صدای چاوشی، چاشنی هر قصه و غصه عاشقانهایست....کافیست تا زخمه آن به هر داستان راستانی از عاشقی گره بخورد تا از زخم آن، زیبایی بسازد....وقتی عشق میخواهد شِکوه شکست خود را در بغض فروخفتهاش بشکند با حنجره چاوشی فریاد میزند....انگار این صدا بر صدر درد نشسته و بر صدارت غم تکیه زده که غم فراق و زهر هجران و درد عشق را دو چندان میکند....همچنانکه شرنگ دلِ تنگ را به زخم قشنگ بدل میسازد....باید رنج عشق کشید تا دریافت چطور چاوشِ صدایش، آنچنان را آنچنانتر میکند..
صدای چاوشی، راوی تراژدیهای عاشقانه است....راوی در خود شکستنها و در غم نشستنها....صدایی که سنگ صبور تنهایی علی سنتوری میشود، شکایت دوری شهرزاد را در دل قباد به فریاد بدل میسازد، ماتم حاتم را در هجر یار روایت میکند...و حالا حال ویران امیر و آبان را عریان میسازد...صدای مردی که انگار درد را با درد درمان میکند...درد را از هر طرف که بخوانی درد است اما چاوشی که از درد میخواند مرهم میشود.....صدایی که ترانه عاشقانه را نه فقط رومانتیک که دراماتیک میکند....شاید گزافه نباشد که بگوییم حنجره چاوشی، خنجر به دلتنگیهای عاشق میزند اما به شکست و شکستن عاشقانه، شُکوه و شوکت میبخشد....صدای او صدای سخن و سختی عشق است...صدای تاسیان انسان!
"رضا صائمی - روزنامهنگار و منتقد سینما"
☑️
@mohsenchavoshifc