ادبیات، فلسفه و سینما


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


نخستین فرسته‌:
https://t.me/NazariyehAdabi/4
تبلیغ و تبادل:
@arkhay199
Instagram: https://www.instagram.com/cinematheory2024?igsh=bGdhNGF4YjdscGlv
Channels:
@NazariyehAdabi
@Nazariyeh_book
@Philosophy_files
@Nazariyeh_Cinema
@Documentary_Film1

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


آدورنو⁩ می‌گوید «اگر کسی اجازه صحبت کردن نداشته باشد، آنگاه دیگر گوش هم نخواهد کرد!»
‏گوته هم پیشتر گفته بود «جوانان دیگر حوصله شنیدن ندارند. تردیدی نیست که برای گوش‌دادن باید از فرهنگی خاص برخوردار بود»

‏و آن فرهنگی‌ست که شامل حق انتخاب، حق اعتراض و حق حرف‌زدن و حق تغییر باشد!

▪️عکس: هجوم تانک‌های روسی به آزادیخواهان در پراگ 1968

@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
سکانسی از فیلم «دلیجان 1939»


–کارگردان: جان فورد

–Stagecoach 1939
–Director: John Ford

@NazariyehAdabi


«کلاغ» در ادبیات معاصر فارسی- نگارنده: اسد آبشیرینی


اگر بتوان سه «کلاغِ» برجسته در ادبیّاتِ معاصر فارسی، به حسب قدرت و شهرتِ آن‌ها نام بُرد، یکی همین کلاغِ معروفِ محمدعلی بهمنی است در غزلِ:

«در این زمانه‌ی بی‌های و هویِ لال‌پرست
خوشا به حالِ کلاغانِ قیل‌و‌قال پرست».

و آن دو دیگری یکی از آنِ شاملوست:

«هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درّه‌های یوش:
با قیچیِ سیاهش
بر زردی ‌ِ برشته‌ی گندمزار
با خِش‌خِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوه‌ها
بی‌حوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّه‌های سنگی‌شان
تکرار می‌کردند».


و سوّمی هم، این شعرِ ماندگارِ فروغِ فرّخزاد است که با «آن کلاغ» شروع می‌شود:

« آن کلاغی که پرید
از فراز سَر ِ ما
و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
خبرِ ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می‌دانند
همه می‌دانند..».

غرض این است که ببینیم از این سهْ، به‌واقع کدام یک «کلاغ‌تر»ند. بدین معنی که کدام از این سه شاعر توانسته‌اند شخصیّتی جدیدتر برای این پرنده‌ی شوم دست‌و‌پا کنند که از آن نمادِ ادبیّات سنتی و «غُراب‌البَینش»، که با «نعیقِ» نحسِ خود پیام‌آورِ فراق و بدیُمنی بود، هر چه بیشتر فاصله بگیرد. به قولِ منوچهری:

«فغان ازین غرابِ بَین نو نوایِ او
که در نوا فکندمان نوایِ او
غُرابِ بَین نیست جز پیمبری
که مستجاب زود شد دعایِ او».


تصویری که در شعر بهمنی هست، همچنان تأکید بر «قار‌قارِ» کلاغ است که در استعاره‌ای انسانی برایش «قیل‌‌و‌قال» قائل شده که کنایه از حرف‌های بی‌محتوا امّا پرطمطراق است. در شعرِ شاملو، ما همچنان با کلاغی روبروییم که صاحبِ «غار‌غارِ خشکِ گلو» است و پیامی نوین را برایِ مخاطبانِ کلّه‌سنگیِ خود می‌آورد که آن‌ها نیز فهمی از آن ندارند. امّا در شعرِ فروغ، صدای کلاغ به «نیزه‌ی کوتاهی» تشبیه می‌شود که پس از «فرو رفتن در اندیشه‌ی آشفته‌ی ابری ولگرد»، در نهایت «پهنه‌ی افق» را «می‌پیماید»! اینجا دیگر خبری از «قیل‌و‌قال» و «غار‌غار» نیست، «خبر» هم خبر شومی نیست چرا که پیام‌آور نوعی عشق مدرن است که دیگر همه‌ی شهر باید بدانند! چرا که در ادامه:

«سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوختهٔ بوسهٔ تو
و صمیمیت تن هامان ، در طرّاری»۰

اینکه صدایِ کلاغ در شعرِ فروغ به یک «نیزه‌ی کوتاه» که ابزارِ جنگ سنّتی است تشبیه شده، همان «شخصیّتِ نوپدیدی» است که کلاغِ مدرنِ شاعر به خود گرفته است. پرنده‌ی مشئوم ادبیّاتِ کلاسیک، برای اثباتِ عشقِ فعّالانه‌ی یک زن، حاضر است در برابرِ اندیشه‌های سیاه و آشفته‌ی ابرهای ولگرد عاملانه بجنگد! حالا دیگر به سادگی قابلِ تشخیص است که ازین سه کلاغ، کدام یک مدرن‌ترند!

#محمدعلی_بهمنی
#احمد_شاملو
#فروغ_فرخزاد


@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
▪️میشل فوکو: «مدرسه همان کارکردی را دارد که زندان و تیمارستان دارند، یعنی: تعریف کردن، دسته‌بندی کردن، کنترل کردن، و منضبط ساختن انسان‌ها.»

▫️زیرنویس پارسی


@NazariyehAdabi


جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم و جهانی که آن را واقعی می‌شماریم چیزی جز فرآوردهٔ تخیل ما نیست. ذهن نمی‌تواند فراتر از وجود خویش برود و چیزهایی را که تصور می‌کند بیرون از او وجود دارند پنداری بیش نیستند. [...] اما عادت مضر خلق چیزهای مشابه باعث شده تا شادی آگاهانهٔ قدرت خلاقیت را از دست بدهیم؛ رویاهایی را که خود می‌سازیم، واقعی می‌پنداریم و به همین ترتیب این خویشتن درونی و ذهنی را که عینیات و ذهنیات محدودش می‌کنند واقعی تصور می‌کنیم. به این ترتیب، بردهٔ جهان شده‌ایم و مشاهدهٔ این جهان، جایی که تعلقات ما از آنجا نشأت می‌گیرند، دیگر برایمان لذت‌بخش نیست. و زندگی‌ای که آفریده‌ایم -با این نیت که لذت خلق کردن به ما ببخشد- ویژگی اصلی خود را از دست داده است. درنتیجه لازم است که آن را دوباره بیافرینیم؛ باید بر فراز این جهان آلوده، یعنی نمودهای همیشگی، جهانی مقدس و زندگی بهتری بسازیم؛ بهتر چون می‌توانیم آن را با آگاهی بسازیم، و بدانیم که آن را ساخته‌ایم. این است کار اصلی هنر.

▪️هنر و اندیشه‌های اهل هنر، چارلز هریسون - پل وود- تصاویر: واسیلی کاندینسکی

#چارلز_هریسون
#پل_وود
#کاندینسکی

@NazariyehAdabi


Forward from: تبادلات خِرَد
💎مجموعه ای کامل برای هنردوستان :

📼سینما  |  🎵موسیقی

👩‍🎨نقاشی |  📸عکاسی

💬فلسفه  |  📖ادبیات
⬇️

😀https://t.me/addlist/CXZfqYSHi-czNDM0

📌هماهنگ کننده: @Filmsofun


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔸مغز پژوهی رفتار جمعی (نگاهی به میراث آیشمن)

▪️توضیحات همراه اسلاید

➖مدرس: دکتر آذرخش مکری

◇درباره آیشمن هانا آرنت

@NazariyehAdabi


روزهای متوالی مردان، زنان و کودکان در عمق تاریکی معدن کار می‌کردند. هوای متراکم و نفس‌گیر، صدای ضربات پتک‌ها و صدای خرد شدن زغال سنگ در میان سکوت سنگین این جهان زیرزمینی حکمفرما بود. عرق از پیشانی‌های خسته‌شان جاری می‌شد و برخی از آنها به سختی توان ادامه کار را داشتند. ناتوان از روشن کردن مسیرشان، در میان تونل‌های پیچ‌درپیچ گم می‌شدند.
آنان هر روز بیشتر در عمق زمین فرو می‌رفتند، گویی در حال کندن گور خود بودند. زمین بی‌رحمانه آنان را می‌بلعید و تنها امیدشان به یک روز تعطیل بود، روزی که شاید از این جهنم زنده بیرون بیایند. اما هر چه بیشتر کار می‌کردند، بیشتر در خاک دفن می‌شدند. هیچ‌کس به یادشان نمی‌افتاد و گویی خودشان هم باور کرده بودند که زنده‌بودنشان بی‌معنی است.
ناگهان فریادی از دور شنیده شد؛ صدایی که از عمق تونل‌ها برخاست. بخشی از دیواره‌ی معدن فرو ریخت و چندین کارگر زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدند. هیچ‌کس نمی‌توانست کمک کند، جز آنکه با چشمان اشک‌بار به صدای آخرین نفس‌های آنان گوش فرا دهند. مرگ به سراغشان آمده بود، بی‌هیچ هشداری ...

ژرمینال
#امیل_زولا


@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اسلاوی ژیژک از هگل می‌گوید.


▪️مترجم: حسین متقی


▫️در حاشیهٔ کنفرانس فلسفی‌ای که به مناسبت ۲۵۰ سالگی هگل در لیوبلیانا برگزار شد، ‌برخی از فیلسوفان اسلووانیایی دربارهٔ رابطهٔ خودشان با هگل و تجربهٔ دوستی با او گفت‌وگو می‌کنند.

#هگل
#ژیژک

@NazariyehAdabi


خواب و رؤیا معمولاً گریختن از تنش‌های لاینحل زندگی‌مان به دنیاهای خیالی هستند. با وجود این، فانتزی‌ها بی‌معنی نیستند؛ آنها از کوشش‌هایی حکایت می‌کنند که برای حل آن تنش‌ها، به شیوه‌هایی رادیکال‌تر از آنچه خودآگاهی ما می‌تواند به آنها تن دهد، به عمل می‌آید.
فیلم‌های عامه‌پسند این قابلیت را دارند که هم به عنوان رؤیاهای خصوصی سازندگانشان تفسیر شوند و هم به مثابه رؤیاهای جمعی مخاطبان خود؛ و این به ‌هم‌آمیختگی به واسطه‌ی ساختار مشترک یک ایدئولوژی مشترک امکان‌پذیر می‌شود. با این فرض، ارائه‌ی تعریفی ساده از فیلم‌های ترسناک کار دشواری نیست: آن‌ها کابوس‌های جمعی ما هستند.

▪️کابوس آمریکایی: سینمای وحشت در دهه هفتاد، رابین وود، اومانیسم در نقد فیلم

#روانکاوی
#رابین_وود

@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
فیلم‌تئاتر «بیوه‌های غمگین سالار جنگ»- سال ساخت: 1397


▪️کارگردان: شهاب‌الدین حسین‌پور

▫️خلاصه فیلم:
داستان سه بیوه «محمدتقی خان سالار جنگ» را پس از مرگ همسرشان به تصویر می‌کشد. این سه هَوو بعد از مرگ محمدتقی خان، درگیر چالش‌هایی مثل چپاول، دغل‌کاری و ریای اطرافیان می‌شوند. جدال آن‌ها بر سر ارث و میراث منجر به گرفتن تصمیمی می‌شود که ...

@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اطاعت و انقلاب در اندیشه سیاسی توماس هابز


▪️توماس هابز فیلسوف سیاسی انگلیسی متعلق به سده هفدهم است. او را از پدران بنیان‌گذار لیبرالیسم و دولت مدرن می‌دانند. او در کتاب سترگ خود «لویاتان»، قصد دارد به یکی از پرسش‌های مهم سیاسی پاسخ دهد اینکه: مردم تا کجا باید صبورانه از رهبران خود پیروی کنند؟

▫️گوینده: آلن دو باتن

#توماس_هابز


@NazariyehAdabi


من چیزی را که از پنچره‌ام می‌بینم نقاشی می‌کنم، جای مشخصی را -مشخص از نظر معماری خانه- با رنگ آجری رنگ می‌زنم. می‌گویم این محل را به این رنگ می‌بینم. این به این معنا نیست که من در اینجا رنگ را آجری می‌بینم، چون این رنگ در این محیط می‌تواند روشن‌تر، تیره‌تر، قرمزتر ... از آجری به نظر بیاید. «من این محل را در اینجا آجری کرده‌ام، یعنی زردی که بسیار به قرمزی بزند». اما چه می‌شود اگر از من بخواهند که دقیقا رنگمایه‌ی جایی را که می‌بینم نشان دهم؟ چطور می‌توان آن را نشان داد و چگونه باید مشخص شود؟ می‌شود از من بخواهند که نمونه‌ای بسازم (یک تکه کاغذِ مستطیل از رنگِ مورد نظر). نمی‌گویم چنین قیاسی جالب نیست. اما این به ما نشان می‌دهد که از پیش هیچ‌چیز نه در مورد شیوه‌ای که باید رنگ‌ها را قیاس کرد معلوم است و نه در معنای «هویت رنگ».

▪️درباره‌ی رنگ‌ها- لودویگ ویتگنشتاین- نقاشی: رنه بولینگر- پرتره‌ی ویتگنشتاین

#ویتگنشتاین


@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
گفت‌وگوی خسرو پرویزی با پرویز خطیبی در لس‌آنجلس، 1993 میلادی


▪️پرویز خطیبی (زاده ۲۷ اردیبهشت ۱۳۰۲ – درگذشته ۱ مرداد ۱۳۷۲) روزنامه‌نگار، طنزنویس، ترانه‌ساز، شاعر شعرهای طنزآمیز و از نخستین فیلم‌سازان ایران بود.

#پرویز_خطیبی


@NazariyehAdabi


Forward from: Ravi
فلسفه بودن
باز خیره شده بودم به پنجره بیرون اتاق ام روز ها بدنبال جواب های سوال ام و هر شب ناامید سر به بالین می‌نهادم.
مبهوت از دنیای پیرامون ام ،دنبال راهی برای یافتن چرایی مشکلات، قوانین زندگی،راستی ها و درستی،بدون پیدا کردن یک جواب منطقی،البته خیلی وقت بود منطق از دنیای ما رخت بر بسته بود همه چیز شده بود دمادم اعتبار،برای هر ثانیه این اعداد بودن که افکارم رو رهبری میکردن.
این اعداد بودن که جایگاه ها رو تعیین میکردن این اعداد بودن که به انسان ها منزلت می بخشیدن.
تو دنیا دو حالت وجود داشت. زندگی بر اساس نقدینگی باید هر روز با زندگی دیگرون تراز میکردی یا بر اساس درک و شعور و معرفت و آگاهی،ولی با تأسف همه نیاز های ما با مادیات اجین شده بود.
ولی این ها رو من نمی‌خواستم من یک لبخند بی ریا می‌تونست درد هام رو تسکین بده روح ام رو جلا ببخشه شاید یک نوازش پر احساس من رو می‌تونست از این دنیا جدا کنه و دمادم شور و اشتیاق زندگی رو بهم تزریق کنه.
حتی یک نگاه ام میتونست لبخندی به روی لب هام بیاره و زندگی رو شیرین تر کنه اما دریغ، تنهایی وجودم در بر گرفته بود.
باز صبح رو با این افکار آغاز کرده بودم توی احساسی ترین حالت خودم قرار داشتم.
اونقدر ذهن ام درگیر شده بود که از چیزهایی که بهشون خیره شده بودم غافل شده بودم.
صدای جارویی که با هارمونی به کف خیابان  برخورد میکرد و ناپاکی ها رو می زدود کودکانی که دست در دست مادر ها و پدرها جویای راه بودن،پیر مردی که با تمام سالخوردگی اش  و سختی ها هنوز با عصا قدم بر می‌داشت.
احساس کردم نور امیدی در وجود ام هنوز وجود دارد اینها همان فلسفه ی زندگی بود دوست داشتم ادامه بدم با تمام سختی های راه.

https://t.me/ravitasw

کانال راوی جایی برای داستان های شما


ما در درون خود لبخند می‌زنیم
ولی اکنون پنهان می‌کنیم همین لبخند را.
لبخندِ غیر قانونی
بدان سان که آفتاب غیر قانونی شد و
حقیقت نیز.
ما لبخند را نهان می‌کنیم، چنانکه تصویر معشوقه‌مان را در جیب
چنان که اندیشه‌ی آزادی را در نهان جایِ قلب‌مان.
همه‌ی ما که اینجاییم، یک آسمان داریم و
همین یک لبخند.
شاید فردا ما را بکُشند
اما نمی‌توانند این لبخند و
این آسمان را از ما بگیرند.
می‌دانیم؛ سایه‌هامان بر کشتزاران خواهد ماند
بر دیوار گِلی که کلبه‌هامان را در بر گرفته
بر دیوار عمارت‌های بزرگ فردا
بر پیشبند مادر که در سایه‌ی ایوان
لوبیا سبز پاک می‌کند.
می‌دانیم، این همه را می‌دانیم.

فرخنده باد تقدیر تلخمان
فرخنده باد همبستگی‌مان
و فرخنده باد، جهانِ فردا!

#یانیس_ریتسوس
ترجمه:
#علی_عبداللهی

@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔸حرکت و خلاقیت انقلابی ولز در فیلمبرداری فیلم «همشهری کین»
🔸«تمام حوزه‌ی دید در یک زمان در گستره‌ی دراماتیک و نمایش با وضوح یکسان» و این چیزیست که آندره بازن از آن به عنوان انقلاب ولز یاد می‌کرد. در حقیقت کار ولز ساخت یک قاب دموکرات در نمایش سطح و عمق میدان است که نه تنها رابطه‌ی این دو را با هم برقرار می‌سازد (بچه مرکز تصویر در عمق و سرپرستان وی در حال بحث درمورد آینده‌ی او در سطح) بلکه مخاطب را ناظر بر تمام صحنه‌ی نمایش قرار می‌دهد و به او حق انتخاب می‌دهد درست برخلاف وضوح میدان تناوبی که فیلمساز به تناوب با فوکوس یا تکنیک‌های دیگر بین دو عامل مرتبط رابطه برقرار می‌کند.

#سینما #اورسن_ولز

@NazariyehAdabi


اسطوره، حماسه و تاریخ


▫️بازمانده‌ی ادبیات پهلوی نشان می‌دهد که در روزگار ساسانیان یعنی دوران تکوین و تدوین خداینامک‌ها، تا چه اندازه اسطوره و اندیشهٔ زروانی با آداب و آیین و باورهای زرتشتی درآمیخته بود. از این رو، در اسطوره‌های ایرانی(خواه زروانی و خواه زردشتی)، جهان آغاز و انجام و درنتیجه عمری دارد؛ بینش اساطیر ایران تاریخی است و بر همین گرته شاهنامه نیز «تاریخ» اسطوره، حماسهٔ پهلوانی و ایران ساسانی است. از این رو پیوند شاهنامه با اساطیر ایران را می‌توان از دیدگاه‌های چندی نگریست و از جمله هزاره‌های آمیختگی و نبرد نیک و بد را در پادشاهی دراز و افسانه‌ای جمشید و ضحّاک و افراسیاب بازیافت.

▫️در شاهنامه اسطوره و حماسه و تاریخ، افسانه و داستان و واقعیت درهم تنیده‌اند. شاهنامه به‌منزلهٔ اثری ادبی، حماسه‌ایست که در آن سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی باز شناخته می‌شود: حماسهٔ اساطیری، حماسهٔ پهلوانی و حماسهٔ تاریخی! بخش نخست، «سرگذشت» افسانه‌ها و شخصیت‌های اساطیر است. بخش دیگر «تاریخ» حماسی ایران، ماجرای دلیری و نبرد پهلوانان و پادشاهان است و بخش پایانی تاریخ دوران تاریخی است.
البته این بخش‌بندی اجمالی و تقریبی است و گاه مرز روشنی، به‌ویژه میان دو بخش نخستین، که نام‌آورانی چون فریدون و افراسیاب و کیخسرو، نقش‌پردازان آنند، وجود ندارد. در شاهنامه تاریخ گیتی بازتابی است از تاریخ مینو؛ زمین از راه آسمان و واقعیت از راه اسطوره در تصور نقش می‌بندد.
اگر دوران حماسی کتاب را از پادشاهی فریدون _تقسیم جهان به سه کشور میان سه پسر _ تا پایان سرگذشت رستم بدانیم،‌ آنگاه می‌توان نقش اسطوره و اندیشهٔ زمان مینوی را مانند تار و پود در بن، و تاریخ پهلوانی ایران را چون نقشی بر آن، باز شناخت.

▫️گوهر بینش اساطیری ایران «دوبنی» است. در آگاهی ما هستی، نه آمیزه‌ای از بد و نیک، بلکه چون روز و شب دو پدیدهٔ جدای به هم بسته بود: نور و ظلمت، نیک و بد، زیبا و زشت! و تا روز دور رستاخیز این دو سرچشمهٔ زایندهٔ هستی را در کشمکشی مدام می‌دانستیم یا می‌دانیم). از همین رو دید ما از دنیا و آخرت در ذات خود اخلاقی است؛ هرچیزی یا خوب است یا بد. و بد و خوب ناگزیر باهم ناسازگار و در جدالند.
درنتیجه، این دید اخلاقی حماسی نیز هست. تاریخ مینو، از آفرینش تا رستاخیز با جنگ ایزدان و دیوان آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد. و اما در گیتی نبرد پادشاهان و پهلوانان گردونهٔ این تاریخ را می‌گرداند، در جانبی فریدون و سیاوش و کیخسرو، رستم و گودرز و گیو جا دارند و در جانبی ضحّاک و افراسیاب و گرسیوز.
اما زمین آیینهٔ تمام‌نمای آسمان نیست و بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، پس از گذر از تجربهٔ بشری و صافی واقعیت، به حقیقتی _نه آنچنانکه در آرزوی ماست_ می‌انجامد. واقعیت ناخوشایند نقش خود را بر خیال خوش ما می‌زند و پهلوان‌های شاهنامه، گرچه ضحّاک و افراسیاب یا گرسیوز و رودابه را نابود می‌کنند، ولی خود نیز عاقبت غم‌انگیزی دارند.

▪️شاهنامه و تاریخ- مقاله‌ای از استاد #شاهرخ_مسکوب- ایران‌نامه، سال بیستم، پاییز ۱۳۸۱، شماره‌ی ۸۰

#ادبیات
#شاهنامه

@NazariyehAdabi


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
اجرای صحنه‌ای از نمایش «روز رستاخیز»


▪️نوشته‌ی تادئوش کونویتسکی- بازخوانی از محمد‌ چرم‌شیر و فرهاد مهندس‌پور

▫️کارگردان: فرهاد مهندس‌پور


➖ اجرا: سالن سایه، تئاتر شهر، سال 1381

✔️با بازی سیامک صفری، آرش دادگر، حسن معجونی، آناهیتا اقبال‌نژاد، حمید ابراهیمی، داریوش موفق، بهناز جعفری، سیدمهرداد ضیایی،‌ نسیم ادبی

@NazariyehAdabi


با اثر هنری می‌شود فهمید که اروپایی ”دیگری“ را چگونه می‌دید و برپایه‌ی کدام نظام تفاوت‌گذاری، فرهنگ خود را برتر می‌شمرد. به سیاهان، در پرده‌های نقاشی رنسانس، عرب‌ها و ترک‌ها در پرده‌های تصلیب مسیح و به فرودستی ندیمه‌ی «المپیا»ی مانه نگاه کنید. در دوران مدرنیسم هنری بود که فرهنگ‌های دیگر تا حدودی محترم و به صورت «واقعیت برای خود» مطرح شدند. پساامپرسیونیست‌ها پیش‌گام توجه به نقاشی‌های ژاپنی شدند، لوترک در دیوارکوب‌ها اسلوب هنری آسیای دور را تقلید کرد، گوگن آرامش معنوی و نهایی را در جزیره‌های دور و افسانه‌های بومیان یافت، پیکاسو شیفته‌ی سیماچه‌های آفریقایی شد و در «مادموازل‌های آوینیون» آن سیماچه‌ها را ترسیم کرد، سورئالیست‌ها به هنر امریکای لاتین توجه کردند، داریوس می‌یو و موریس راول به موسیقی «اقوام دیگر» علاقه‌مند شدند ... مهم‌تر از همه جاز در اوایل سده‌ی بیستم پیدا شد و بر کل موسیقی سده و درک موسیقایی دوران تأثیری نازدودنی گذاشت.

▪️آن که مثل من است/ آن که مثل من نیست، بابک احمدی، حرفه هنرمند شماره‌ی ۳۳ و نوشته‌های پراکنده- تصاویر: گوگن و لوترک

#بابک_احمدی
#پست_امپرسیونیسم

@NazariyehAdabi

20 last posts shown.