اگه به من باشه و مامانم بابتش غصه نخوره که: دلم میخواد صبح تا شب توی اتاقم بمونم و فکر کنم و فکر کنم و غصه بخورم و اشک بریزم و بخوابم و بخوابم و بخوابم تا دیگه کلا تموم شه.
نه عیدی نه یلدایی نه رمضونی نه محرمی نه عروسیای نه مهمونیای نه دانشگاهی نه همدانی نه تهرانی نه دماوندی نه لواسونی نه روزی نه شبی نه فامیلی نه دوست پسری نه شوهری نه خواهری نه همکاری نه کاری نه درسی نه شغلی نه لباسی نه استایلی نه کافهای نه کتابی نه عکسی نه اینستایی نه تلگرامی نه مسواکی نه پوستی نه دندونی نه مویی نه سلامی نه علیکی و نه نفس کشیدنی. حیف مامانم هر روز صبح زود صبحانه حاضر میکنه و میگه: پرنیاااان، بیا صبحانه حاضره. و منتظره که من برم پیشش. پس باید بیدار شم.