرد» میگویند ، و حکمت را « نبوت» و یا « فقه دین» میخواند، واین همان چیزی است که در فلسفه ایرانی به آن فره پیغمبری یا فره دینی میگویند. بنابراین معنای اصلی فقه تا قرنها بعد همچنان پابرجا بود و معنای جدید آن نتوانست آن معنای اصلی را محو کند. ولی به هر حال معنای جدید ، به دلیل اهمیت علم فقه و تدریس آن در مدارس ( که خود از قرن چهارم و پنجم به بعد در تمدن اسلامی شکل گرفتند) معنای اصلی بتدریج فراموش شد، به طوری که معنایی که از «فقیه » در «ولایت فقیه» اراده میشود نه معنای اصلی و ژرف این لفظ بلکه معنای ثانوی آن است.  بدین ترتیب وقتی برخی از علما بعد از صفویه از ولایت فقیه سخن گفتند ( «ولایت »را برای فره پادشاهی و «فقیه» را برای فره دینی) روشن نبود که منظورشان از فقیه کسی بود که در  دیسیپلین فقها تربیت شده بود یا مانند امام صادق یا امامان دیگر فقیه در دین بود. و معلوم نبود کسانی که لقب «امام»  را برای آیت الله خمینی به کار می‌بردند آیا میخواستند تلویحا بگویند که آیت الله خمینی فقط تربیت شده در دیسیپلین فقها نیست بلکه « فقیه در دین» هم هست یعنی وارث فرپیغمبری است، یا نه.
نظریه « ولایت فقیه » تنها کوششی نبود که بعد از صفویه برای ایجاد حکومت آخرالزمانی پدید آمد. اساسا هر گروه یا گروهکی که در قرن بیستم در کشور های اسلامی به منظور ایجاد یک حکومت دینی پدید آمده مآلا خواسته است یک حکومت آخرالزمانی بر قرار کند، چه شیعه بوده و چه سنی. بنابراین نه فقط سازمان مجاهدین خلق،  بلکه گروههای طالبان و داعش و امثال آنها نیز همه ، از لحاظ فلسفه ایرانی، آخرالزمانی به شمار می آیند، زیرا همه آنها در پی تاسیس حکومتی بوده اند که در آن فره پادشاهی با فره دینی جمع میشود. حتی گروههای سیاسی چپ نیز به لحاظی آخرالزمانی هستند، چه آنها نیز بدون این که به زبان بیاورند و حتی در دل به آن بیاندیشند، میخواهند فره پادشاهی ( یا قدرت و حکومت ) را با« فره دینی زمینی شده» که همان ایدئولوژی چپ است جمع کنند. آخرالزمانی خواندن این گروه های سیاسی چپ چیز غریبی نیست، چه اگر دقت کنیم حتی گروههای دینی سیاسی شده هم در واقع دینشان متأثر از ایدئولوژی چپ است. گروههای سیاسی چپ ( و همچنین گروههای به اصطلاح دینی) به جای این که حکومت را ( که نماینده فره پادشاهی است) با « منش» یا فره « منه»، یعنی خرد، پیوند دهند در صدد بوده اند که حکومت را با فره دینی پیوند دهند، آنهم دین دنیایی و زمینی.

@Nedaye_siyasat


صفویه از میان همین گروهها سر برآورد، و اگر صفویه مدعی سیادت شد به خاطر این بود که میخواست خود را وارث فره پیغمبری هم نشان دهد. صفویه را گفته اند حقیقتا سید نبودند. ولی این که در حقیقت سید بودند یا نه مهم نیست. آنها باید خود را سید می‌خواندند تا از فرزندان علی و فاطمه ( ع) به شمار آیند و بتوانند از دیدگاه شیعه پادشاه آخرالزمانی باشند.
خلافت عثمانیها، از نظر بسیاری،  همانند صفویان حکومتی آخرالزمانی بود، و فرق ایشان با صفویان در این بود آنها خلیفه رسول الله را لزوما از اهل بیت رسول الله نمی‌دانستند. کاری که آتاترک کرد این بود که حکومت را از آخرالزمانی بودن خارج کرد. تاسیس جمهوری ترکیه درست نقطه مقابل انقلاب ۵۷ ایران بود. آتاترک برای حاکم فقط فره شاهی را لازم دانست، در حالی که در انقلاب ۵۷ ایران انقلابیون، دانسته و نادانسته( و بیشتر نادانسته),  در صدد بر آمدند حکومت شاهنشاهی را که متکی بر یک فره بود به حکومتی آخرالزمانی تبدیل کنند.
پادشاهان صفوی ، به خصوص در ابتدا، ادعای درویشی داشتند. شاه اسماعیل مرشد و پیر سرهنگان و سپاهیان خود بود. همانطور که آنها با کسانی که مدعی شاهی بودند می جنگیدند ، با سلسله‌های دیگر درویشی، مانند نعمت اللهیه و درویشان جلالی و نقش بندی هم می جنگیدند. به اعتبار همین درویشی بود که آنها خود را «ملوک الدنیا و الآخره » معرفی میکردند. علت این که درویشان لقب « شاهی » به اقطاب خود دادند، به لحاظی، همین بود. آنها خود را وارثان فره دینی و پیغمبری معرفی می‌ کردند و با انقراض خلاف عباسی برخی از آنان خود را شایسته نمایندگی فره شاهی هم دانستند و به همین دلیل خود را «شاه » خواندند. این لقب را سلسله های مختلف برای اقطاب خود به کار میبردند ولی همه آنها برای به دست گرفتن قدرت نمی جنگیدند. نواده شیخ صفی بودند که جنگیدند و پیروز شدند و وقتی به پیروزی رسیدند مدعیان دیگر را که رقیب ایشان بودند سرکوب کردند یا از قلمرو حکومت خود بیرون راندند. مخالفت و سرکوب درویشان در دوره جمهوری اسلامی هم تا حدودی به همین دلیل بوده است.
بعد از انقراض سلسله آخرالزمانی صفویه مسئله ای  که برای مسلمانان شیعی ایرانی پیش آمد این بود که چگونه می‌توانند خلافتی تاسیس کنند که به دو فره منسوب باشد. برای غیر ایرانیان این مسیله مطرح نبود چون خلافت عثمانی به هر حال می‌توانست  یک حکومت دینی و آخرالزمانی به شمار آید. ولی این خلافت را ایرانیان قبول نداشتند. آنها می بایست یک حکومت آخرالزمانی شیعی تاسیس میکردند، یعنی حکومتی که حاکم در آن هم از فره پادشاهی برخوردار باشد و هم از فره دینی یا پیغمبری ، و نماینده فره دینی هم باید از خاندان پیامبر اسلام باشد یعنی سید باشد و بتواند به منزله نماینده «امام» شناخته شود ( نه امام به معنی سنی آن بلکه به معنی شیعی آن که همان امام غایب است).
پس بعد از فروپاشی سلسله آخرالزمانی صفویه، ایرانیان باز با  بزرگ‌ترین مسیله سیاسی در دوره آخرالزمان  مواجه شدند و آن مشخص شدن کسی بود که فرستاده یا  نماینده امام غایب بود (کسی که مسیحیان فارقیط و ابوعیسی اصفهانی «مقدمه مهدی » و برخی از شیعیان دوازده امامی نایب امام زمان یا فرستاده او می‌خواندند.) با پیدایش «دیسیپلینی» با نام «فقه» ( در اواخر قرن دوم هجری) و رشد طبقه ای اجتماعی به نام « فقیه » در میان کسانی که آخرالزمانی میاندیشیدند، این فکر ایجاد شد که فقیه را با امام غایب مرتبط نمایند و نماینده امام را در میان فقیهان جستجو کنند .
علت این که من لفظ « دیسیپلین» را در مورد فقه به کار بردم این است که اصطلاح « فقه » در تاریخ تفکر اسلامی، مانند بسیاری از اصطلاحات اصلی همچون « عقل» ، « دین» ، «عشق»، و... یک معنای ثابت نداشته بلکه معنایی داشته که دستخوش تحول قرار گرفته است. مثلا « عشق» در تفسیر  امام صادق معنای دیگری داشته و در دیوان حافظ و سعدی معنای دیگر. همینطور « دین» در پارسی قدیم معنای دیگری داشته و امروزه معنایی دیگر. عقل هم همینطور. فقه و تفقه هم همینطور. معنایی که در قرآن و در زمان پیغمبر اکرم (ص) برای فقه در نظر داشتند همان معنایی نبوده که در قرنهای سوم به بعد برای این لفظ در نظر می گرفته اند. از قرن سوم به بعد «فقه» به صورت یک «دیسیپلین» در آمد ( یعنی یکی از علوم دینی شد) و طبقه ای اجتماعی در جوامع اسلامی به نام « فقیه» یا فقهاشکل گرفت، طبقه ای که در صدر اسلام وجود نداشت. البته لفظ «فقه» به کار می‌رفت اما نه به معنای یک دیسیپلین. معنای اصلی این لفظ حتی عمیق تر از معنا یا معانی بعدی آن شد. در صدر اسلام « فقه دین » به معنای شناخت حقیقت دین بود و این فقه هم از نظر شیعه نزد امامان شیعه ، مانند امام جعفر صادق (ع) بود.

@Nedaye_siyasat


اصلا دین اسلام هم که به حضرت مسیح قایل بود تحت تاثیر فضای آخرالزمانی شکل گرفت.
جنگها یا مغازی پیغمبر (ص)نیز همه دینی و آخرالزمانی بودند. جنگ بدر به خصوص یک جنگ آخرالزمانی تمام عیار بود. تصادفی نیست که گفته اند بعد از این جنگ پیغمبر به مومنان فرمود در پی جهاد اکبر باشند نه جهاد اصغر. خلفای راشدین بخصوص عمر و علی (ع) فقط خلافت یا جانشینی فره دینی را نداشتند، بلکه نماینده هر دو فره بودند: دینی و شاهی.  لقب «فاروق» لقبی آخرالزمانی بود. عنوان « امیرالمومنین » عنوانی است آخرالزمانی. مفهوم امیری مربوط به سلطه و سلطنت است و مفهوم مؤمنین مربوط به فره دینی ( مومن کسی است که از صاحب فره دینی و پیغمبری تبعیت می کند).   تفاوت شیعه و سنی در این بود که شیعه میگفتند خلیفه یا به اصطلاح ایشان «امام»( یعنی « حاکم اخرالزمانی» - کسی که هم نماینده فره پادشاهی است و هم نماینده فره پیغمبری یا نبوت ) باید از خاندان محمد (ص) باشد. لذا خلافت از نظر شیعه حق علی بود نه ابوبکر و عمر و عثمان. ولی سنی ها این حاکم را که خلیفه می‌خواندند لزوما از خانواده محمد نمی دانستند. اما در این که هر دو مذهب خلیفه و امام را وارث دو فره می‌دانستند یکسان بودند، هرچند بنی امیه بعدا مفهوم خلیفه را فقط متضمن فره شاهی دانستند و فره پیغمبری را از آن حذف کردند. به همین دلیل بنی امیه به جانشینی حضرت محمد به عنوان نبی اصلا اهمیتی نمی دادند. امور دینی را اشخاصی که صحابه یا تابعین را دیده بودند یا با قرآن آشنا بودند (قراء )می‌توانستند به عهده گیرند. بنی امیه از این لحاظ تا حدودی مانند پادشاهان ساسانی بودند که امور دینی را به عهده موبدان نهاده بودند و به هرحال شأن زیادی برای فره دینی قائل نبودند. اهمیت ندادن به جانشین فره دینی تا جایی بود که ولید بن عبدالملک و مشاورش حجاج بن یوسف خلافت را ( که فقط در داشتن فره پادشاهی خلاصه می شد) مهمتر از نبوت می‌دانستند. استدلال آنها هم ظاهرا این بود که برای اداره کشور ما به قدرت حکمرانی یعنی پادشاهی  نیازمندیم نه به نبوت، چه نبوت با رابطه یا نسبت انسان با خدا کار دارد در حالی که فره پادشاهی با نسبت انسان به انسانها ؛ بالنتیجه اداره کشور تنها نیازمند فره پادشاهی است و به نماینده فره پیغمبری نیازی ندارد.
اما بنی عباس، به خلاف مروانیان، برای فره پیغمبری ارزش قائل بودند و مانند شیعه خلیفه راستین ( یا به قول شیعه «امام» ) را کسی میدانستند که هم دارای خلافت نبوت ( فره پیغمبری) بود و هم دارای خلافت پادشاهی.  در واقع فرق «خلافت» از نظر بنی عباس و بنی امیه در همین بود. از نظر بنی امیه خلیفه میبایست از قدرت حاکمیت یا سلطنت ( به تعبیر فلسفه ایرانی « فره کیانی») برخودارباشد در حالی که بنی عباس معتقد بودند که خلیفه  باید هم از فره کیانی برخوردار باشد و هم ازفره پیغمبری؛ باید کسی باشد که به قول شیعه «وصی» پیغمبر باشد. بنی عباس از این حیث که برای خلافت هر دو فره  را لازم می دانستند مانند شیعه بودند. فرق آنها با شیعه در این بود که شیعه وارث فرپیغمبری ( وصی)  را یکی از اهل بیت میدانست و اهل بیت هم از نظر ایشان علی و فرزندان فاطمه بودند ( به علاوه سلمان)  در حالی که بنی عباس این وراثت را به علی و فرزندان فاطمه اختصاص نمی دادند. به هر حال، همه جنگهایی که در قرنهای اول و دوم هجری با بنی امیه صورت میگرفت جنگهایی بود آخرالزمانی, به این معنی که مدعیان دو فره برای به دست آوردن خلافت و حکمرانی با بنی امیه میجنگیدند. حتی جنگهای ایرانیان زردشتی و مسیحی و نومزدکی و یهودی با بنی امیه و بنی عباس هم آخرالزمانی بود ، منتهی غیر مسلمانها فره پیغمبری را در پیغمبری غیر از حضرت محمد میدیدند .
از آنجا که دعوی بنی عباس دعوی داشتن دو فره بود و جنگهایشان هم همه آخرالزمانی بود، القابی که خلفای بنی عباس اختیار میکردند القابی بود آخرالزمانی. مثلا «منصور» لقبی است آخرالزمانی و معنای آن با بهرام که خود لقبی آخرالزمانی است یکیست. المهدی هم که لقب خلیفه بعدی است  آخرالزمانی است. و باز « الهادی» هم که لقب خلیفه بعدیست آخرالزمانی است.
بنی عباس تا قرن هفتم به عنوان وارثان دو فره در قلمرو خود حکومت میکردند. شاهان و سلاطین سامانی و غزنوی و سلجوقی همه مدعی یک فره بودند، و باید خطبه به نام کسی می خواندند و از کسی تایید می ستاندند که از فره پیغمبری و دینی هم برخوردار باشد، یعنی از خلیفه عباسی که مدعی بود خلیفه رسول الله است. وقتی آخرین خلیفه کشته شد، گروههای دینی دیگر، بخصوص شیعیان، در اینجا و آنجا،  سعی کردند جای خالی کسی را که از این دو فره برخوردار بود پر کنند. در باره گروههای آخرالزمانی که بعد از فروپاشی خلافت عباسی شکل گرفتند تحقیقات دامنه داری صورت گرفته و کتابها نوشته اند.

@Nedaye_siyasat


نکته مهمی که باید بدان توجه کرد این است که جنگ پادشاهان، پیش از دوره آخرالزمان و ظهور سوشیانت یا مسیح، دینی نیست. از طرف دیگر، جنگ مؤمنان هم جنگ بیرونی نیست، بلکه درونی است که اصطلاحا بدان «مجاهده» می گویند. مثلا جنگ زرتشت با اهریمن جنگ بیرونی نیست بلکه جنگ درونی و یا مجاهده است. در مجاهده مؤمن با کافر یا کفر درونی میجنگد که همان اهریمن است ( یا نفس اماره یا « خود» موهوم ). به این جنگ درونی هم اصطلاحا جهاد اکبر میگویند.  « اکبر» خواندن این جهاد نشان میدهد که موضوع مجاهده، یعنی جهاد با اهریمن درونی،چقدر اهمیت دارد. در ضمن، این جنگ درونی همیشه باید اجرا شود.  مؤمن باید مدام بکوشد و با اهریمن درون خود بجنگد و راستی و درستی و نیکی را در وجود خود پیروز نماید. در حالی که مبارزه با کافران و دشمنان خدا فقط در یک زمان باید صورت گیرد و آنهم در زمانی است که حاکم آخرالزمانی یا فرستاده او حکومت را به دست گیرند.  پس جنگ بیرونی با دشمنان خدا فقط به عهده حاکمی است که نماینده دو فره دینی و شاهی باشد. فقط اوست که باید با دشمنان دین بجنگد و اصلا اوست که تشخیص میدهد دشمن خدا و «انگره مینو» کیست یا در کیست‌. حاکم آخرالزمانی فقط یک وظیفه یا خویشکاری دارد آنهم تنظیم یک سپاه نیرومند برای جنگیدن با مردم اهریمن صفت و کافر است و او همه چیز را فدای این جنگ میکند. سپاه او را نیز مردان از جان گذشته ای تشکیل میدهند که هیچ چیز برای ایشان جز جهاد ارزشی ندارد. سپاه آخرالزمانی برای سرزمین نمی جنگد. سرزمین متعلق به مُلک است و او برای ملکوت میجنگد. به همین جهت برای سپاهی شلمچه و حلب فرقی با هم ندارند. سپاه آخرالزمانی هرگز شکست نمی خورد. جهاد او عین پیروزیست. سپاهیان کشته نمی شوند. آنها جاودانه میشوند. شهید می‌شوند.
   در عهد ساسانیان، مهمترین شخصیتی که  به جنگ دینی و آخر الزمانی قیام کرد بهرام چوبین بود که گفته اند از خاندانی پارتی بود و به آیین مهر. او در اواخر قرن ششم میلادی قیام کرد  و مدتی هم به پادشاهی رسید. او خود را فرستاده مهر و نماینده کسی می‌دانست که از فره دینی برخوردار بود و شاهی را هم باید با جنگیدن به دست می آورد. و آورد. دولت دینی او دولت مستعجل بود و طولی نکشید که از سلطنت خلع شد. ولی متاسفانه ادعای او چیزی نبود که با کشته شدن او از میان برود. در واقع از اواخر عهد  ساسانی ایران و تمام سرزمینهایی که بعدا به دست عربها افتاد عملا وارد  مرحله‌ای تازه از تاریخ بشر گردید -- مرحله آخرالزمان. به همین دلیل بعد از بهرام چوبین اشخاص متعدی ادعا کرده اند که برای شخصی میجگند که هم از فره دینی برخوردار است و هم از فره پادشاهی، و این امروز تا امروز هم ادامه داشته است.
مدعیان دو فره فقط از میان زرتشتیان نبوده اند.  مسیحیان هم این اعتقاد را داشتند. مسیحیان معتقد بودند که مسیح  قبل از رجعت،  رسول یا فرستاده ای را به نام «فارقلیط» می فرستد.  فارقلیط نمی جنگد. او آورنده صلح و دوستی است. به همین دلیل مانی که بنا به گفته ابوریحان بیرونی در « آثار الباقیه» خود را فارقلیط می‌دانست اهل جنگ نبود. ابو عیسی اصفهانی که یک یهودی مؤمن بود و در اواخر دوران بنی امیه هم با سپاه بنی امیه و هم با منصور عباسی به جنگ آخرالزمانی پرداخت از پیری یهودی به نام راعی پیروی می‌کرد که می گفتند فرستاده مسیح است و به همین جهت صاحب «بیان الادیان» او را « مقدمه مهدی» میخواند.   پیروان این ابوعیسی اصفهانی یهودی، به قول صاحب «تبصرةالعوام»،  تا قرنها بعد در شهرهای غرب ایران پراکنده بودند. ابوعیسی  را محققان غربی یک یهودی مسیحی انگاشته اند ولی او دقیقا یک یهودی آخرالزمانی بود. او از سپاه منصور عباسی شکست خورد و به دست کسی کشته شد که خودش دعوی اخرالزمانی داشت.
نه تنها جنگ ابوعیسی اصفهانی جنگ آخرالزمانی بود، بلکه در واقع تمام جنگهای قرن دوم هجری جنگهای دینی یا آخرالزمانی بود.  زاهدان و عابدان مسلمان در قرن دوم، مانند ابراهیم ادهم و عبدالله مبارک و در قرن سوم متطوعه ( کسانی که داوطلبانه به جنگ دینی می‌پرداختند) و حتی صوفیانی که به طرطوس میرفتند و می‌جنگیدند همه آخرالزمانی فکر می کردند. در وصف ایشان گفته آند « شیران روز و زهاد شب» بودند،  به خاطر این که شبها به دعا و نیایش و ذکر مشغول بودندو روزها در جبهه با کافران ( مسیحیان) میجنگیدند‌. این جنگهای دینی هم از مسیحیان پیش از اسلام به ایشان رسیده بود ( البته نه لزوما مسیحیان روم). در قرن های دوم و سوم برخی از صوفیه مانند حلاج شعار می‌دادند « لا مهدی الا عیسی». مفهوم « شهید»  هم که مفهومی آخرالزمانی است از مسیحیت به اسلام رسیده است.

@Nedaye_siyasat


حکومت آخر الزمانی ( از دیدگاه فلسفه ایرانشهری)

نوشته ای از دکتر نصرالله پورجوادی به نقل از فیس بوک ایشان:

حکومت آخرالزمانی مفهومی است در فلسفه ایرانی که برای درک معنای آن باید ابتدا معنای «حکومت شاهی» را  دانست. به عبارت دیگر، ابتدا باید دید شاه از دیدگاه فلسفه سیاسی ایران کیست تا بعد ببینیم چه تفاوتی میان شاه و حاکم آخرالزمانی ( که به اسمهای مختلف خوانده میشود) وجود دارد.
شاه ( یا سلطان یا حاکم و به تعبیر امروزی رییس جمهور )در فلسفه ایرانشهری کسی است که از پرتو فره کیانی ( فرهی که از امشاسپندی به نام خشثرویریه/ شهریور تابیده است) بهره مند و صاحب قدرت و سلطه گشته است. صاحب این فره باید سعی کند کشور یا شهری  نیک و متعالی  در گیتی بر الگوی  «ایوتوپیا » که در عالم مینوست،  از روی تدبیر، محقق سازد. این تدبیر هم از پرتو فره دیگریست که از امشاسپندی به نام «وهو منه» ( در عربی عقل کلی و در یونانی نوس) منشعب میشود صورت میگیرد، چه شاه برای شاهی و سلطنت فقط از فره کیانی برخوردار است نه لزوما از خرد و دانش، یا حکمت. به همین جهت شاه برای برپایی شهر یا کشور نیک ( که حتی المقدور  نزدیک به  کشور آرمانی در مینو میباشد) محتاج به مصاحبت و کمک و مشورت کسی است که دارای «منش»یا حکمت الهی باشد. از این جاست که شاهان ایرانی از قدیم دوستدار حکمت و خرد (هخامنش) بودند و وزیری خردمند و حکیم برای خود اختیار می کردند.  نیاز شاهان به مشورت و مصاحبت با دارنده فر « منه » یا خرد در دوره ساسانیان نیز به وضوح دیده می شود . همچنین در دوره اسلامی، که هر یک از این دو فر در نمادی به صورت سمبلیک ، نمایش داده می شده است- فر کیانی که قدرت و سلطنت است با شمشیر و فر خردمندی با قلم.
در دوره ساسانی، از زمان اردشیر بابکان، یک فر یا فره دیگر  وارد صحنه سیاست شد و آن «فره دینی» یا « فره پیغمبری» بود، فرهی که نه از تابش امشاسپندان، بلکه از تابش «خود» هرمزد است ( یعنی از تجلی ذات است نه صفات). این تابش یا تجلی به نامهای متعدد نامیده میشود، که یکی از آنها «دئنا» است. به اعتبار همین نام است که فره برآمده از «خود» هرمزد در عهد ساسانی « فره دینی » نامیده میشود و صاحب این فره را در فرهنگ ایرانی «زرتشت» و در فرهنگ عبری- عربی «نبی» می خوانند. خود این فره نیز «( نور )نبوت» خوانده میشود.
چیزی که در عهد ساسانی رخ داد این بود که نمایندگان فره دینی که موبد خوانده می‌شدند، وجود خود را برای اداره ملک و شهریاری لازم دانستند. از اینجاست که اردشیر بابکان و اخلاف او همواره تاکید میکردند که دین و دولت هر دو برای کشور لازمند، وبرای نزدیک شدن به «شهر ارمانی» ( یوتوپیا) هم نیاز به شاه و نهاد شاهی دارند و هم به موبد موبدان و نهاد دینی. بدین ترتیب موبد موبدان که خویش کاری او در اصل برای هدایت مردم به «خویشتن شناسی» یا شناخت «خود» ایزدی در وجود آدمی بود ( به قول هندی ها آتمن)، به حریم امشاسپندان ورود کردند و در کنار صاحب فره کیانی قرار گرفتند. اما هم شاه و هم موبد حد خود را رعایت کردند و به حریم دیگری تجاوز نکردند. نه شاه دعوی فره دینی میکرد و نه موبد موبدان سودای پادشاهی در سر میپروراند. البته موبد موبدان و شاه میتوانستد مدعی فره خرد و حکمت شوند، ولی در فره یکدیگر نمیتوانستند ادعا کنند، چه هر دو اذعان داشتند که  دین و دولت باید از هم جدا باشند، یا چنان که در دینکرد چهارم آمده است،  دو فره دینی و کیانی همزمان نمی شود در یک شخص جمع گردد. ‌ اردشیر بخصوص تأکید می‌کرد که اگر پادشاهی بخواهد ادعای ریاست و رهبری دینی کند یا موبدی خدای ناکرده ادعای سلطنت کند، مطمئنا کشور به فساد و تباهی کشیده خواهد شد.  سخن اردشیر این بود که: دین و دولت هر دو لازمند ولی نباید یک نفر مدعی هردو باشد.
تاریخ  نشان داده است که تا قرن ششم میلادی به این توصیه اردشیر عمل می شده، و اگر چه پادشاهان و موبدان دین و دولت را برای کشور لازم می دانستند، بر جدایی آنها نیز تاکید میورزیدند. فقط یک استثنا قائل می شدند و آن این بود که میگفتند این دو فره در یک زمان می توانند در یک شخص جمع شوند و آن آخرالزمان است، و آخرالزمان هم در علم الادوار ایرانی چهارمین دوره از ادوار سه هزار ساله تاریخ است (دوره ای که هندی‌ها به آن کالی یوگا میگویند). این شخص هم خود از اعقاب زرتشت پیغمبر ( یا از فرزندان او) است  که هم وارث فره پیغمبری است و هم وارث فره شاهی یا فر کیانی.  نام این شخص اسطوره ای هم «سوشیانت» است، و مسیحیان او را همان مسیح anointed میدانند و مسلمانان از قرن هفتم میلادی به بعد او را «مهدی » خوانده اند. مهمترین خصوصیتی که برای سوشیانت / مهدی  قائل شده اند این است که او با دشمنان خدا که پتیاره خشثرویریه اند می جنگد تا شهر آرمانی مینوی را در گیتی محقق سازد‌. این جنگ هم البته دینی است که مسلمانان به آن جهاد اصغر میگویند.
@Nedaye_siyasat


Forward from: کانون ایران‌شناسی دانشگاه تهران
Mantre-8.pdf
1.2Mb
🔺ویژه‌نامه‌ی مانتره

🖇️شماره‌ی هشتم گاهنامه‌ی علمی-فرهنگی مانتره به صاحب‌امتیازی کانون ایران‌شناسی دانشگاه تهران با محوریت واکنش به سخنان معاون اول رئیس‌جمهور منتشر شد.

🔹«به نام تمرکززدایی، به کام نابودی ایران»

یادداشت ۱۵ استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته در واکنش به سخنان آقای محمدرضا عارف، معاون اول ریاست جمهوری درباره‌ی اختیارات استانداران و ایده‌ی فدرالیسم

🔸نویسندگان:
حمید احمدی
احسان هوشمند
اصغر دادبه
کوروش احمدی
مهدی ذاکریان
آرش رییسی‌نژاد
سید عبدالامیر نبوی
مهدی تدینی
حامد زارع
حسین(سالار) سیف‌الدینی
عارف مسعودی
محمدعلی بهمنی قاجار
محمدرضا پاسبان
احسان موحدیان
اشکان زارع


۲۵ دی‌ماه ۱۴۰۳
@iranshenasi_ut


Forward from: کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
مصاحبه با دکتر سید جعفر شهیدی در باره لغتنامه دهخدا


معرفی مستند "جهان ایرانی در قفقاز"

مستند ۱۰ قسمتی جهان ایرانی در قفقاز، اثری پژوهشی و ارزشمند است که به بررسی تاثیرات ارتباطات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران و قفقاز می‌پردازد. این مستند با نظارت علمی استاد کاوه بیات ساخته شده است.

جهان ایرانی در قفقاز با نگاهی تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، تأثیرات عمیق فرهنگ و تمدن ایرانی را در مناطقی همچون داغستان، چچن، اوستیا، تفلیس و ایروان مورد تحلیل قرار می‌دهد.

این مجموعه با بهره‌گیری از مصاحبه با کارشناسان و اساتید بومی و بازدید از مکان‌های تاریخی، تصویری جذاب و جامع از تعاملات و تأثیرات ایران در این منطقه ارائه می‌دهد.

پژوهشگران این مستند عبارت‌اند از: مهدی حسینی تقی‌آباد، احسان هوشمند، علی کالیراد، علی علی‌بابایی درمنی، سید سعید جلالی و حسین نوری‌نیا.

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 01 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=uKEDtX6cLLc

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 02 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=9nC5J-qMTvE

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 03 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=zksWcnninHg#searching

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 04 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=T7PJ_Uwb-mI

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 05 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=WJZ-LGgrXnQ


جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 06 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=3iw5NTzMzTs

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 07 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=kA2UyfC39Lk

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 08 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=y5jq0XS6Rn0

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 09 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=Ske9xEeDtOM

جهان ایرانی در قفقاز - قسمت 10 - YouTube
https://www.youtube.com/watch?v=Ske9xEeDtOM

@Nedaye_siyasat


موضوع : طباطبائی و بحران علوم اجتماعی در ایران و پرسش و پاسخ

سخنران : دکتر احمد بستانی

تاریخ : ۲۴ دی ۱۴۰۳

مدت : ۱۳۷ دقیقه

@Nedaye_siyasat

20 last posts shown.